سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر مستحبها به واجبها زیان رساند ، مستحبها را واگذارید . [نهج البلاغه]
زورخانه - منوچهر عطاءالهی
پیوندها
 فردا سالروز میلاد با سعادت حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) است، امام بزرگواری که عشق و ارادت به او در جان شیعیان و بویژه ایرانیان موج می‌زند و شاید اغراق نباشد اگر بگوییم قلب تک‌تک ایرانیان خانه اوست و آستان مقدس شاه‌خراسان نیز همواره برای بسیاری از ارادتمندانش یک پناهگاه معنوی و باب‌الحوائج بوده است.

یکی از نمودها و جلوه‌گری‌های این عشق و علاقه فراوان ایرانیان و شیعیان به امام رضا(ع) را می‌توان در متون کهن و آثار ادبی و هنری جستجو کرد به گونه‌ای که شاید بتوان گفت توجه تاریخ ادبیات فارسی و حتی ادبیات عرب به امام هشتم در مقایسه با دیگر ائمه اطهار و معصومین(ع)‌ سهمی ویژه و برجسته است؛ چه از زمان حیات پر برکت آن حضرت که شاعری چون دعبل خزایی آثاری ماندگار را خلق کرده است و چه سنایی غزنوی که در قرن ششم سرود:

دین را حرمی است در خراسان

دشوار تو را به محشر آسان

یا حکیم خاقانی که قصیده‌ای محکم و با این مطلع دارد:

چه سبب سوی خراسان شدنم نگذارند

عندلیبم به گلستان شدنم نگذارند

اما دوران معاصر و شعر امروز خاصه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رویکرد ویژه‌ای به امام رضا(ع) داشته است و در میان آثاری که به عنوان ادبیات آیینی مطرح می‌شوند سروده‌هایی که کلام و اندیشه را در گرو بارگاه شاه‌خراسان قرار داده‌اند فراوان یافت می‌شود.

یکی از همین شعرهای ماندگار و پیشکش به امام رضا(ع) غزل‌سروده‌ای از روانشاد قیصر امین‌پور است؛ شاعر شعرآشنا و خوش‌ذوق هم‌روزگارمان که درست 2 سال پیش و در چنین روزی آخرین کلماتش را زمزمه کرد.

در این مجال قصد داریم نگاه و خوانشی کوتاه داشته باشیم به غزلی که قیصر شعر ایران به بارگاه مطهر امام هشتم تقدیم کرده و در کتاب «تنفس صبح» او منتشر شده است:

چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند

موج‌های پریشان تو را می‌شناسند

پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی

ریگ‌های بیابان تو را می‌شناسند

نام تو رخصت رویش است و طراوت

زین سبب برگ و باران تو را می‌شناسند

از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی

ای که امواج طوفان تو را می‌شناسند

اینک ای خوب، فصل غریبی سر آمد

چون تمام غریبان تو را می‌شناسند

کاش من هم عبور تو را دیده بودم

کوچه‌های خراسان، تو را می‌شناسند

در نخستین برخورد با این غزل باید به سراغ فرم ظاهری آن رفت و به وزنی که قیصر امین‌پور برای آن انتخاب کرده اشاره کرد: « فاعلاتن، فعولن، فعولن، فعولن.»

این وزن یکی از نامتعارف‌ترین وزن‌هایی است که در شعر کلاسیک و بویژه برای سرودن غزل مورد استفاده شاعران قرار گرفته است و حتی خود قیصر هم بندرت از آن استفاده کرده است و در واقع آن موسیقی آشنایی که مخاطب انتظار آن را می‌کشد در این وزن کمتر وجود دارد. دکتر شفیعی کدکنی در «موسیقی شعر» می‌نویسد: همراه شدن وزن با مضمون، یکی از بدیهی‌ترین اصول به حساب می‌آید. اگر با توجه به این جمله شفیعی کدکنی، یک بار دیگر به وزن عروضی که قیصر برای غزلش انتخاب کرده دقت کنیم، درمی‌یابیم اگرچه وزن کمی نامتعارف است اما اصولا اوزانی که با رکن فاعلاتن آغاز می‌شوند، به دلیل زنگ آشنا و محتوای معنوی که در پیشینه خود دارند (به عنوان مثال مثنوی معنوی که بر همین وزن سروده شده است) می‌توانند ظرف مناسبی برای سرودن آثار آیینی باشند. البته اگر شاعر توانایی لازم و تسلط مناسب را بر عروض و قافیه و حتی انتخاب ردیف داشته باشد.

قیصر امین‌پور شاعری است که این توانایی و تسلط را در سطح بالایی دارد و نمی‌توان بسادگی از ردیف هوشمندانه‌ای که برای این غزل انتخاب می‌کند گذشت ردیفی که تاکیدش بر شناخت، آشنایی و آگاهی است.

در واقع این غزل و این شعر، مهم‌ترین تفاوتی که با بیشتر آثار مشابه‌ دارد، در همین تاکید بر شناخت است.

به اعتقاد بسیاری از کارشناسان و منتقدان یکی از مهم‌ترین آسیب‌های شعر آیینی ما و بویژه شعر رضوی پرداخت احساسی است که تنها عاطفه و حس مخاطب را تحریک و تهییج می‌کند و به نوعی تنها جنبه عاطفی دارد در حالی که این شعر باید در کنار این موضوع باورها و شناخت مخاطبان را هم نسبت به امام رضا(ع) ارتقا بخشد.

امیرمومنان(ع) در نهج البلاغه می‌فرماید: «و ادنی ما یکون به ضالا ان لایعرف حجه‌الله فی ارضه و شاهده علی خلقه الذی امر الله تعالی بطاعته و فرض ولایته.»

«کمترین چیزی که بنده خدا به واسطه آن گمراه می‌شود، این است که حجت خدا را در زمین نشناسد و به شاهد حق تعالی بر بندگانش که خداوند به اطاعت او فرمان داده و دوستی وی را واجب کرده آشنا نباشد.»

درست است که مکتب تشیع، مکتب عشق و دلدادگی است، اما امام‌شناسی یکی از تکالیف بزرگ و مهم ما شیعیان است. چرا که عشق بدون شناخت به‌تنهایی نمی‌تواند سازنده و رهایی‌بخش باشد و این معرفت و آگاهی است که قدرت و بینش فهمیدن و تشخیص حق از باطل را در اختیار انسان قرار می‌دهد.

این غزل هم شاید به واسطه ردیف انتخابی شاعر تاکیدش بیش از هر موضوع و محتوای دیگر بر شناختن است.

مطلع غزل با چشمه است چشمه‌ای که ذات آن جوشیدن و خروشیدن از عمق زمین است در واقع فوران و خروش روشنایی از یک ضمیر پنهان و ناپیدا و به این شکل قیصر در همان ابتدای غزل نشان می‌دهد به جای معرفی و پرداختن به امام با مولفه‌های آشنا می‌خواهد به سراغ طبیعت برود و با الهام از ویژگی‌های طبیعت به شناختی از معصوم اشاره کند.

سعدی هم می‌گوید:

هر کجا چشمه‌ای بود شیرین

مردم و مرغ و مور گرد آیند

که همین بیت هم گویای اهمیتی است که باعث می‌شود همه بر گرد چشمه جمع شوند و هرکس و هر چیز به فراخور وسع و توان از آن چشمه خروشان بهره گیرند.

بیت دوم هم در ادامه مطلع شعر به ریگ‌های بیابان اشاره می‌کند که معمولا ریگ بیابان ریگی متحرک و روان است نه افتاده و ایستا.

اما در این بیت بیش از مفهوم، توان ایجاد موسیقی و فرمی که قیصر دارد خودش را به رخ می‌کشد و موسیقی جانبی که از خود کلمه حاصل می‌شود و به کارگیری آن از شگردهای اصلی امین‌پور است کاملا در این بیت محسوس و لذت برانگیز است. اگرچه این نوع برخورد قیصر با کلمات را بیشتر در نوسروده‌های او می‌توان یافت.

اما بیت سوم به صراحت به رویشی اشاره دارد که از برکت نام، شناخت و وجود امام حاصل می‌شود و در همین رابطه هم روایاتی وجود دارد که پیشوایان دین و امامان معصوم را به خورشید تشبیه کرده است: «امام، همانند خورشیدی است که پرتو خویش را بر جهان می‌گستراند.»

انسان، طبیعت و به قول قیصر برگ و باران در پرتو نورافشانی این خورشید است که توان حرکت و پیدا کردن راه و جوانه زدن پیدا می‌کنند.

اما بیت چهارم این غزل به نسبت کوتاه را باید یکی از موفق‌ترین بیت‌های آن دانست:

از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی

ای که امواج طوفان تو را می‌شناسند

بیتی که بخوبی از یک تلمیح یا به قول امروزی‌ها از یک فرامتن تاریخی بهره می‌جوید و مستقیم به حدیث سلسله‌‌الذهب اشاره می‌کند؛ این حدیث که در جریان سفر امام رضا(ع) از مدینه منوره به مرو و حضور در نیشابور توسط آن حضرت بیان شده است، از جمله احادیثی است که هیچ شک و شائبه‌ای در آن وجود ندارد و در منابع متعددی به صورت متواتر بیان و بر صحت آن تاکید شده است.

امام رضا(ع) در مسیر حرکت خویش به سمت مرو وارد نیشابور شد، در این هنگام 2 تن از حافظان احادیث نبوی به همراه گروه بی‌شماری از جویندگان دانش و حدیث پیش شتافته و در خواست کردند امام حدیثی از پدران و جد بزرگوارشان برای آنها بیان فرمایند. امام هم پذیرفتند و حدیثی را به طور مسلسل از قول آباء طاهرین خویش تا حضرت علی(ع) سپس رسول اکرم(ص) و جبرئیل و در نهایت از قول پروردگار متعال به این شرح بیان فرمودند: لااله الاالله حصنی فمن قال‌ها دخل حصنی امن من عذابی (کلمه لا اله الاالله دژ من است، هر کس آن را بگوید به این دژ در می‌آید و از عذاب من ایمن می‌گردد..) امام پس از اندکی سکوت سر برآورد و در ادامه فرمود: بشرطها و شروطها و انا من شروطها (این را شرطی است و من از جمله شروط آنم)‌.

این حدیث در طول تاریخ بارها و بارها توسط شاعران مورد استفاده قرار گرفته است از جمله عاشق طبسی که سرود:

رخ او جلوه‌ای نمود و هنوز

شهر خیام محو طلعت اوست

این همه رفعت و بزرگی و جاه

شمه‌ای از شکوه شوکت اوست

یا این دو بیت:

گفتند بلابلابلا گفتم چشم

از روز الست با رضا گفتم چشم

من آمده بودم به ولایت برسم

گفتی: «انا من شروطها» گفتم چشم

اما روایت قیصر روایتی است که در عین سادگی و صمیمی بودن در مصراع دوم با یک طوفان همراه می‌شود؛ طوفانی که امواج آن مانند یک انقلاب فراگیر است و همین پارادوکس و تضادی که قیصر ایجاد می‌کند بر جذابیت‌های تصویری شعر می‌افزاید.

بیت پنجم این غزل حکایت غربت امام رضا در خراسان و ایران است. در واقع آن حضرت تنها امام میهمان سرزمین ماست و غریب الغرباست و البته غریب و میهمانی که به قول قیصر دیگر غریب نیست چرا که اکنون «تمام غریبان تو را می‌شناسند» و بارگاه او پناهگاه و مامن تمام ستمدیدگان و غریبان است.

اما پایان‌بندی این غزل اگرچه شاید از نظر تکنیکی و شعری پایان‌بندی چندان درخشانی نباشد و برخاسته از منطق حسرت و دریغ معمولی باشد که شاعران از آن به تکرار و کثرت بهره برده‌اند، ولی نوع تکرار وزن فعولن و خود کلمه کاش و آن بار دعایی و تهییجی که دارد به همراه کلمه‌هایی چون عبور، کوچه، خراسان و نگاه و در نهایت همان شناخت و آگاهی به عنوان ردیف شعر و نقطه نهایی، ساختاری توصیفی را در عرض غزل ایجاد می‌کند که به طور طبیعی چون طولی هم نیست شاید بشود گفت می‌تواند پایان‌بندی قابل قبولی برای یک غزل آیینی باشد



نوشته شده توسط منوچهرعطاءالهی 88/8/11:: 1:0 عصر     |     () نظر


www.b-a-h-a-r-2-0.sub.ir رفتن به بالای صفحه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن