سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در ادب نفست این بس که واگذارى ، آنچه را از جز خود ناپسند شمارى . [نهج البلاغه]
زورخانه - منوچهر عطاءالهی
پیوندها
  • افزاری است چوبی و کله قندی شکل و توپر، ته گرد و همواراست، در بالای آن دسته ای به درازای پانزده سانتیمتر فرو برده اند. وزن هر میل از پنج کیلو تا چهل کیلو گرم است.
    پیشکسوتان ورزش باستانی بر این باورند که در ابتدا گرز را به زورخانه آوردند ولی به مرور زمان میل جای گرز را گرفت.

     


  • کلمات کلیدی: میل ورزش


    نوشته شده توسط منوچهرعطاءالهی 88/3/27:: 6:0 عصر     |     () نظر

    رسول اکرم (ص) می فرمایند:
    لاتَختَلِفوا، فَإِنَّ مَن کانَ قَبلَکُمُ اختَلَفوا فَهَلَکوا

    باهم اختلاف نکنید، که پیشینیان شما دچار اختلاف شدند و نابود گشتند.

    علل الشرایع، ج1،ص265


    کلمات کلیدی: حدیث روزانه


    نوشته شده توسط منوچهرعطاءالهی 88/3/26:: 7:0 عصر     |     () نظر
    بی تو نمی روم

    ملا محمود عراقی نقل می کند:
    خواب دومی که دیدم به فاصله ی چند سال پس از واقعه ی رویای اول(در شماره ی قبل با عنوان «بیعت با مولا» چاپ شد) و در همان مکان مقدس(نجف اشرف) بود. این خواب را بعد از این که مدتی در عاقبت کار خود زیاد به فکر فرو می رفتم مشاهده کردمف چون می دیدم بسیاری از گذشتگان و جوانترها و معاصرین اوائل عمر خود را در زمره ی اخیار بوده اند، ولی بعدها اعتقاداتشان فاسد شده و با همان عقائد فاسد از دنیا رفته اند.
    این اندیشه و خیال به طوری قوت گرفت که باعث تشویش و اضطراب خاطرم گردید. تا اینکه شبی در عالم رؤیا دیدم حضرت ولی عصر(عج) در «مسجد هندی»(از مساجد معتبر نجف اشرف) تشریف دارند و در انتهای مسجد ایستاده اند. جمعیت حضرت را احاطه کرده بودند من هم نزدیک در منتظر ایستاده بودم که هنگام خروج به محضرشان شرفیاب شوم.
    ناگاه آن بزرگوار به قصد بیرون رفتن تشریف آوردند، وقتی به من نزدیک شدند خودم را بر پاهای مبارک آن بزرگوار انداختم و گریان شدم و عرضه داشتم: فدایت شوم عاقبت کار من چطور خواهد شد؟
    آن حضرت دست مبارک را دراز کردند و با عطوفت و مرحمت دست مرا گرفتند و از خاک برداشتند و بعد با تبسم و ملاطفت فرمودند: «بی تو نمی روم»
    من در همان عالم رؤیا فهمیدم که منظور حضرت آن است که بدون تو وارد بهشت نمی شوم. تا این بشارت را شنیدم از نهایت شادی بیدار شدم و دیگر از افکار سابق آسوده خاطر گردیدم.(1)

    پی نوشت:
    1ـ برکات حضرت ولی عصر(ع)، حکایات عبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان، ص 394

    کلمات کلیدی: آل یاسین


    نوشته شده توسط منوچهرعطاءالهی 88/3/25:: 7:0 عصر     |     () نظر

    امام صادق (ع) می فرمایند:
    ایّاکَ وَ المِراءَ، فَاِنَّهُ یُحبِطُ عَمَلَکَ وَ ایّاکَ وَ الجِدالَ، فَاِنَّهُ یوبِقُکَ وَ ایّاکَ وَ کَثرَةَ الخُصوماتِ فَاِنَّها تُبعِدُکَ مِنَ اللّه‏ِ

    از بگو مگو خوددارى کن، زیرا که این کار، عملت را نابود مى‏کند. از جدل و ستیز هم خوددارى کن؛ زیرا که تو را هلاک مى‏سازد و از دشمنى زیاد کناره بگیر؛ چه این‏که چنین کارى تو را از خدا دور مى‏کند.

    تحف العقول، ص 309


    کلمات کلیدی: حدیث روزانه


    نوشته شده توسط منوچهرعطاءالهی 88/3/24:: 7:0 عصر     |     () نظر

    کتابی که هم اکنون ارائه شده است درباره شخصیت و زندگی حضرت فاطمه ( س ) می باشد که در قالب نرم افزار جاوا , امکان جستجو و دسترسی سریع به موضوعات و همچنین قابلیت نصب بر روی کلیه گوشی های موبایل را دارا می باشد. آنچه در این کتاب می توانید بخوانید :
    - زندگی نامه حضرت
    - داستان ها و روایات
    - دعا های منقول از حضرت
    - سخنان گهربار
    - و ...
     

    لینک دانلود مستقیم (حجم فایل حدود یک مگابایت می باشد)

    رمز فایل: ندارد



    نوشته شده توسط منوچهرعطاءالهی 88/3/23:: 7:0 عصر     |     () نظر

    یوسف گم گشته

    کوچک که بودم، عادت کرده بودم که بیشتر شب‌ها پیش از آن که بخوابم، کنار پدربزرگ بنشینم؛ دست‌هایم را دور گردنش حلقه کنم، و از او بخواهم تا برایم قصّه‌ای بگوید. و او که بسیار مهربان بود، هیچ‌گاه دست رد به سینه‌ام نمی‌زد. پدربزرگ مرد عجیبی بود. همیشه‌ می‌خندید یا حداقل لبخندی بر لب داشت. از آن آدم‌ةایی بود که از حرف‌زدن با او خسته‌ نمی‌شدی. دلت می‌خواست بنشینی، او همین‌طور حرف بزند و تو همین‌طور گوش کنی. تا جایی که به یاد دارم پدربزرگ هیچ‌وقت قصّه‌ای از خودش نمی‌ساخت. هرچه می‌گفت واقعیت بود. داستان حضرت موسی را می‌گفت. داستان حضرت سلیمان را تعریف می‌کرد. از حضرت یعقوب می‌گفت. از ادریس پیامبر حرف می‌زد. از حضرت آدم. ابراهیم. نوح. عیسی و یوسف. پدربزرگ داستان حضرت یوسف را می‌گفت. از برادرانش می‌گفت که به او حسادت کردند. از چاهی که او را درونش انداختند. از کاروانی که عبور می‌کرد. از کسانی که برای خریداری یوسف زیبا صف کشیده بودند. از دربار عزیز مصر. از تهمت. از زندان. از رهایی. از ...
    و من از میان داستان‌های پدربزرگ، قصّه‌ی یوسف را بیشتر دوست می‌داشتم. و این شاید برای آن بود که پدربزرگ به قصّه‌ی یوسف که می‌رسید، جور دیگری می‌شد. داستان یوسف را جور دیگری تعریف می‌کرد. حال عجیبی پیدا می‌کرد. چهره‌اش می‌درخشید. صدایش می‌لرزید. صورتش روشن‌تر از همیشه می‌شد. و درست وقتی به آنجای داستان می‌رسید که حضرت یوسف از زندان آزاد می‌شد، چشم‌هایش سرخِ سرخ می‌شد و اشک‌هایش آرام روی صورتش می‌لغزید. من هم از گریه او گریه‌ام می‌گرفت. آن‌وقت خودم را توی بغلش می‌انداختم و می‌گفتم: پدر بزرگ، برای چی گریه می‌کنید؟ من قصّه‌ی یوسف را خیلی دوست می‌دارم، امّا شما هربار که داستان حضرت یوسف را تعریف می‌کنید گریه‌تان می‌گیرد. دیگر هیچ‌وقت قصّه‌ی یوسف را نگویید؛ و پدربزرگ هربار اشک‌هایش را پاک می‌کرد. لبخندی می‌زد. مرا در آغوش می‌فشرد و می‌گفت: من هم داستان یوسف را دوست دارم. من هم یوسف گمگشته را دوست دارم. من هم ...
    خوب یادم هست که یک بار وقتی پدربزرگ به اصرار من دوباره مشغول تعریف داستان یوسف بود، وقتی به قسمتی رسید که حضرت را در بازار می‌فروختند و هرکس در حدّ وسع خویش قیمتی را پیشنهاد می‌داد؛ با زبان کودکی از او پرسیدم: پدربزرگ اگر من هم توی آن بازار بودم و همه‌ی اسباب بازی‌هایم را می‌دادم، می‌توانستم یوسف را بخرم؟
    پدربزرگ حسابی خنده‌اش گرفت. دستش را بر سرم کشید و گفت: نه پسرم! توی آن بازار تنها عزیز مصر می‌توانست قیمتی را که برای فروش یوسف طلب می‌کردند بدهد. آن وقت مکثی کرد. به آسمان شب چشم دوخت. و زیر لب زمزمه کرد.
    امّا یوسف دیگری هست که همه می‌توانند خریدار محبتش باشند. پرسیدم: یک یوسف دیگر؟ مگر یوسف دیگری هم هست؟ پدر بزرگ جواب داد: بله پسرم! یوسف دیگری هم هست. یوسفی که تو هم می‌توانی او را داشته باشی. ذوق‌زده و متعجب گفتم: این یوسفی که می‌گویید مثل حضرت یوسف است؟ به همان زیبایی؟ به همان خوبی و به همان مهربانی؟ پدربزرگ زمزمه کرد: او مهربان‌تر از یوسف است، و البته زیباتر و خوب‌تر. گفتم: چقدر باید بدهیم تا آن یوسف را مال خودمان کنیم؟ باز اشک توی چشم‌های پدربزرگ حلقه زد. باید دلت را بدهی پسرم. برای اینکه او را داشته باشی، باید قسمتی از قلبت را مال او کنی. هرچه بیشتر، بهتر. اگر دلت را به او بدهی، یوسف را به دست می‌آوری. گفتم: یوسف شما کجاست تا دلم را به او بدهم؟ و پدربزرگ در میان گریه گفت: در زندان غیبت پسرم. در زندان غیبت. زندان غیبت.
    پدربزرگ سال‌ها پیش فوت کرد. اما خاطره‌ی او و قصّه‌هایش و خاطره‌ی یوسف گمگشته‌اش همواره در ذهن من ماند و امروز می‌دانم، به خوبی می‌دانم که یوسفِ پدربزرگ چه کسی بوده است. ای کاش پدربزرگ همچنان زنده بود. دلم می‌خواست به او بگویم که من بهای یوسف را به اندازه‌ی وسع خویش پرداخته‌ام؛ و یوسف مهربان در تمام این سال‌ها بسیار بیش از بهایی که پرداخته‌ام، بامن، نوکرِ کوچک دلداده‌اش مهربانی کرده است.
    تو هم هرکه هستی، می‌توانی به اندازه‌ی وسع خویش خریدار مهربانی یوسف باشی. او دست رد به سینه‌ی هیچ‌کس نخواهد زد. کافی است بهای محبّتش را بپردازی؛ یعنی قسمتی از سرزمین قلبت را به نام او کنی. هرچه بیشتر، بهتر. خوشا به حالت، اگر سند تمام سرزمین دلت را به نام یوسف کنی. یوسف خوب. یوسف مهربان. یوسف دوست داشتنی. یوسف غائب.

    مهدی مهدی مهدی ...


    کلمات کلیدی: آل یاسین


    نوشته شده توسط منوچهرعطاءالهی 88/3/22:: 7:0 عصر     |     () نظر
    رسول اکرم (ص) می فرمایند:
    مَن ساءَ خُلقُهُ عَذَّبَ نَفسَهُ وَ مَن کَبُرَ هَمُّهُ سَقُمَ بَدَنُهُ

    هر کس بد اخلاق باشد، خودش را عذاب می‏دهد و هر کس غم و غصه ه‏ایش زیاد شود، تنش رنجور می ‏گردد.

    نهج الفصاحه، ح 3002

    کلمات کلیدی: حدیث روزانه


    نوشته شده توسط منوچهرعطاءالهی 88/3/21:: 7:0 عصر     |     () نظر
    سوره: سورة محمد آیات: 38 محل نزول: مدینه
     
    وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْکَمَةٌ وَذُکِرَ فِیهَا الْقِتَالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ 20 طَاعَةٌ وَقَوْلٌ مَّعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکَانَ خَیْرًا لَّهُمْ 21 فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ 22 أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ 23 أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا 24 إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ 25 ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ 26 فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمْ الْمَلَائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ 27 ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَکَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ 28 أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ 29

     

    ترجمه فارسی مکارم

    کسانى که ایمان آورده‏اند مى‏گویند: ?چرا سوره‏اى نازل نمى‏شود (که در آن فرمان جهاد باشد)؟ !? اما هنگامى که سوره واضح و روشنى نازل مى‏گردد که در آن سخنى از جنگ است، منافقان بیماردل را مى‏بینى که همچون کسى که در آستانه مرگ قرار گرفته به تو نگاه مى‏کنند; پس مرگ و نابودى براى آنان سزاوارتر است! ?20? (ولى) اطاعت و سخن سنجیده براى آنان بهتر است; و اگر هنگامى که فرمان جهاد قطعى مى‏شود به خدا راست گویند (و از در صدق و صفا درآیند) براى آنها بهتر مى‏باشد! ?21? اگر (از این دستورها) روى گردان شوید، جز این انتظار مى‏رود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندى کنید؟! ?22? آنها کسانى هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته، گوشهایشان را کر و چشمهایشان را کور کرده است! ?23? آیا آنها در قرآن تدبر نمى‏کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟! ?24? کسانى که بعد از روشن شدن هدایت براى آنها، پشت به حق کردند، شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان زینت داده و آنان را با آرزوهاى طولانى فریفته است! ?25? این بخاطر آن است که آنان به کسانى که نزول وحى الهى را کراهت داشتند گفتند: ?ما در بعضى از امور از شما پیروى مى‏کنیم؟? در حالى که خداوند پنهانکارى آنان را مى‏داند ?26? حال آنها چگونه خواهد بود هنگامى که فرشتگان (مرگ) بر صورت و پشت آنان مى‏زنند و جانشان را مى‏گیرند؟! ?27? این بخاطر آن است که آنها از آنچه خداوند را به خشم مى‏آورد پیروى کردند، و آنچه را موجب خشنودى اوست کراهت داشتند; از این رو (خداوند) اعمالشان را نابود کرد! ?28? آیا کسانى که در دلهایشان بیمارى است گمان کردند خدا کینه‏هایشان را آشکار نمى‏کند؟! ?29?



    نوشته شده توسط منوچهرعطاءالهی 88/3/20:: 7:0 عصر     |     () نظر

    چه کسانی مستحق شفاعتند؟

    بدان که ـ خداوند شفاعت شافعان را به من و تو روزی گرداند ـ جز اهل ایمان کسی شایستگی و استحقاق شفاعت ندارد، چنانکه خداوند متعال می فرماید:?لا یشفعون إلا لمن ارتضی?(1)؛ شفاعت نمی کنند مگر برای آنکه خدا پسندد. که در تفسیر البرهان و غیر آن از امام کاظم و امام رضا(ع) آمده: یعنی شفاعت نکنند مگر برای آن که خداوند دینش را پسندیده است.(2)
    اضافه بر این که خلاف این مطلب را در بین علمای امامیه ندیده ام، روایاتی نیز بر آن دلالت دارد:
    در بحار از حضرت صادق(ع) روایت شده که فرمود: مؤمن برای رفیق خودش شفاعت می کند مگر اینکه ناصبی باشد، که اگر هر پیامبر مرسل و فرشته ی مقرب برای یک نفر ناصبی شفاعت کنند شفاعت داده نمی شود.(3)
    و در حدیث دیگری از آن حضرت است: همسایه برای همسایه اش و دوست برای دوستش شفاعت می کند، و چنانچه فرشتگان مقرب و پیامبران مرسل در حق یک ناصبی شفاعت کنند شفاعتشان پذیرفته نیست.(4)
    و در تفسیر علی بن ابراهیم از امام صادق(ع) درباره ی آیه ی شریفه ی :? لا یملکون الشفاعة إلا من اتخذ عند الرحمن عهدا?(5)؛ شفاعت ندارد مگر آن که نزد پروردگار پیمانی بسته باشد. فرمود: شفاعتشان پذیرفته شده نیست و شفاعت نمی شود برای آنها، و شفاعت نمی کنند مگر برای کسی که نزد خداوند پیمانی بسته باشد، مگر برای کسی که به جهت ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) و امامان بعد از او(ع) اجازه داده شود، که پیمان نزد خداوند همین است...(6)
    و پر واضح است که مؤمنین دو دسته اند: یکی صالحان و اطاعت کاران و دیگر معصیت کاران. حال این سؤال مطرح می شود که آیا شفاعت شامل حال نیکوکاران و معصیت کاران هر دو می شود یا اختصاص به نیکوکاران یا معصیت کاران دارد؟ چند قول است و حق همان قول اول است؛ یعنی شمول و فراگیری شفاعت نسبت به هر دو طایفه ی نیکوکاران و معصیت کاران. نسبت به نیکوکاران شفاعت موجب زیاد شدن ثواب و بالا رفتن درجات است و نسبت به معصیت کاران، مایه ی رهایی از عقوبت و دفع ضررها یا به اضافه ی رستگاری به منافع.
    از روایت ابوایمن ـ که در نکته ی دوم گذشت که :?هیچ کس از اولین و آخرین نیست مگر این که در روز قیامت نیازمند شفاعت محمد(ص) است? ـ این استفاده می شود که همه ی مؤمنین حتی اطاعت کنندگان، بلکه پیامبران گذشته و صالحان از امتهای پیشین نیز محتاج به شفاعت رسول اکرم(ص) می باشند، چون عبارت حدیث عام است و همه را شامل می شود. البته معلوم است که نیاز صلحا به شفاعت آن حضرت نه براب برداشته شدن عذاب است چون زمینه و جایی برای عذاب آنان نیست، بلکه این شفاعت برای بالا رفتن درجات و فزونی عنایات است.
    در تقویت این روایت، خبری است که در بحارالانوار از امام صادق(ع) آمده که فرمود: هیچ احدی از اولین و آخرین نیست مگر این که روز قیامت، محتاج شفاعت محمد(ص) است.(7)
    ـ در لئالی از امام باقر(ع) آمده که فرمود: دو مؤمنی که در راه خدا با هم بوده اند در بهشت یکی از آنها درجه اش بالاتر از دیگری می شود، پس عرضه می دارد: خدایا! این برادر و هم صحبت من است که مرا به اطاعت تو امر می کرد و به ترک گناهم سوق می داد و به آنچه نزد تو هست ترغیب می نمود، پس بین من و او در این درجه جمع کن. ان گاه خداوند آن دو را در آن درجه قرار می دهد.
    این روایت و روایاتی از این قبیل دلالت می کنند که شفاعت شافعان برای افراد صالح از مؤمنین به منظور افزایش ثواب واقع می شود، همچنان که شفاعت برای معصیت کاران واقع می گردد.
    اما کسانی که شفاعت را در طلب فزونی ثواب برای اهل طاعت منحصر دانسته اند به ظواهر بعضی از آیات استدلال کرده اند، از جمله:?ما للظالمین من حمیم و لا شفیع یطاع?(8)؛ برای ستمکاران هیچ دوستی نیست و شفاعت کننده ای که اطاعت شود هم ندارند. و معصیت کار ستمگر است:?و ما للظالمین من أنصار?(9)؛ برای ستمکاران یارانی نیست. ?فما تنفعهم شفاعة الشافعین?(10)؛ پس شفاعت شافعان سودی به حال آنان ندارد.
    و جواب همه ی اینها این که: منظور از ظالمین و ستمگران در این آیات و امثال اینها کفار و ناصبین و کسانی که امامان بر حق را از مقامی که خداوند متعال برای آنان قرار داده پایین تر دانسته و دیگران را بر ایشان مقدم داشته اند، و کسانی که در حال جهل به امام زمانشان می میرند و نظایر اینها می باشد که سرانجام امرشان به عدم ایمان منتهی می شود.(11)


    پی نوشت:
    1ـ سوره ی انبیاء، آیه ی 28 /// 2- البرهان، ج3، ص57 /// 3- بحارالانوار، ج8، ص41 /// 4- همان /// 5- سوره ی مریم، آیه ی 87 /// 6- سوره ی مریم، آیه ی 87 /// 7- بحارالانوار ج8، ص42 /// 8- سوره ی غافر، آیه ی18 /// 9- سوره ی بقره، آیه ی270 /// 10- سوره ی مدثر، آیه ی 48 /// 11- مکیال المکارم، ج1، ص387ـ 394


    کلمات کلیدی: آل یاسین


    نوشته شده توسط منوچهرعطاءالهی 88/3/19:: 7:0 عصر     |     () نظر

    رسول اکرم صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله می فرمایند:
    عائِدُ المَریضِ یَخوضُ فِى البَرَکَةِ فَاِذا جَلَسَ انغَمَسَ فیها

    عیادت کننده بیمار، در برکت فرو مى‏رود و چون نزد بیمار بنشیند، در آن غوطه‏ ور مى‏شود.

    کنزالفوائد، ج 1، ص 178


    کلمات کلیدی: حدیث روزانه


    نوشته شده توسط منوچهرعطاءالهی 88/3/18:: 7:0 عصر     |     () نظر
    <   <<   46   47   48   49   50   >>   >


    www.b-a-h-a-r-2-0.sub.ir رفتن به بالای صفحه
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن