غدیر، تنها نام یک سرزمین نیست، یک تفکر است؛
نشانهاى است از تداوم خط نبوت؛
چشمهاى است که تا پایان هستى مىجوشد؛
غدیر، روز اکمال دین، اتمام نعمت و موجب خشنودى خداست؛
روز بزرگ، روز گشایش و روز تکامل است؛
غدیر، نه تاریخ است، نه جغرافیا و نه روایت، بلکه ولایت است؛
پیشوند غدیر، رسالت است و پسوند آن، ولایت و امامت.
پیام تبریک
غدیر، سرچشمه همیشهجوشان ولایت است که از سینه تفتیده «خم» به جام محبت دوستداران پیامبر و خاندانش جارى است. غدیر، شایسته هر ثناست که وحى از او پیراست و محمد بدو آراست و اسلام از او برخاست. غدیر، تفسیر بدر و احد و شأن نزول صفین و نهروان است. بدر، عدالت مىخواست؛ احد، شجاعت آرزو مىکرد؛ خیبر تماشاى صداقت را تمنا داشت و غدیر، آمین آن همه ثنا و دعا بود. غدیر، روز انسان است. غدیر، تداوم رسالت محمد صلىاللهعلیهوآله در ولایت على علیهالسلام است. غدیر، عید پیمان و میثاق و عهد است. غدیر، عید عدالت و رهبرى است. عید امامت و ولایت بر عاشقان مبارک باد.
کوثرى از مِىِ غدیر
پیامبر در سال دهم هجرت حج گزارد و به سوى مدینه بازگشت. در روز هجدهم ذىحجه که قافلههاى بسیارى پیش از پیامبر حرکت مىکردند و عدهاى از پسِ حضرت مىآمدند، پیامبر به سرزمین غدیر خم رسید. او به فرمان الهى دستور داد سواران و پیادگان توقف کنند، آنان که رفتهاند، بازآیند و آنان که نیامدهاند، برسند. سپس بر انبوهى از جهاز شتران فراز رفت و خداى را سپاس گفت و از اینکه به زودى از میان آنان خواهد رفت، خبر داد. سپس از آنان خواست درباره چگونگى ابلاغ رسالت وى گواهى دهند. مردمان فریاد برآوردند: شهادت مىدهیم که تو پیام حق را ابلاغ کردى، نصیحت کردى و جهاد نمودى. خداوند تو را پاداش نیکو دهد.
آنگاه از جایگاه والاى خود در میان امت سخن گفت و از آنان بر اولویت خود گواه خواست و پس از شنیدن پاسخهاى یکصدا و بلند، دست على علیهالسلام را گرفت و با شکوهى شگرف و فریادى رسا فرمود: «من کنت مولا فعلى مولاه.» سه بار این جمله را تکرار و بر یاوران و پذیرندگان ولایت او دعا کرد.
ویژگىهاى على علیهالسلام از دیدگاه رسول خدا صلىاللهعلیهوآله
حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله بارها با اشاره به موقعیت معنوى امام على علیهالسلام ، بر فضیلتهاى آن حضرت و وصى بودن ایشان تأکید ورزیده است. آن حضرت در گفتارى به دخترش، فاطمه علیهاالسلام مىفرماید: «اى فاطمه! آیا خشنود نیستى من تو را به همسرى کسى درآوردم که اسلامش پیشتر از دیگران و دانشش بیشتر از همگان است؟ به راستى، خداى تعالى به اهل زمین توجه فرمود و از میان ایشان، پدرت را برگزید و او را پیامبر قرار داد. بعد دوباره به آنها توجه فرمود و از ایشان شوهرت را برگزید و او را وصى قرار داد.» سپس رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود: «اى فاطمه! به راستى براى على فضیلتهایى است که هیچکس آن را ندارد: تو که بانوى زنان بهشتى، همسر او هستى. دو نتیجه و زاده رحمت، حسن علیهالسلام و حسین علیهالسلام که فرزندزادگان من هستند، فرزندان او هستند. برادرش، جعفر بن ابىطالب کسى است که با دو بال در بهشت آراسته گردیده است و با فرشتگان هر کجا خواهد، پرواز مىکند. علم اولین و آخرین نزد اوست. او نخستین کسى است که به من ایمان آورد. او آخرین کسى است که هنگام مرگ با من دیدن مىکند. او وصى من و وارث همه اوصیاست».
غدیر در قرآن
آیهاى که پیش از اعلام رسمى ولایت امیر مؤمنان على علیهالسلام نازل شد، از یکسو، بیانگر اهمیت فوقالعاده غدیر و از سوى دیگر، نشاندهنده نگرانىهاى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در این باره است: «اى پیامبر! آنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً [به مردم] برسان و اگر [این کار را[ نکنى، رسالت او را انجام ندادهاى. خداوند تو را از [خطرهاى احتمالى [مردم نگه مىدارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمىکند.» قرآن کریم، آشکارا اعلام نشدن ولایت على علیهالسلام را با ناتمام ماندن رسالت الهى برابر مىداند و در مقابل نگرانىهایى که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله داشت، وعده حفظ و حراست به ایشان داده مىشود.
آیهاى که پس از اعلام ولایت امام على علیهالسلام در غدیر نازل شد، موجى از شادى را در دلهاى مؤمنان پدید آورد و آرامش و اطمینان خاطر به آنان بخشید: «امروز کافران از [زوال] دین شما ناامید شدند. بنابراین، از آنها نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل و نعمتها را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آیین [جاودان] شما پذیرفتم».
غدیر در کلام معصومان علیهمالسلام
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله
شیخ صدوق در کتاب امالى، روایتى از امام باقر علیهالسلام و آن حضرت از پدران پاکش نقل مىکند که روزى رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله رو به امیر مؤمنان على علیهالسلام کرد و فرمود: «اى على! خداوند آیه شریفه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ را درباره ولایت تو بر من نازل کرد، تا آن را تبلیغ کنم. به یقین، کسى که خدا را بدون ولایت تو ملاقات کند، عملش باطل است».
حضرت فاطمه علیهاالسلام
از فاطمه زهرا علیهاالسلام پرسیدند که آیا رسول خدا صلىاللهعلیهوآله پیش از رحلتش درباره امامت امیر مؤمنان على علیهالسلام چیزى فرمود؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «عجبا! آیا روز غدیرخم را فراموش کردهاید؟»
امام حسن علیهالسلام
امام حسن علیهالسلام فرمود: امت مسلمان از پیامبر شنیدند که درباره پدرم فرمود: او براى من همچون هارون براى موسى علیهالسلام است. همچنین دیدند که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله او را در غدیرخم به عنوان امام نصب کرد.
امام حسین علیهالسلام
امام حسین علیهالسلام پیش از مرگ معاویه، خانه خدا را زیارت کرد. سپس بنىهاشم را گرد آورد و فرمود: آیا مىدانید پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله ، على علیهالسلام را در روز غدیرخم به جانشینى خود برگزید؟ همگى گفتند: بله.
امام زین العابدین علیهالسلام
ابن اسحاق، تاریخنگار معروف مىگوید: به على بن حسین علیهالسلام گفتم: «من کنتُ مولاه فعلىٌ مولاه» یعنى چه؟ حضرت فرمود: پیامبر خدا به مردمان خبر داد که امام بعد از خودش، امیر مؤمنان على علیهالسلام است.
امام محمدباقر علیهالسلام
اَبان بن تَغلب مىگوید: از امام باقر علیهالسلام درباره این سخن رسول خدا صلىاللهعلیهوآله «من کنتُ مولاه فعلىٌ مولاه» پرسیدم. آن حضرت در پاسخ پیامبر فرمود: به مردمان گفت که امیر مؤمنان على علیهالسلام در میان مردم، جاىگزین من خواهد بود.
امام صادق علیهالسلام
در دوران زندگى امام صادق علیهالسلام بر اثر جوّ مناسبى که براى نشر معارف اهل بیت علیهمالسلام پیش آمد، حدیث غدیر بیش از همه دورهها مطرح شده است. آن حضرت درباره روز غدیر مىفرماید: «رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در غدیر خم براى امیر مؤمنان على علیهالسلام پیمان گرفت و مردم به ولایت او اقرار کردند. خوشا به حال آنان که بر ولایت او ثابتقدم ماندند و واى بر کسانى که آن پیمان را شکستند».
امام کاظم علیهالسلام
در روزهایى که امام کاظم علیهالسلام در زندان بود، روزى هارون، خلیفه عباسى ایشان را احضار کرد و درباره ولایت اهل بیت علیهمالسلام بر مردم پرسید. حضرت فرمود: ما مىگوییم ولایت همه خلایق با ماست. دلیل ما، سخن پیامبر در غدیر خم است که فرمود: «من کنتُ مولاه فعلىٌ مولاه».
امام حسن عسکرى علیهالسلام
حسن بن ظریف مىگوید: به امام عسکرى علیهالسلام نامه نوشتم و پرسیدم معناى سخن پیامبر درباره امیر مؤمنان على علیهالسلام چیست که فرمود: «من کنتُ مولاه فهذا علىٌ مولاه.» حضرت فرمود: مقصود حضرت آن بود که او را نشانهاى قرار دهد که هنگام اختلاف، حزب خداوند با آن شناخته شوند.
پاسداشت غدیر؛ سنت نبوى
جوامع بشرى نیازمند یادآورى و حضور همیشگى هویتهاى فرهنگى و اصالتهاى معنوى است. زنده نگه داشتن شعایر الهى، رسالتى است که مرزبانان عقیده و ایمان، از جمله رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله بر آن تأکید داشتهاند. از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله نقل شده است که فرمود: «به من تبریک بگویید؛ زیرا خداوند مرا به پیامبرى و اهلبیتم را به امامت ممتاز ساخته است».
در روایت دیگرى پس از ذکر حدیث غدیر آمده است: «سپس رسول گرامى در خیمه مخصوص خویش نشست و به امیر مؤمنان على علیهالسلام دستور داد در خیمه دیگرى بنشیند و به مردم امر فرمود به حضور على علیهالسلام برسند و به او تبریک بگویند.» اینک و در عصر ما، شناختن مرزهاى بلند غدیر، بازگویى این شکوه و جشن و سرور این عید بزرگ، در راستاى آن پاسداشت است.
آداب غدیر
در تاریخ اسلام، غدیر و امامت همان اندازه اهمیت دارد که روز مبعث؛ زیرا غدیر، امامت را به وجود آورد و ادامه رسالت بود. حاج میرزا جواد ملکى تبریزى در اینباره مىنویسد: «روز غدیر نسبت به مبعث، به منزله باطن از ظاهر و به منزله روح از انسان است؛ زیرا هر چه در مبعث از خیر و سعادت وجود دارد، مشروط به ولایت امیر مؤمنان و امامان است».
به دلیل اهمیت عید غدیر به عنوان بزرگترین و مهمترین اعیاد اسلامى است که آداب بىشمارى براى آن بیان شده است. فراوانى آداب و اعمال این روز، با اعمال هیچ روزى قابل مقایسه نیست و در این آداب و اعمال، همه گروهها مورد خطاب قرار گرفتهاند. از جمله آداب عبادى این روز به نماز شب و روز غدیر، نماز مسجد غدیر، روزه، یاد خدا و پیامبر، زیارت امیر مؤمنان على علیهالسلام و غسل مىتوان اشاره کرد.
همچنین جشن و عید گرفتن، تبریک و تهنیت به پیامبر، امیر مؤمنان و یکدیگر، دید و بازدید، صدقه دادن، دیدار با رهبرى و بیعت و اتحاد و اجتماع، از جمله آداب اجتماعى و سیاسىِ سفارش شده در این روز است.
تبریک و تهنیت غدیر
سنت دیرینه در غدیر، تبریک خاص آن است که مفاهیم والاى این روز را بازتاب مىدهد. امام صادق علیهالسلام فرمود: «هرگاه در این روز، برادر مؤمن خود را ملاقات کردى، بگو: شکر خداى که ما را به این روز گرامى داشته و از مؤمنان و وفاداران به پیمانى قرار داده است که با ما بسته و ما را از منکران و تکذیبکنندگان روز قیامت قرار نداده است».
امام رضا علیهالسلام نیز فرمود: «در این روز به یکدیگر تبریک و تهنیت بگویید و هرگاه برادر مؤمن خود را ملاقات کردید، بگویید: سپاس خدایى را که ما را از تمسک کنندگان به ولایت امیر مؤمنان على علیهالسلام قرار داده است».
شکوه غدیر در شعر و ادب پارسى
فردوسى
حماسهسراى بزرگ ایران، حکیم ابوالقاسم فردوسى مىگوید:
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحى خداوند امر و خداوند نهى
که من شهر علمم، علىیم در است درست این سخن گفتِ پیغمبر است
گواهى دهم این سخن راز اوست تو گویى دو گوشم به آواز اوست
اگر چشم دارى به دیگرسراى به نزد نبى و وصى گیر جاى
منم بنده اهلبیت نبى ستاینده خاک پاى وصى
خود آن روز نامم به گیتى مباد که من نام حیدر نیارم به یاد
بر این زادم و هم بر این بگذرم یقین دان که خاک پىِ حیدرم
حکیم توس در این ابیات هرگاه از امام على علیهالسلام یاد مىکند، بیش از هر وصف دیگر، بر وصایت ایشان تأکید مىورزد و از ایشان با عنوان وصى یاد مىکند.
مولوى
جلالالدین محمد مولوى بلخى در دیوان شمس تبریزى مىگوید:
تا صورت پیوند جهان بود، على بود تا نقش زمین بود و زمان بود، على بود
شاهى که ولى بود و وصى بود، على بود سلطان سخا و کرم و جود، على بود...
آن شیر دلاور که ز بهر طمع نفس در خوان جهان پنجه نیالود، على بود
آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن کردش صفت عصمت و بستود، على بود
مولانا در این غزل، مولا على علیهالسلام را با اوصافى همچون ولى، وصى و معصوم به نص قرآن ستایش مىکند. او در دفتر ششم مثنوى به تفسیر حدیث «من کنتُ مولاه فعلىٌ مولاه» مىپردازد و مىگوید:
زین سبب پیغمبر با اجتهاد نام خود و آن على مولا نهاد
گفت هر کس را منم مولا و دوست ابن عمّ من، على، مولاى اوست
سعدى
شیخ مصلح الدین سعدى شیرازى در قصیدهاى، امیر مؤمنان را سردار اتقیا و معصوم معرفى مىکند:
کسى را چه زور و زَهره که وصف على کند جبار در مناقب او گفته: هل اتى...
دیباچه مروت و سلطان معرفت لشکرکش فتوت و سردار اتقیا
فردا که هر کسى به شفیعى زنند دست ماییم و دست و دامن معصوم مرتضى
حافظ
لسان الغیب، حافظ در غزلى که زبانزد خاص و عام است، مىگوید:
اى دل غلام شاه جهان باش و شاه باش پیوسته در حمایت لطف الاه باش
آن را که دوستى على نیست، کافر است گو زاهد زمانه و گو شیخ راه باش
امروز زندهام به ولاى تو یا على فردا به روح پاک امامان گواه باش
و در قصیده نخست که دیباچه دیوان نیز محسوب مىشود، مىگوید:
... نوشته بر در فردوس کاتبان قضا نبى رسول و ولىعهد حیدر کرّار
امام جنى و انسى على بُوَد که على ز کل خلق فزون است از صغار و کبار
على، امام و على، ایمن و على، ایمان على، امین و على، سرور و على، سردار...
على ز بعد محمد ز هر که هست، بهْ است اگر تو مؤمن پاکى، بکن بر این اقرار...
حافظ شیرازى در این اشعار، به پیروى از احادیث معتبر و روایتهاى متواتر، امام على علیهالسلام را ولى عهد رسول، امام انس و جن و برترین فرد پس از محمد صلىاللهعلیهوآله مىداند.
کسایى مروزى
کسایى مروزى از شاعران قرن چهارم مىگوید:
فهم کن گر مؤمنى فضل امیرالمؤمنین فضل حیدر، شیر یزدان، مرتضاى پاکدین
فضل آن کس کز پیمبر بگذرى، فاضلتر اوست فضل آن رکن مسلمانى، امامالمتقین...
لافتى الاّ على برخوان و تفسیرش بدان یا که گفت و یا که داند گفت جز روحالامین؟
آن نبى، وز انبیا کس نى به علم، او را نظیر وین ولى، وز اولیا کس نى به فضل، او را قرین
آن چراغ عالم آمد، وز همه عالم بدیع وین امام امت آمد وز همه امت گزین
ناصر خسرو قبادیانى
ناصر خسرو، از شاعران قرن پنجم درباره غدیر مىسراید:
با خرد باش یکدل و همسر چون نبى با على به روز غدیر
و در چکامهاى بلند سروده است:
آنکه معروف به او شد به جهان روز غدیر وز خداوند ظفر خواست پیمبر به دعاش
هر خردمند بداند که بدین وصف على است چو رسید این همه اوصاف به گوش شنواش
و نیز گوید:
ندانم جز این عیب مر خویشتن را که بر عهد معروف روز غدیرم
حزین لاهیجى
حزین لاهیجى از شاعران قرن دوازدهم مىسراید:
آن طایر قدسم که چکد خون ز صفیرم با درد و غم عشق سرشتند خمیرم...
مستى مرا نیست به دنبال خمارى پیمانهکش میکده خمّ غدیرم...
مىگویم و دانم که ره رسم و ادب نیست نامى که بُوَد صیقل زنگار ضمیرم
برهان ازل، فیض ابد، مظهر اول ایمان من و دین من و هادى و پیرم
سلطان قدر، حیدر صفدر که ز مدحش بگرفته بلندى سخن عرشْسریرم
ملک الشعراى بهار
ملک الشعراى بهار در وصف غدیر خم سروده است:
در غدیر خم امروز، بادهاى به جوش آمد کز صفاى او روشن، جان بادهنوش آمد
وان مبشّر رحمت، باز در خروش آمد کان صنم که از عشاق، برده عقل و هوش آمد
با هیولىِ توحید، در لباس انسانى
در غدیر خم یزدان، گفت مَر پیمبـر را کز پى کمال دین، شو پذیره حیـدر را
پس پیمبر اندر دشت بر نهـاد منبـر را برد بر سر منبر، حیدر فلکفر را
شد جهان دل روشن، زان دو شمس روحانى
گفت بشنوید اى قوم! قول حق تعالى را هم به جان بیاویزید گوهر تولاّ را
پوزش آورید از جان، این ستوده مولا را این وصى بر حق را، این ولىّ والا را
با رضاى او کوشید در رضاى یزدانى
بأبى أنت و امّى بأبى أنت و امّى على اى قبله حاجات على اى قبله حاجات در این غم نگشوده است بأبى أنت و امّى کان نه سهل است و نه آسان بأبى أنت و امّى کر و کور است و عزازیل بأبى أنت و امّى3
سید محمد حسین شهریار
شهریار مُلْکِ شعر و سخن در غدیریهاى که به صورت مستزاد سروده مىگوید:
یا على نام تو بردم نه غمى ماند و نه همّى گوییا هیچ نه همّى به دلم بوده، نه غمّى تو که از مرگ و حیات، این همه فخرى و مباهات گویى آن دزد شقى تیغ نیالوده به سمّى گویى آن فاجعه دشت بَلا هیچ نبوده است سینه هیچ شهیدى نخراشیده به شمّى حق اگر جلوه با وجه اَتَم کرده در انسان به خودِ حق که تو آن جلوه با وجه اَتَمّى منکر عید غدیر خم و آن خطبه و تنزیل با کر و کور چه عید و چه غدیرى و چه خمّى معرفى کتاب
1. قطرهاى از دریا، محمدحسین صفاخواه، انتشارات قدیانى، 2 جلد.
این کتاب، مجموعه داستانهاى کتاب ارزشمند الغدیر، اثر جاودانه علامه امینى است و با توجه به ساختار داستانى در نظر جوانان و عموم، خواندنى است.
2. حساسترین فراز تاریخ، جمعى از دبیران دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم.
بخشى از سرفصلهاى این کتاب عبارتند از: داستان غدیر، اهمیت غدیر در تاریخ، غدیر در کتاب خدا، عید غدیر، صحنه تاریخى غدیر، امواج غدیر و... .
3. غدیر، برکهاى و دریایى، جواد نعیمى، سازمان تبلیغات اسلامى.
این کتاب افزون بر قطعات زیباى ادبى درباره غدیر، در بخشى با عنوان چکاد بىکرانه دریا، به زندگى امیرمؤمنان على علیهالسلام پرداخته است.
4. دریا در غدیر، سید حسن ثابت محمودى (سهیل)، حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى.
این کتاب مجموعه اشعار گوناگون غدیر در قالبهاى گوناگون است.
5. ارمغان غدیر، سید عبدالله فاطمىنیا، انتشارات سروش.
نوشتن چهل حدیث به عنوان سنتى برگرفته از اسلام، دانشمندان ما را از گذشته به این امر مفید وادار کرده است. همین سنت، استاد فاطمىنیا را به نگارش ارمغان غدیر خوانده که با همت انتشارات سروش به یک چهل حدیث زیبا تبدیل شده است.
6. بعثت، غدیر، عاشورا، محمدرضا حکیمى، فجر.
قلم استوار محمدرضا حکیمى، سابقه نیمقرن دفاع از ارزشها را در پرونده خود دارد. نمایههاى این کتاب به این شرح است: بعثت، غدیر، رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآله ، شهادت امام علیهالسلام ، ولادت امام مجتبى علیهالسلام ، عاشورا، امام صادق علیهالسلام ، امام زمان و... .
7. اسرار غدیر، محمدباقر انصارى، نشر مولود کعبه.
بخشى از فهرست مطالب این کتاب عبارتند از: گزارش تحلیلى و لحظهاى واقعه غدیر، گوشهاى از ناگفتهها، تحقیقى در خطبه غدیر، یک دوره کامل تاریخ غدیر، تصویرى از تشکل جامعه اسلامى در دهه اول هجرى و... .
غدیر در آیینه کتاب
این کتاب، آیینهاى است از کتابهاى غدیرى که در 304 صفحه، اطلاعات 267 کتاب را به زبانهاى فارسى، عربى، انگلیسى وارد و گردآورى کرده است.
براى رسانه
الف) متن برنامه
امروز بگو، مگر چه روز است؟ تا گویمت این سخن به اکرام
موجود شد از براى امروز آغازِ وجود تا به انجام
امروز ز روى نصّ قرآن بگرفت کمال، دین اسلام
امروز به امر حضرت حق شد نعمت حق به خلق اتمام
* * *
حاجیان در طوافند. ابراهیم حج، تبر بر دوش، در اندیشه شکستن آخرین بتهاى سیاه است. زمزم، زمزمه مىکند و نسیم، هرولهکنان، سعى صفا و مروه در پیش گرفته و این همه، در جارى غدیر، به هم پیوستهاند تا دوباره بازوى وحى را در دست نبى به تماشا بنشینند و بر نگارینه تاریخ نقش کنند.
تاریخ به تماشاى اقیانوس غدیر ایستاده است که مىخروشد و گندابهاى کهنه را از بستر بیدار مىکند و با خود مىبرد. ابراهیم، تبر به دست ایستاده، مریم، آغوش گشوده، اسماعیل مىخندد و هاجر، اشک شادمانى مىچکاند و همه و همه توفندگى نگاه مردى از تبار آفتاب را تماشا مىکنند که غدیر، میزبان اوست. همو که خورشید را مهمان کلبه کوچک بشر کرده است، بازوى جانشین او را در دست مىفشرد و تاج ولایت را بر سرش مىنهد. سلام خدا بر تو اى آخرین فرستاده و بر تو اى بهترین جانشین امت، على علیهالسلام .
* * *
هوا بسیار گرم است، به گونهاى که مردم لباسها را زیر پا و روى سرشان گذاشتهاند. نماز برپا شد و پیامبر بر بالاى منبر ایستاد، ولى روى منبر دو نفر دیده مىشوند که شگفتآور است؛ مردم با دقت نگاه مىکنند.
آرى، على بن ابىطالب است. او چرا بالا رفته و کنار پیامبر خدا ایستاده است؟ پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله آیه تبلیغ را قرائت و سپس حدیث ثقلین را بیان کرد: «هان اى مردم! بر قرآن و عترت من پیشى نگیرید و در عمل به فرمان آن دو، کوتاهى نکنید که هلاک مىشوید.» در این هنگام بود که دست مبارک على، عشق دو عالم، بالا رفت و پیامبر فرمود: «اى مردم! سزاوارتر از مؤمنان از خود آنها کیست؟» همگى گفتند: خدا و پیامبر او داناترند. آنگاه فرمود: «خدا، مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم و من به آنها از خودشان سزاوارترم. هان اى مردم! هر کس من سرپرست و مولاى او هستم، على مولاى اوست. خداوندا! کسانى که على را دوست دارند، دوست و کسانى که او را دشمن بدارند، دشمنبدار...».
* * *
چادرنشینى در مسجد مدینه نزد پیامبر آمد و عرض کرد: یا رسولالله! حاجیان قوم ما که در حجةالوداع همراه شما بودهاند، براى ما خبر آوردند که در بازگشت از حج در غدیر خم، ولایت و اطاعت على علیهالسلام را واجب کردهاى. آیا این دستورى از سوى توست یا از طرف خدا؟ حضرت فرمود: «از سوى خدا، و خداى تعالى، ولایت او را هم بر اهل آسمان و هم اهل زمین واجب کرده است».
* * *
حافظ ابوعبید هروى در تفسیر غریب القرآن روایت مىکند: «پس از آنکه رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در غدیر خم به امر الهى، ولایت على علیهالسلام را تبلیغ فرمود و این امر در همه جا شایع و منتشر شد، جابر بن نَضر بن حارث آمد و خطاب به پیامبر گفت: به ما از طرف خداوند امر کردى که به یگانگى خداوند و رسالت تو گواهى بدهیم و نماز و روزه و حج و زکات را انجام دهیم. همه را از تو پذیرفتیم، ولى تو به اینها بسنده نکردى، تا اینکه بازوى پسر عمّت را گرفتى و بلند کردى و او را بر ما برترى دادى و گفتى: من کنتُ مولاه فعلىٌّ مولاه. آیا این امر از طرف توست یا از سوى خداوند؟ رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود: «قسم به خداوندى که معبودى جز او نیست، این امر از طرف خداوند است.» او پس از شنیدن این سخن، به سوى شتر خود روان شد، در حالى که مىگفت: بار خدایا! اگر آنچه محمد صلىاللهعلیهوآله مىگوید راست و حق است، بر ما سنگى از آسمان ببار یا عذابى دردناک به ما برسان!
هنوز به شتر خود نرسیده بود که سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را به دوزخ فرستاد.
* * *
بایستید که آفتاب، روشن شدن ستارهاى بىبدیل را مژده خواهد داد!
بایستید که امروز، نعمت تمام مىشود و دین کامل... . و ایستادند؛ در کنار برکهاى که رسالت اقیانوس، در نگاهش مىتپید. دست فاتح خیبر بالا مىرود و آوایى در فضا مىپیچد: «من کنتُ مولاه فهذا علىٌ مولاه».
* * *
اى کوچهها سبز بپوشید! اى کبوتران فرود آیید و بامها را فرش کنید! اى چشمهها! پابرهنهتر از همیشه بجوشید. نخستین بارقههاى امامت، بر پنجرههاى جانمان تابیدن گرفته است. او حنجرههاى مچاله را فریاد خواهد آموخت، خاکهاى یتیم را پدرى خواهد کرد و تشنگان مهربانى را دست نوازش خواهد بود.
* * *
گل همیشه بهارم غدیر آمده است شراب کهنه ما در خم جهان باقى است
خداى گفت که اَکملتُ دینَکم، آنک نواى گرم نبى در رگِ زمان باقى است
قسم به خون گل سرخ در بهار و خزان ولایت على و آل، جاودان باقى است
گل همیشه بهارم بیا که آیه عشق به نام پاک تو در ذهن مردمان باقى است
ب) متن زیرنویس
امام على علیهالسلام : غدیر، روز کمال دین است.
امام صادق علیهالسلام : در روز غدیر، رضایت خداوند نهفته است.
امام صادق علیهالسلام : خداوند روز غدیر را براى ما اهلبیت عید قرار داد.
امام رضا علیهالسلام : روز غدیر، روز اندوه شیطان است.
امام رضا علیهالسلام : عید غدیر، برترین عید خداوند است.
امام خمینى رحمهالله : روز عید غدیر روزى است که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله وظیفه حکومت را معیّن فرمود و الگوى حکومت اسلامى را تا آخر تعیین فرمود.
غدیر، روزى است که آفرینش به داشتن على بر خود بالید و با داشتن ولى، بالندگى آغاز کرد.
غدیر، نقطه تلاقى کاروان رسالت با طلایهداران امامت گرامى باد.
غدیر، باغستان ولایت علوى است که امت در ملکوت اندیشههایش از آن پاسدارى مىکند.
ج) پرسشهاى کارشناسى
1. آیا طرح بحث جانشینى پیامبر تنها مختص واقعه غدیر بوده است؟
2. پیامبر در بیان فضیلتهاى على علیهالسلام به چه مواردى اشاره مىفرماید؟
3. حجةالوداع یعنى چه؟
4. چرا به آخرین حج پیامبر، حجةالبلاغ هم مىگویند؟
5. چرا به عید غدیر، عید ولایت مىگویند؟
7. آیا حادثه غدیر تنها سند جانشینى امام على علیهالسلام است؟
کلمات کلیدی: شهید مطهری و واقعه غدیر
رخداد غدیر در ذىحجه سال دهم هجرى، تنها یک حادثه تاریخى نیست؛
غدیر، تنها نام یک سرزمین نیست، یک تفکر است؛
نشانهاى است از تداوم خط نبوت؛
چشمهاى است که تا پایان هستى مىجوشد؛
غدیر، روز اکمال دین، اتمام نعمت و موجب خشنودى خداست؛
روز بزرگ، روز گشایش و روز تکامل است؛
غدیر، نه تاریخ است، نه جغرافیا و نه روایت، بلکه ولایت است؛
پیشوند غدیر، رسالت است و پسوند آن، ولایت و امامت.
پیام تبریک
غدیر، سرچشمه همیشهجوشان ولایت است که از سینه تفتیده «خم» به جام محبت دوستداران پیامبر و خاندانش جارى است. غدیر، شایسته هر ثناست که وحى از او پیراست و محمد بدو آراست و اسلام از او برخاست. غدیر، تفسیر بدر و احد و شأن نزول صفین و نهروان است. بدر، عدالت مىخواست؛ احد، شجاعت آرزو مىکرد؛ خیبر تماشاى صداقت را تمنا داشت و غدیر، آمین آن همه ثنا و دعا بود. غدیر، روز انسان است. غدیر، تداوم رسالت محمد صلىاللهعلیهوآله در ولایت على علیهالسلام است. غدیر، عید پیمان و میثاق و عهد است. غدیر، عید عدالت و رهبرى است. عید امامت و ولایت بر عاشقان مبارک باد.
کوثرى از مِىِ غدیر
پیامبر در سال دهم هجرت حج گزارد و به سوى مدینه بازگشت. در روز هجدهم ذىحجه که قافلههاى بسیارى پیش از پیامبر حرکت مىکردند و عدهاى از پسِ حضرت مىآمدند، پیامبر به سرزمین غدیر خم رسید. او به فرمان الهى دستور داد سواران و پیادگان توقف کنند، آنان که رفتهاند، بازآیند و آنان که نیامدهاند، برسند. سپس بر انبوهى از جهاز شتران فراز رفت و خداى را سپاس گفت و از اینکه به زودى از میان آنان خواهد رفت، خبر داد. سپس از آنان خواست درباره چگونگى ابلاغ رسالت وى گواهى دهند. مردمان فریاد برآوردند: شهادت مىدهیم که تو پیام حق را ابلاغ کردى، نصیحت کردى و جهاد نمودى. خداوند تو را پاداش نیکو دهد.
آنگاه از جایگاه والاى خود در میان امت سخن گفت و از آنان بر اولویت خود گواه خواست و پس از شنیدن پاسخهاى یکصدا و بلند، دست على علیهالسلام را گرفت و با شکوهى شگرف و فریادى رسا فرمود: «من کنت مولا فعلى مولاه.» سه بار این جمله را تکرار و بر یاوران و پذیرندگان ولایت او دعا کرد.
ویژگىهاى على علیهالسلام از دیدگاه رسول خدا صلىاللهعلیهوآله
حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله بارها با اشاره به موقعیت معنوى امام على علیهالسلام ، بر فضیلتهاى آن حضرت و وصى بودن ایشان تأکید ورزیده است. آن حضرت در گفتارى به دخترش، فاطمه علیهاالسلام مىفرماید: «اى فاطمه! آیا خشنود نیستى من تو را به همسرى کسى درآوردم که اسلامش پیشتر از دیگران و دانشش بیشتر از همگان است؟ به راستى، خداى تعالى به اهل زمین توجه فرمود و از میان ایشان، پدرت را برگزید و او را پیامبر قرار داد. بعد دوباره به آنها توجه فرمود و از ایشان شوهرت را برگزید و او را وصى قرار داد.» سپس رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود: «اى فاطمه! به راستى براى على فضیلتهایى است که هیچکس آن را ندارد: تو که بانوى زنان بهشتى، همسر او هستى. دو نتیجه و زاده رحمت، حسن علیهالسلام و حسین علیهالسلام که فرزندزادگان من هستند، فرزندان او هستند. برادرش، جعفر بن ابىطالب کسى است که با دو بال در بهشت آراسته گردیده است و با فرشتگان هر کجا خواهد، پرواز مىکند. علم اولین و آخرین نزد اوست. او نخستین کسى است که به من ایمان آورد. او آخرین کسى است که هنگام مرگ با من دیدن مىکند. او وصى من و وارث همه اوصیاست».
غدیر در قرآن
آیهاى که پیش از اعلام رسمى ولایت امیر مؤمنان على علیهالسلام نازل شد، از یکسو، بیانگر اهمیت فوقالعاده غدیر و از سوى دیگر، نشاندهنده نگرانىهاى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در این باره است: «اى پیامبر! آنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً [به مردم] برسان و اگر [این کار را[ نکنى، رسالت او را انجام ندادهاى. خداوند تو را از [خطرهاى احتمالى [مردم نگه مىدارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمىکند.» قرآن کریم، آشکارا اعلام نشدن ولایت على علیهالسلام را با ناتمام ماندن رسالت الهى برابر مىداند و در مقابل نگرانىهایى که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله داشت، وعده حفظ و حراست به ایشان داده مىشود.
آیهاى که پس از اعلام ولایت امام على علیهالسلام در غدیر نازل شد، موجى از شادى را در دلهاى مؤمنان پدید آورد و آرامش و اطمینان خاطر به آنان بخشید: «امروز کافران از [زوال] دین شما ناامید شدند. بنابراین، از آنها نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل و نعمتها را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آیین [جاودان] شما پذیرفتم».
غدیر در کلام معصومان علیهمالسلام
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله
شیخ صدوق در کتاب امالى، روایتى از امام باقر علیهالسلام و آن حضرت از پدران پاکش نقل مىکند که روزى رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله رو به امیر مؤمنان على علیهالسلام کرد و فرمود: «اى على! خداوند آیه شریفه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ را درباره ولایت تو بر من نازل کرد، تا آن را تبلیغ کنم. به یقین، کسى که خدا را بدون ولایت تو ملاقات کند، عملش باطل است».
حضرت فاطمه علیهاالسلام
از فاطمه زهرا علیهاالسلام پرسیدند که آیا رسول خدا صلىاللهعلیهوآله پیش از رحلتش درباره امامت امیر مؤمنان على علیهالسلام چیزى فرمود؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «عجبا! آیا روز غدیرخم را فراموش کردهاید؟»
امام حسن علیهالسلام
امام حسن علیهالسلام فرمود: امت مسلمان از پیامبر شنیدند که درباره پدرم فرمود: او براى من همچون هارون براى موسى علیهالسلام است. همچنین دیدند که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله او را در غدیرخم به عنوان امام نصب کرد.
امام حسین علیهالسلام
امام حسین علیهالسلام پیش از مرگ معاویه، خانه خدا را زیارت کرد. سپس بنىهاشم را گرد آورد و فرمود: آیا مىدانید پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله ، على علیهالسلام را در روز غدیرخم به جانشینى خود برگزید؟ همگى گفتند: بله.
امام زین العابدین علیهالسلام
ابن اسحاق، تاریخنگار معروف مىگوید: به على بن حسین علیهالسلام گفتم: «من کنتُ مولاه فعلىٌ مولاه» یعنى چه؟ حضرت فرمود: پیامبر خدا به مردمان خبر داد که امام بعد از خودش، امیر مؤمنان على علیهالسلام است.
امام محمدباقر علیهالسلام
اَبان بن تَغلب مىگوید: از امام باقر علیهالسلام درباره این سخن رسول خدا صلىاللهعلیهوآله «من کنتُ مولاه فعلىٌ مولاه» پرسیدم. آن حضرت در پاسخ پیامبر فرمود: به مردمان گفت که امیر مؤمنان على علیهالسلام در میان مردم، جاىگزین من خواهد بود.
امام صادق علیهالسلام
در دوران زندگى امام صادق علیهالسلام بر اثر جوّ مناسبى که براى نشر معارف اهل بیت علیهمالسلام پیش آمد، حدیث غدیر بیش از همه دورهها مطرح شده است. آن حضرت درباره روز غدیر مىفرماید: «رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در غدیر خم براى امیر مؤمنان على علیهالسلام پیمان گرفت و مردم به ولایت او اقرار کردند. خوشا به حال آنان که بر ولایت او ثابتقدم ماندند و واى بر کسانى که آن پیمان را شکستند».
امام کاظم علیهالسلام
در روزهایى که امام کاظم علیهالسلام در زندان بود، روزى هارون، خلیفه عباسى ایشان را احضار کرد و درباره ولایت اهل بیت علیهمالسلام بر مردم پرسید. حضرت فرمود: ما مىگوییم ولایت همه خلایق با ماست. دلیل ما، سخن پیامبر در غدیر خم است که فرمود: «من کنتُ مولاه فعلىٌ مولاه».
امام حسن عسکرى علیهالسلام
حسن بن ظریف مىگوید: به امام عسکرى علیهالسلام نامه نوشتم و پرسیدم معناى سخن پیامبر درباره امیر مؤمنان على علیهالسلام چیست که فرمود: «من کنتُ مولاه فهذا علىٌ مولاه.» حضرت فرمود: مقصود حضرت آن بود که او را نشانهاى قرار دهد که هنگام اختلاف، حزب خداوند با آن شناخته شوند.
پاسداشت غدیر؛ سنت نبوى
جوامع بشرى نیازمند یادآورى و حضور همیشگى هویتهاى فرهنگى و اصالتهاى معنوى است. زنده نگه داشتن شعایر الهى، رسالتى است که مرزبانان عقیده و ایمان، از جمله رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله بر آن تأکید داشتهاند. از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله نقل شده است که فرمود: «به من تبریک بگویید؛ زیرا خداوند مرا به پیامبرى و اهلبیتم را به امامت ممتاز ساخته است».
در روایت دیگرى پس از ذکر حدیث غدیر آمده است: «سپس رسول گرامى در خیمه مخصوص خویش نشست و به امیر مؤمنان على علیهالسلام دستور داد در خیمه دیگرى بنشیند و به مردم امر فرمود به حضور على علیهالسلام برسند و به او تبریک بگویند.» اینک و در عصر ما، شناختن مرزهاى بلند غدیر، بازگویى این شکوه و جشن و سرور این عید بزرگ، در راستاى آن پاسداشت است.
آداب غدیر
در تاریخ اسلام، غدیر و امامت همان اندازه اهمیت دارد که روز مبعث؛ زیرا غدیر، امامت را به وجود آورد و ادامه رسالت بود. حاج میرزا جواد ملکى تبریزى در اینباره مىنویسد: «روز غدیر نسبت به مبعث، به منزله باطن از ظاهر و به منزله روح از انسان است؛ زیرا هر چه در مبعث از خیر و سعادت وجود دارد، مشروط به ولایت امیر مؤمنان و امامان است».
به دلیل اهمیت عید غدیر به عنوان بزرگترین و مهمترین اعیاد اسلامى است که آداب بىشمارى براى آن بیان شده است. فراوانى آداب و اعمال این روز، با اعمال هیچ روزى قابل مقایسه نیست و در این آداب و اعمال، همه گروهها مورد خطاب قرار گرفتهاند. از جمله آداب عبادى این روز به نماز شب و روز غدیر، نماز مسجد غدیر، روزه، یاد خدا و پیامبر، زیارت امیر مؤمنان على علیهالسلام و غسل مىتوان اشاره کرد.
همچنین جشن و عید گرفتن، تبریک و تهنیت به پیامبر، امیر مؤمنان و یکدیگر، دید و بازدید، صدقه دادن، دیدار با رهبرى و بیعت و اتحاد و اجتماع، از جمله آداب اجتماعى و سیاسىِ سفارش شده در این روز است.
تبریک و تهنیت غدیر
سنت دیرینه در غدیر، تبریک خاص آن است که مفاهیم والاى این روز را بازتاب مىدهد. امام صادق علیهالسلام فرمود: «هرگاه در این روز، برادر مؤمن خود را ملاقات کردى، بگو: شکر خداى که ما را به این روز گرامى داشته و از مؤمنان و وفاداران به پیمانى قرار داده است که با ما بسته و ما را از منکران و تکذیبکنندگان روز قیامت قرار نداده است».
امام رضا علیهالسلام نیز فرمود: «در این روز به یکدیگر تبریک و تهنیت بگویید و هرگاه برادر مؤمن خود را ملاقات کردید، بگویید: سپاس خدایى را که ما را از تمسک کنندگان به ولایت امیر مؤمنان على علیهالسلام قرار داده است».
شکوه غدیر در شعر و ادب پارسى
فردوسى
حماسهسراى بزرگ ایران، حکیم ابوالقاسم فردوسى مىگوید:
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحى خداوند امر و خداوند نهى
که من شهر علمم، علىیم در است درست این سخن گفتِ پیغمبر است
گواهى دهم این سخن راز اوست تو گویى دو گوشم به آواز اوست
اگر چشم دارى به دیگرسراى به نزد نبى و وصى گیر جاى
منم بنده اهلبیت نبى ستاینده خاک پاى وصى
خود آن روز نامم به گیتى مباد که من نام حیدر نیارم به یاد
بر این زادم و هم بر این بگذرم یقین دان که خاک پىِ حیدرم
حکیم توس در این ابیات هرگاه از امام على علیهالسلام یاد مىکند، بیش از هر وصف دیگر، بر وصایت ایشان تأکید مىورزد و از ایشان با عنوان وصى یاد مىکند.
مولوى
جلالالدین محمد مولوى بلخى در دیوان شمس تبریزى مىگوید:
تا صورت پیوند جهان بود، على بود تا نقش زمین بود و زمان بود، على بود
شاهى که ولى بود و وصى بود، على بود سلطان سخا و کرم و جود، على بود...
آن شیر دلاور که ز بهر طمع نفس در خوان جهان پنجه نیالود، على بود
آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن کردش صفت عصمت و بستود، على بود
مولانا در این غزل، مولا على علیهالسلام را با اوصافى همچون ولى، وصى و معصوم به نص قرآن ستایش مىکند. او در دفتر ششم مثنوى به تفسیر حدیث «من کنتُ مولاه فعلىٌ مولاه» مىپردازد و مىگوید:
زین سبب پیغمبر با اجتهاد نام خود و آن على مولا نهاد
گفت هر کس را منم مولا و دوست ابن عمّ من، على، مولاى اوست
سعدى
شیخ مصلح الدین سعدى شیرازى در قصیدهاى، امیر مؤمنان را سردار اتقیا و معصوم معرفى مىکند:
کسى را چه زور و زَهره که وصف على کند جبار در مناقب او گفته: هل اتى...
دیباچه مروت و سلطان معرفت لشکرکش فتوت و سردار اتقیا
فردا که هر کسى به شفیعى زنند دست ماییم و دست و دامن معصوم مرتضى
حافظ
لسان الغیب، حافظ در غزلى که زبانزد خاص و عام است، مىگوید:
اى دل غلام شاه جهان باش و شاه باش پیوسته در حمایت لطف الاه باش
آن را که دوستى على نیست، کافر است گو زاهد زمانه و گو شیخ راه باش
امروز زندهام به ولاى تو یا على فردا به روح پاک امامان گواه باش
و در قصیده نخست که دیباچه دیوان نیز محسوب مىشود، مىگوید:
... نوشته بر در فردوس کاتبان قضا نبى رسول و ولىعهد حیدر کرّار
امام جنى و انسى على بُوَد که على ز کل خلق فزون است از صغار و کبار
على، امام و على، ایمن و على، ایمان على، امین و على، سرور و على، سردار...
على ز بعد محمد ز هر که هست، بهْ است اگر تو مؤمن پاکى، بکن بر این اقرار...
حافظ شیرازى در این اشعار، به پیروى از احادیث معتبر و روایتهاى متواتر، امام على علیهالسلام را ولى عهد رسول، امام انس و جن و برترین فرد پس از محمد صلىاللهعلیهوآله مىداند.
کسایى مروزى
کسایى مروزى از شاعران قرن چهارم مىگوید:
فهم کن گر مؤمنى فضل امیرالمؤمنین فضل حیدر، شیر یزدان، مرتضاى پاکدین
فضل آن کس کز پیمبر بگذرى، فاضلتر اوست فضل آن رکن مسلمانى، امامالمتقین...
لافتى الاّ على برخوان و تفسیرش بدان یا که گفت و یا که داند گفت جز روحالامین؟
آن نبى، وز انبیا کس نى به علم، او را نظیر وین ولى، وز اولیا کس نى به فضل، او را قرین
آن چراغ عالم آمد، وز همه عالم بدیع وین امام امت آمد وز همه امت گزین
ناصر خسرو قبادیانى
ناصر خسرو، از شاعران قرن پنجم درباره غدیر مىسراید:
با خرد باش یکدل و همسر چون نبى با على به روز غدیر
و در چکامهاى بلند سروده است:
آنکه معروف به او شد به جهان روز غدیر وز خداوند ظفر خواست پیمبر به دعاش
هر خردمند بداند که بدین وصف على است چو رسید این همه اوصاف به گوش شنواش
و نیز گوید:
ندانم جز این عیب مر خویشتن را که بر عهد معروف روز غدیرم
حزین لاهیجى
حزین لاهیجى از شاعران قرن دوازدهم مىسراید:
آن طایر قدسم که چکد خون ز صفیرم با درد و غم عشق سرشتند خمیرم...
مستى مرا نیست به دنبال خمارى پیمانهکش میکده خمّ غدیرم...
مىگویم و دانم که ره رسم و ادب نیست نامى که بُوَد صیقل زنگار ضمیرم
برهان ازل، فیض ابد، مظهر اول ایمان من و دین من و هادى و پیرم
سلطان قدر، حیدر صفدر که ز مدحش بگرفته بلندى سخن عرشْسریرم
ملک الشعراى بهار
ملک الشعراى بهار در وصف غدیر خم سروده است:
در غدیر خم امروز، بادهاى به جوش آمد کز صفاى او روشن، جان بادهنوش آمد
وان مبشّر رحمت، باز در خروش آمد کان صنم که از عشاق، برده عقل و هوش آمد
با هیولىِ توحید، در لباس انسانى
در غدیر خم یزدان، گفت مَر پیمبـر را کز پى کمال دین، شو پذیره حیـدر را
پس پیمبر اندر دشت بر نهـاد منبـر را برد بر سر منبر، حیدر فلکفر را
شد جهان دل روشن، زان دو شمس روحانى
گفت بشنوید اى قوم! قول حق تعالى را هم به جان بیاویزید گوهر تولاّ را
پوزش آورید از جان، این ستوده مولا را این وصى بر حق را، این ولىّ والا را
با رضاى او کوشید در رضاى یزدانى
بأبى أنت و امّى بأبى أنت و امّى على اى قبله حاجات على اى قبله حاجات در این غم نگشوده است بأبى أنت و امّى کان نه سهل است و نه آسان بأبى أنت و امّى کر و کور است و عزازیل بأبى أنت و امّى3
سید محمد حسین شهریار
شهریار مُلْکِ شعر و سخن در غدیریهاى که به صورت مستزاد سروده مىگوید:
یا على نام تو بردم نه غمى ماند و نه همّى گوییا هیچ نه همّى به دلم بوده، نه غمّى تو که از مرگ و حیات، این همه فخرى و مباهات گویى آن دزد شقى تیغ نیالوده به سمّى گویى آن فاجعه دشت بَلا هیچ نبوده است سینه هیچ شهیدى نخراشیده به شمّى حق اگر جلوه با وجه اَتَم کرده در انسان به خودِ حق که تو آن جلوه با وجه اَتَمّى منکر عید غدیر خم و آن خطبه و تنزیل با کر و کور چه عید و چه غدیرى و چه خمّى معرفى کتاب
1. قطرهاى از دریا، محمدحسین صفاخواه، انتشارات قدیانى، 2 جلد.
این کتاب، مجموعه داستانهاى کتاب ارزشمند الغدیر، اثر جاودانه علامه امینى است و با توجه به ساختار داستانى در نظر جوانان و عموم، خواندنى است.
2. حساسترین فراز تاریخ، جمعى از دبیران دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم.
بخشى از سرفصلهاى این کتاب عبارتند از: داستان غدیر، اهمیت غدیر در تاریخ، غدیر در کتاب خدا، عید غدیر، صحنه تاریخى غدیر، امواج غدیر و... .
3. غدیر، برکهاى و دریایى، جواد نعیمى، سازمان تبلیغات اسلامى.
این کتاب افزون بر قطعات زیباى ادبى درباره غدیر، در بخشى با عنوان چکاد بىکرانه دریا، به زندگى امیرمؤمنان على علیهالسلام پرداخته است.
4. دریا در غدیر، سید حسن ثابت محمودى (سهیل)، حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى.
این کتاب مجموعه اشعار گوناگون غدیر در قالبهاى گوناگون است.
5. ارمغان غدیر، سید عبدالله فاطمىنیا، انتشارات سروش.
نوشتن چهل حدیث به عنوان سنتى برگرفته از اسلام، دانشمندان ما را از گذشته به این امر مفید وادار کرده است. همین سنت، استاد فاطمىنیا را به نگارش ارمغان غدیر خوانده که با همت انتشارات سروش به یک چهل حدیث زیبا تبدیل شده است.
6. بعثت، غدیر، عاشورا، محمدرضا حکیمى، فجر.
قلم استوار محمدرضا حکیمى، سابقه نیمقرن دفاع از ارزشها را در پرونده خود دارد. نمایههاى این کتاب به این شرح است: بعثت، غدیر، رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآله ، شهادت امام علیهالسلام ، ولادت امام مجتبى علیهالسلام ، عاشورا، امام صادق علیهالسلام ، امام زمان و... .
7. اسرار غدیر، محمدباقر انصارى، نشر مولود کعبه.
بخشى از فهرست مطالب این کتاب عبارتند از: گزارش تحلیلى و لحظهاى واقعه غدیر، گوشهاى از ناگفتهها، تحقیقى در خطبه غدیر، یک دوره کامل تاریخ غدیر، تصویرى از تشکل جامعه اسلامى در دهه اول هجرى و... .
غدیر در آیینه کتاب
این کتاب، آیینهاى است از کتابهاى غدیرى که در 304 صفحه، اطلاعات 267 کتاب را به زبانهاى فارسى، عربى، انگلیسى وارد و گردآورى کرده است.
براى رسانه
الف) متن برنامه
امروز بگو، مگر چه روز است؟ تا گویمت این سخن به اکرام
موجود شد از براى امروز آغازِ وجود تا به انجام
امروز ز روى نصّ قرآن بگرفت کمال، دین اسلام
امروز به امر حضرت حق شد نعمت حق به خلق اتمام
* * *
حاجیان در طوافند. ابراهیم حج، تبر بر دوش، در اندیشه شکستن آخرین بتهاى سیاه است. زمزم، زمزمه مىکند و نسیم، هرولهکنان، سعى صفا و مروه در پیش گرفته و این همه، در جارى غدیر، به هم پیوستهاند تا دوباره بازوى وحى را در دست نبى به تماشا بنشینند و بر نگارینه تاریخ نقش کنند.
تاریخ به تماشاى اقیانوس غدیر ایستاده است که مىخروشد و گندابهاى کهنه را از بستر بیدار مىکند و با خود مىبرد. ابراهیم، تبر به دست ایستاده، مریم، آغوش گشوده، اسماعیل مىخندد و هاجر، اشک شادمانى مىچکاند و همه و همه توفندگى نگاه مردى از تبار آفتاب را تماشا مىکنند که غدیر، میزبان اوست. همو که خورشید را مهمان کلبه کوچک بشر کرده است، بازوى جانشین او را در دست مىفشرد و تاج ولایت را بر سرش مىنهد. سلام خدا بر تو اى آخرین فرستاده و بر تو اى بهترین جانشین امت، على علیهالسلام .
* * *
هوا بسیار گرم است، به گونهاى که مردم لباسها را زیر پا و روى سرشان گذاشتهاند. نماز برپا شد و پیامبر بر بالاى منبر ایستاد، ولى روى منبر دو نفر دیده مىشوند که شگفتآور است؛ مردم با دقت نگاه مىکنند.
آرى، على بن ابىطالب است. او چرا بالا رفته و کنار پیامبر خدا ایستاده است؟ پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله آیه تبلیغ را قرائت و سپس حدیث ثقلین را بیان کرد: «هان اى مردم! بر قرآن و عترت من پیشى نگیرید و در عمل به فرمان آن دو، کوتاهى نکنید که هلاک مىشوید.» در این هنگام بود که دست مبارک على، عشق دو عالم، بالا رفت و پیامبر فرمود: «اى مردم! سزاوارتر از مؤمنان از خود آنها کیست؟» همگى گفتند: خدا و پیامبر او داناترند. آنگاه فرمود: «خدا، مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم و من به آنها از خودشان سزاوارترم. هان اى مردم! هر کس من سرپرست و مولاى او هستم، على مولاى اوست. خداوندا! کسانى که على را دوست دارند، دوست و کسانى که او را دشمن بدارند، دشمنبدار...».
* * *
چادرنشینى در مسجد مدینه نزد پیامبر آمد و عرض کرد: یا رسولالله! حاجیان قوم ما که در حجةالوداع همراه شما بودهاند، براى ما خبر آوردند که در بازگشت از حج در غدیر خم، ولایت و اطاعت على علیهالسلام را واجب کردهاى. آیا این دستورى از سوى توست یا از طرف خدا؟ حضرت فرمود: «از سوى خدا، و خداى تعالى، ولایت او را هم بر اهل آسمان و هم اهل زمین واجب کرده است».
* * *
حافظ ابوعبید هروى در تفسیر غریب القرآن روایت مىکند: «پس از آنکه رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در غدیر خم به امر الهى، ولایت على علیهالسلام را تبلیغ فرمود و این امر در همه جا شایع و منتشر شد، جابر بن نَضر بن حارث آمد و خطاب به پیامبر گفت: به ما از طرف خداوند امر کردى که به یگانگى خداوند و رسالت تو گواهى بدهیم و نماز و روزه و حج و زکات را انجام دهیم. همه را از تو پذیرفتیم، ولى تو به اینها بسنده نکردى، تا اینکه بازوى پسر عمّت را گرفتى و بلند کردى و او را بر ما برترى دادى و گفتى: من کنتُ مولاه فعلىٌّ مولاه. آیا این امر از طرف توست یا از سوى خداوند؟ رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود: «قسم به خداوندى که معبودى جز او نیست، این امر از طرف خداوند است.» او پس از شنیدن این سخن، به سوى شتر خود روان شد، در حالى که مىگفت: بار خدایا! اگر آنچه محمد صلىاللهعلیهوآله مىگوید راست و حق است، بر ما سنگى از آسمان ببار یا عذابى دردناک به ما برسان!
هنوز به شتر خود نرسیده بود که سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را به دوزخ فرستاد.
* * *
بایستید که آفتاب، روشن شدن ستارهاى بىبدیل را مژده خواهد داد!
بایستید که امروز، نعمت تمام مىشود و دین کامل... . و ایستادند؛ در کنار برکهاى که رسالت اقیانوس، در نگاهش مىتپید. دست فاتح خیبر بالا مىرود و آوایى در فضا مىپیچد: «من کنتُ مولاه فهذا علىٌ مولاه».
* * *
اى کوچهها سبز بپوشید! اى کبوتران فرود آیید و بامها را فرش کنید! اى چشمهها! پابرهنهتر از همیشه بجوشید. نخستین بارقههاى امامت، بر پنجرههاى جانمان تابیدن گرفته است. او حنجرههاى مچاله را فریاد خواهد آموخت، خاکهاى یتیم را پدرى خواهد کرد و تشنگان مهربانى را دست نوازش خواهد بود.
* * *
گل همیشه بهارم غدیر آمده است شراب کهنه ما در خم جهان باقى است
خداى گفت که اَکملتُ دینَکم، آنک نواى گرم نبى در رگِ زمان باقى است
قسم به خون گل سرخ در بهار و خزان ولایت على و آل، جاودان باقى است
گل همیشه بهارم بیا که آیه عشق به نام پاک تو در ذهن مردمان باقى است
ب) متن زیرنویس
امام على علیهالسلام : غدیر، روز کمال دین است.
امام صادق علیهالسلام : در روز غدیر، رضایت خداوند نهفته است.
امام صادق علیهالسلام : خداوند روز غدیر را براى ما اهلبیت عید قرار داد.
امام رضا علیهالسلام : روز غدیر، روز اندوه شیطان است.
امام رضا علیهالسلام : عید غدیر، برترین عید خداوند است.
امام خمینى رحمهالله : روز عید غدیر روزى است که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله وظیفه حکومت را معیّن فرمود و الگوى حکومت اسلامى را تا آخر تعیین فرمود.
غدیر، روزى است که آفرینش به داشتن على بر خود بالید و با داشتن ولى، بالندگى آغاز کرد.
غدیر، نقطه تلاقى کاروان رسالت با طلایهداران امامت گرامى باد.
غدیر، باغستان ولایت علوى است که امت در ملکوت اندیشههایش از آن پاسدارى مىکند.
ج) پرسشهاى کارشناسى
1. آیا طرح بحث جانشینى پیامبر تنها مختص واقعه غدیر بوده است؟
2. پیامبر در بیان فضیلتهاى على علیهالسلام به چه مواردى اشاره مىفرماید؟
3. حجةالوداع یعنى چه؟
4. چرا به آخرین حج پیامبر، حجةالبلاغ هم مىگویند؟
5. چرا به عید غدیر، عید ولایت مىگویند؟
7. آیا حادثه غدیر تنها سند جانشینى امام على علیهالسلام است؟
کلمات کلیدی: عید سعید غدیر
واقعه غدیر خم |
|
هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و خروج آن حضرت از مکه معظمه نقطه عطفی در تاریخ اسلام به شمار می آید و بعد از این هجرت، حضرت سه بار به مکه سفر کرده اند.
بار اول در سال هشتم پس از صلح حدیبیه به عنوان عمره وارد مکه شدند و طبق قراردادی که با مشرکین بسته بودند فوراً بازگشتند.
بار دوم در سال نهم به عنوان فتح مکه وارد این شهر شدند، و پس از پایان برنامه ها و برچیدن بساط کفر و شرک و بت پرستی به طائف رفتند و هنگام بازگشت به مکه آمده و عمره بجا آوردند و سپس به مدینه بازگشتند.
سومین و آخرین بار بعد از هجرت که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم وارد مکه شدند در سال دهم هجری بعنوان حجه الوداع بود که حضرت برای اولین بار به طور رسمی اعلان حج دادند تا همه مردم در حد امکان حاضر شوند.
در این سفر دو مقصد اساسی در نظر بود، و آن عبارت بود از دو حکم مهم از قوانین اسلام که هنوز برای مردم به طور کامل و رسمی تبیین نشده بود: یکی حج، و دیگری مسئله خلافت و ولایت و جانشینی بعد از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم.
پس از اعلان عمومی، مهاجرین و انصار و قبایل اطراف مدینه و مکه و حتی بلاد یمن و غیر آن بسوی مکه سرازیر شدند تا جزئیات احکام حج را شخصاً از پیامبرشان بیاموزند و در اولین سفر رسمی حضرت، به عنوان حج شرکت داشته باشند. اضافه بر آنکه حضرت اشاراتی فرموده بودند که امسال سال آخر عمر من است و این می توانست باعث شرکت همه جانبه مردم باشد.
جمعیتی حدود یکصد و بیست هزار نفر (گاهی بیشتر از آن را هم نقل کرده اند) در مراسم حج شرکت کردند که فقط هفتاد هزار نفر آنان از مدینه به همراه حضرت حرکت کرده بودند، بطوریکه لبیک گویان از مدینه تا مکه متصل بودند.
حضرت چند روز به ماه ذی الحجه مانده از مدینه خارج شدند و بعد از ده روز طی مسافت در روز سه شنبه پنجم ذی الحجه وارد مکه شدند.
امیرالمومنین علیه السلام هم که قبلاً از طرف حضرت به یمن و نجران برای دعوت به اسلام و جمع آوری خمس و زکات و جزیه رفته بودند به همراه عده ای در حدود دوازده هزار نفر از اهل یمن برای ایام حج به مکه رسیدند.
با رسیدن ایام حج در روز نهم ذی الحجه حضرت به موقف عرفات رفتند و بعد از آن اعمال حج را یکی پس از دیگری انجام دادند، و در هر مورد واجبات و مستحبات آن را برای مردم بیان فرمودند.
در عرفات دستور الهی نازل شد که علم و ودایع انبیاء علیهم السلام را به علی بن ابی طالب علیه السلام منتقل کند و او را به عنوان خلیفه و جانشین خود معرفی کند.
در منی پیامبر صلی اله علیه و اله و سلم اولین خطابه خود را ایراد فرمودند که در واقع یک زمینه سازی برای خطبه غدیر بود. در این خطبه ابتدا اشاره به امنیت اجتماعی مسلمین از نظر جان و مال و آبروی مردم نمودند، و سپس خونهای بناحق ریخته شده و اموال بناحق گرفته شده در جاهلیت را رسماً مورد عفو قرار دادند تا کینه توزیها از میان برداشته شود و جوّ اجتماع برای تامین امنیت آماده شود. سپس مردم را برحذر داشتند که مبادا بعد از او اختلاف کنند و بر روی یکدیگر شمشیر بکشند.
در اینجا تصریح فرمودند که:
اگر من نباشم علی بن ابی طالب در مقابل متخلفین خواهد ایستاد.
سپس حدیث ثقلین بر لسان مبارک حضرت جاری شد و فرمودند:
من دو چیز گرانبها در میان شما باقی می گذارم که اگر به این دو تمسک کنید هرگز گمراه نمی شوید: کتاب خدا و عترتم یعنی اهل بیتم.
اشاره ای هم داشتند به اینکه عده ای از همین اصحاب من روز قیامت به جهنم برده می شوند.
نکته جالب توجه اینکه در این خطابه، امیرالمومنین علیه السلام سخنان حضرت را برای مردم تکرار می کردند تا آنان که دورتر بودند بشنوند.
در روز سوم از توقف در منی، بار دیگر حضرت فرمان دادند تا مردم در مسجد خیف اجتماع کنند. در آنجا نیز خطابه ای ایراد فرمودند که ضمن آن صریحاً از مردم خواستند که گفته های ایشان را خوب به خاطر بسپارند و به غائبان برسانند.
در این خطبه به اخلاص عمل و دلسوزی برای امام مسلمین و تفرقه نینداختن سفارش فرمودند و تساوی همه مسلمانان در برابر حقوق و قوانین الهی را اعلام کردند. بعد از آن بار دیگر متعرض مسئله خلافت شدند و حدیث ثقلین بر لسان حضرت جاری شد، و بار دیگر برای غدیر زمینه را آماده کردند.
در این مقطع، منافقین کاملاً احساس خطر کردند و قضیه را جدی گرفتند و برنامه های خود را آغاز کردند و پیمان نامه نوشتند و هم قسم شدند.
در مکه جبرئیل، لقب امیرالمؤمنین را به عنوان اختصاص آن به علی بن ابی طالب علیه السلام از جانب الهی آورد، اگر چه این لقب قبلاً نیز برای آن حضرت تعیین شده بود.
پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم هم دستور دادند تا یک یک اصحابش نزد علی علیه السلام بروند و به عنوان امیرالمؤمنین بر او سلام کنند و السلام علیک یا امیرالمؤمنین بگویند، و بدینوسیله در زمان حیات خود، از آنان اقرار بر امیر بودن علی علیه السلام گرفت.
در اینجا ابوبکر و عمر به عنوان اعتراض به پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم گفتند: آیا این حقی از طرف خدا و رسولش است؟ حضرت غضبناک شده فرمودند: حقی از طرف خدا و رسولش است، خداوند این دستور را به من داده است.
با اینکه انتظار می رفت پیامبر خدا در اولین و آخرین سفر حج خود مدتی در مکه بمانند، ولی بلافاصله پس از اتمام حج حضرت به منادی خود بلال دستور دادند تا به مردم اعلان کند: فردا کسی جز معلولان نباید باقی بماند، و همه باید حرکت کنند تا در وقت معین در غدیر خم حاضر باشند.
غدیر کمی قبل از جحفه که محل افتراق اهل مدینه و اهل مصر و اهل عراق و اهل نجد بود به امر خاص الهی انتخاب شد. در این مکان، آبگیر و درختان کهنسالی وجود داشت. هم اکنون نیز، غدیر محل شناخته شده ای در دویست و بیست کیلومتری مکه و به فاصله دو میل قبل از جحفه به طرف مکه قرار دارد، و مسجد غدیر و محل نصب امیرالمؤمنین علیه السلام محل عبادت و زیارت زائران است.
برای مردم بسیار جالب توجه بود که پیامبرشان - بعد از ده سال دوری از مکه – بدون آنکه مدتی اقامت کنند تا مسلمانان به دیدارشان بیایند و مسایل خود را مطرح کنند، بعد از اتمام مراسم حج فوراً از مکه خارج شدند و مردم را نیز به خروج از مکه و حضور در غدیر امر نمودند.
صبح آن روز که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم از مکه حرکت کردند، سیل جمعیت که بیش از صد و بیست هزار نفر (و به قولی صد و چهل هزار، و به قول دیگر صد و هشتاد هزار نفر) تخمین زده می شدند به همراه حضرت حرکت کردند. حتی عده ای حدود دوازده هزار نفر از اهل یمن که مسیرشان به سمت شمال نبود همراه حضرت تا غدیر آمدند.
همینکه به منطقه کراع الغمیم - که غدیرخم در آن واقع شده – رسیدند، حضرت مسیر حرکت خود را به طرف راست جاده و به سمت غدیر تغییر دادند و فرمودند:
أَیُّهَا النَّاسُ أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ أَنَا رَسُولُ اللَّه
ای مردم، دعوت کننده خدا را اجابت کنید که من پیام آور خدایم.
و این کنایه از آن بود که هنگام ابلاغ پیام مهمی فرا رسیده است.
سپس فرمان دادند تا منادی ندا کند: «همه مردم متوقف شوند و آنانکه پیش رفته اند بازگردند و آنانکه پشت سر هستند توقف کنند» تا آهسته آهسته همه جمعیت در محل از پیش تعیین شده جمع گردند. و نیز دستور دادند: کسی زیر درختان کهنسالی که در آنجا بود نرود و آن موضع خالی بماند.
پس از این دستور همه مرکبها متوقف شدند، و کسانی که پیشتر رفته بودند بازگشتند و همه مردم در منطقه غدیر پیاده شدند و هر یک برای خود جایی پیدا کردند، و کم کم آرام گرفتند.
شدت گرما در اثر حرارت آفتاب و داغی زمین سوزنده و به حدی ناراحت کننده بود که مردم و حتی خود حضرت گوشه ای از لباس خود را به سرانداخته و گوشه ای از آن را زیرپای خود قرار داده بودند، و عده ای از شدت گرما عبای خود را به پایشان پیچیده بودند.
از سوی دیگر، پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم سلمان و ابوذر و مقداد را فراخواندند و به آنان دستور دادند تا به محل درختان کهنسال بروند و آنجا را آماده کنند. آنها خارهای زیر درختان را کندند و سنگهای ناهموار را جمع کردند و زیر درختان را جارو کردند و آب پاشیدند. در فاصله بین دو درخت روی شاخه ها پارچه ای انداختند تا سایبانی از آفتاب باشد، و آن محل برای برنامه سه روزه ای که حضرت در نظر داشتند کاملاً مساعد شود.
سپس در زیر سایبان، سنگها را روی هم چیدند و از رواندازهای شتران و سایر مرکبها هم کمک گرفتند و منبری به بلندی قامت حضرت ساختند و روی آن پارچه ای انداختند، و آنرا طوری بر پا کردند که نسبت به دو طرف جمعیت در وسط قرار بگیرد و پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم هنگام سخنرانی مشرف بر مردم باشد تا صدای حضرت به همه برسد و همه او را ببینند.
البته ربیعه بن امیه بن خلف کلام حضرت را برای مردم تکرار می کرد تا افرادی که دورتر قرار داشتند مطالب را بهتر بشنوند.
پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السّلام بر فراز منبر
انتظار مردم به پایان رسید. ابتدا منادی حضرت ندای نماز جماعت داد، و سپس نماز ظهر را به جماعت خواندند.
بعد از آن مردم ناظر بودند که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم بر فراز آن منبر ایستادند و امیرالمؤمنین علیه السلام را فراخواندند و به ایشان دستور دادند بالای منبر بیایند و در سمت راستشان بایستند. قبل از شروع خطبه، امیرالمومنین علیه السلام یک پله پایین تر بر فراز منبر در طرف راست حضرت ایستاده بودند.
سپس آن حضرت نگاهی به راست و چپ جمعت نمودند و منتظر شدند تا مردم کاملاً جمع شوند. پس از آماده شدن مردم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم سخنرانی تاریخی و آخرین خطابه رسمی خود را برای جهانیان آغاز کردند.
در اثناء خطبه، پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دو اقدام عملی بر فراز منبر انجام دادند که بسیار جالب توجه بود:
1- علی بن ابی طالب علیه السلام بر فراز دست پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم
پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم پس از مقدمه چینی و ذکر مقام خلافت و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام، برای آنکه تا آخر روزگار راه هرگونه شک و شبهه بسته باشد و هر تلاشی در این راه در نطفه خنثی شود، ابتدا مطلب را به طور لسانی اشاره کردند، و سپس به صورت عملی برای مردم بیان کردند. بدین ترتیب که ابتدا فرمودند:
باطن قرآن و تفسیر آنرا برای شما بیان نمی کند مگر این کسی که من دست او را می گیرم و او را بلند می کنم و بازویش را گرفته او را بالا می برم.
بعد از آن، حضرت گفته خود را عملی کردند، و بازوی علی بن ابی طالب علیه السلام را گرفتند. در این هنگام امیرالمؤمنین علیه السلام دست خود را به سمت صورت حضرت باز کردند تا آنکه دستهای هر دویشان به سوی آسمان قرار گرفت. سپس پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم امیرالمومنین علیه السلام را از جا بلند کردند تا حدی که پاهای آن حضرت محاذی زانوهای پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم قرار گرفت و مردم سفیدی زیر بغل آن دو را دیدند، که تا آن روز دیده نشده بود. در این حال فرمودند:
هر کس من مولی و صاحب اختیار اویم این علی مولی و صاحب اختیار اوست.
2- بیعت با قلبها و زبانها
اقدام دیگر حضرت آن بود که چون بیعت گرفتن از فرد فرد آن جمعیت انبوه، ار طرفی غیر ممکن بود و از سوی دیگر امکان داشت افراد به بهانه های مختلف از بیعت شانه خالی کنند و حضور نیابند، و در نتیجه نتوان التزام عملی و گواهی قانونی از آنان گرفت، لذا حضرت در اواخر سخنانشان فرمودند: ای مردم، چون با یک کف دست و با این وقت کم و با این سیل جمعیت، امکان بیعت برای همه وجود ندارد، پس شما همگی این سخنی را که من می گویم تکرار کنید و بگویید:
ما فرمان تو را که از جانب خداوند درباره علی بن ابی طالب و امامان از فرزندانش به ما رساندی اطاعت می کنیم و به آن راضی هستیم، و با قلب و جان و زبان و دستمان با تو بر این مدعا بیعت می کنیم ... عهد و پیمان در این باره برای ایشان از ما، از قلبها و جانها و زبانها و ضمایر و دستمان گرفته شد. هر کس به دستش توانست وگرنه با زبانش بدان اقرار کرده است.
پیداست که حضرت، عین کلامی را که می بایست مردم تکرار کنند به آنان القا فرمودند و عبارات آن را مشخص کردند تا هر کس به شکل خاصی برای خود اقرار نکند، بلکه همه به آنچه حضرت از آنان می خواهد التزام دهند و بر سر آن بیعت نمایند.
وقتی کلام پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم پایان یافت همه مردم سخن او را تکرار کردند و بدینوسیله بیعت عمومی گرفته شد.
پس از پایان خطبه، مردم به سوی پیامبر و امیرالمؤمنین صلوات الله علیهما و آلهما هجوم آورند، و با ایشان به عنوان بیعت دست می دادند، و هم به پیامبر و هم به امیرالمؤمنین علیهما السلام تبریک و تهنیت می گفتند، و پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم هم می فرمودند: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَى جَمِیعِ الْعَالَمِین.
عبارت تاریخ چنین است: پس از اتمام خطبه، صدای مردم بلند شد که: آری، شنیدیم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت می کنیم. بعد به سوی پیامبر و امیرالمومنین صلوات الله علیهما و آلهما ازدحام کردند و برای بیعت سبقت می گرفتند و با ایشان دست بیعت می دادند.
برای آنکه رسمیت مسئله محکم تر شود، وآن جمعیت انبوه بتوانند مراسم بیعت را به طور منظم و برنامه ریزی شده ای انجام دهند، پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دستور دادند تا دو خیمه برپا شود. یکی را مخصوص خودشان قرار دادند تا در آن جلوس نمایند، و امر کردند تا مردم جمع شوند.
پس از آن مردم دسته دسته در خیمه پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم حضور می یافتند و با آن حضرت بیعت نموده و به او تبریک و تهنیت می گفتند. سپس در خیمه مخصوص امیرالمومنین علیه السلام حاضر می شدند و به عنوان امام و خلیفه بعد از پیامبرشان با او بیعت می کردند و به عنوان امیرالمومنین بر او سلام می کردند، و این مقام والا را به آن حضرت تبریک و تهنیت می گفتند.
نکته قابل توجهی که در هیچیک از پیروزی های پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم – چه در جنگها و چه سایر مناسبتها و حتی فتح مکه – سراغ نداریم، این است که حضرت در روز غدیر مکرر می فرمود:
به من تبریک بگویید، به من تهنیت بگویید، زیرا خداوند مرا به نبوت و اهل بیتم را به امامت اختصاص داده است .
و این نشانه فتح بزرگ و در هم شکستن کامل سنگرهای کفر و نفاق است.
برنامه بیعت و تهنیت تا سه روز ادامه داشت، و این مدت را حضرت در غدیر اقامت داشتند.
بسیار بجاست که در این مقطع به قطعه جالبی از تاریخ این بیعت اشاره کنیم:
اولین کسانی که در غدیر با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت نمودند و خود را از دیگران جلو انداختند همانهایی بودند که زودتر از همه آنرا شکستند و پیش از همه پیمان خود را زیر پا گذاشتند. آنان عبارت بودند از: ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه و زبیر، که بعد از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم یکی پس از دیگری رو در روی امیرالمؤمنین علیه السلام ایستادند.
جالبتر اینکه عمر بعد از بیعت این کلمات را بر زبان می راند:
افتخار برایت باد، گوارایت باد ای پسر ابی طالب، خوشا به حالت ای ابا الحسن، اکنون تو مولای من و مولای هر مرد و زن مومنی شده ای!
نکته دیگری که بار دیگر چهره دو رویان را روشن ساخت این بود که پس از امر پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم همه مردم بدون چون و چرا با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت می کردند، ولی ابوبکر و عمر با آنکه پیش از همه خود را برای بیعت به میان انداخته بودند قبل از بیعت به صورت اعتراض گفتند: آیا این امر از طرف خداوند است یا از طرف رسولش (یعنی: از جانب خود می گویی)؟ حضرت فرمودند: از طرف خدا و رسولش است، و نیز فرمودند: آری حق است از طرف خدا و رسولش که علی امیرالمؤمنین است.
پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دستور دادند تا ظرف آبی آوردند، و پرده ای زدند که نیمی از ظرف آب در یک سوی پرده و نیم دیگر آن در سوی دیگر قرار بگیرد، تا زنان با قرار دادن دست خود در یک سوی آب، و قرار دادن امیرالمومنین علیه السلام دستشان را در سوی دیگر با حضرت بیعت کنند؛ به این صورت بیعت زنان هم انجام گرفت.
همچنین دستور دادند تا زنان هم به حضرتش تبریک و تهنیت بگویند، و این دستور را درباره همسران خویش مؤکد داشتند.
یادآور می شود که بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا علیها السلام از حاضرین در غدیر بودند. همچنین کلیه همسران پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم در آن مراسم حضور داشتند.
پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم در این مراسم عمامه خود را که سحاب نام داشت، به عنوان تاج افتخار بر سر امیرالمومنین علیه السلام قرار دادند و انتهای عمامه را بر دوش آن حضرت آویزان نمودند و فرمودند: عمامه تاج عرب است.
خود امیرالمومنین در این باره چنین فرموده اند:
پیامبر در روز غدیرخم عمامه ای بر سرم بستند و یک طرفش را بر دوشم آویختند و فرمودند: خداوند در روز بدر و حنین، مرا بوسیله ملائکه ای که چنین عمامه ای به سر داشتند یاری نمود.
بخش دیگری از مراسم پر شور غدیر، درخواست حسان بن ثابت بود. او به حضرت عرض کرد: یا رسول الله، اجازه می فرمایید شعری را که درباره علی بن ابی طالب (به مناسبت این واقعه عظیم) سروده ام بخوانم؟
حضرت فرمودند: بخوان ببرکت خداوند.
حسان گفت:
ای بزرگان قریش، سخن مرا به گواهی و امضای پیامبر گوش کنید.
و سپس اشعاری را که در همانجا سروده بود خواند که به عنوان یک سند تاریخی از غدیر ثبت شد و به یادگار ماند. ذیلاً متن عربی شعر حسان و سپس ترجمه آنرا معنی آوریم:
أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ النَّبِیَّ مُحَمَّداً |
لَدَى دَوْحِ خُمٍّ حِینَ قَامَ مُنَادِیاً |
||
وَ قَدْ جَاءَهُ جِبْرِیلُ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ |
بِأَنَّکَ مَعْصُومٌ فَلَا تَکُ وَانِیاً |
||
وَ بَلِّغْهُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ رَبُّهُمْ |
وَ إِنْ أَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ وَ حَاذَرْتَ بَاغِیاً |
||
عَلَیْکَ فَمَا بَلَّغْتَهُمْ عَنْ إِلَهِهِمْ |
رِسَالَتَهُ إِنْ کُنْتَ تَخْشَى الْأَعَادِیَا |
||
فَقَامَ بِهِ إِذْ ذَاکَ رَافِعُ کَفِّهِ |
بِیُمْنَى یَدَیْهِ مُعْلِنَ الصَّوْتِ عَالِیاً |
||
فَقَالَ لَهُمْ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ مِنْکُمْ |
وَ کَانَ لِقَوْلِی حَافِظاً لَیْسَ نَاسِیاً |
||
فَمَوْلَاهُ مِنْ بَعْدِی عَلِیٌّ وَ إِنَّنِی |
بِهِ لَکُمْ دُونَ الْبَرِیَّةِ رَاضِیاً |
||
فَیَا رَبِّ مَنْ وَالَى عَلِیّاً فَوَالِهِ |
وَ کُنْ لِلَّذِی عَادَى عَلِیّاً مُعَادِیاً |
||
وَ یَا رَبِّ فَانْصُرْ نَاصِرِیهِ لِنَصْرِهِمْ |
إِمَامَ الْهُدَى کَالْبَدْرِ یَجْلُو الدَّیَاجِیَا |
||
وَ یَا رَبِّ فَاخْذُلْ خَاذِلِیهِ وَ کُنْ لَهُمْ |
إِذَا وُقِفُوا یَوْمَ الْحِسَابِ مُکَافِیَا |
آیا نمی دانید که محمد پیامبر خدا صلی الله علیه و اله و سلم کنار درختان غدیرخم با حالت ندا ایستاد، و این در حالی بود که جبرئیل از طرف خداوند پیام آورده بود که در این امر سستی مکن که تو محفوظ خواهی بود، و آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده به مردم برسان، و اگر نرسانی و از ظالمان بترسی و از دشمنان حذر کنی رسالت پروردگارشان را نرسانده ای.
در اینجا بود که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دست علی علیه السلام را با دست راست بلند کرد و با صدای بلند فرمود: هر کس از شما که من مولای او هستم و سخن مرا بیاد می سپارد و فراموش نمی کند، مولای او بعد از من علی است، و من فقط به او – نه به دیگری – به عنوان جانشین خود برای شما راضی هستم. پروردگارا هر کس علی را دوست بدارد او را دوست بدار، و هر کس با علی دشمنی کند او را دشمن بدار. پروردگارا یاری کنندگان او را یاری فرما بخاطر نصرتشان امام هدایت کننده ای را که در تاریکیها مانند ماه شب چهارده روشنی می بخشد. پروردگارا خوار کنندگان او را خوار کن و روز قیامت که برای حساب می ایستند خودت جزا بده.
مسئله دیگری که پس از خطبه پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم پیش آمد و بار دیگر حجت را بر همگان تمام کرد، این بود که مردی زیبا صورت و خوشبوی را دیدند که در کنار مردم ایستاده بود و می گفت:
بخدا قسم، روزی مانند امروز هرگز ندیدم. چقدر کار پسر عمویش را مؤکد نمود، و برای او پیمانی بست که جز کافر به خداوند و رسولش آنرا برهم نمی زند. وای بر کسی که پیمان او را بشکند.
در اینجا عمر نزد پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم آمد و گفت: شنیدی این مرد چه گفت؟! حضرت فرمودند: آیا او را شناختی؟ گفت: نه. حضرت فرمودند:
او روح الامین جبرئیل بود. تو مواظب باش این پیمان را نشکنی، که اگر چنین کنی خدا و رسول و ملائکه و مومنان از تو بیزار خواهند بود!
واقعه عجیبی که به عنوان یک معجزه، امضای الهی را بر خط پایان غدیر ثبت کرد جریان حارث فهری بود. در آخرین ساعات از روز سوم، او به همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم آمد و گفت:
ای محمد! سه سوال از تو دارم: آیا شهادت به یگانگی خداوند و پیامبری خودت را از جانب پروردگارت آورده ای یا از پیش خود گفتی؟ آیا نماز و زکات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده ای یا از پیش خود گفتی؟ آیا این علی بن ابی طالب که گفتی ٍّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاه ... از جانب پروردگار گفتی یا از پیش خود گفتی؟
حضرت در جواب هر سه سوال فرمودند:
خداوند به من وحی کرده است و واسطه بین من و خدا جبرئیل است و من اعلان کننده پیام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبری را اعلان نمی کنم.
حارث گفت:
خدایا اگر آنچه محمد می گوید حق و از جانب توست سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکی بر ما بفرست.
و در روایت دیگر چنین است:
خدایا، اگر محمد در آنچه می گوید صادق و راستگو است شعله ای از آتش بر ما بفرست.
همینکه سخن حارث تمام شد و براه افتاد خداوند سنگی را از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد شد و از دُبُرش خارج گردید و همانجا او را هلاک کرد. در روایت دیگر: ابر غلیظی ظاهر شد و رعد و برقی بوجود آمد و صاعقه ای رخ داد و آتشی فرود آمد و همه دوازده نفر را سوزانید.
بعد از این جریان، آیه سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِع (1) لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ (2) ... نازل شد. پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم به اصحابشان فرمودند: آیا دیدید و شنیدید؟ گفتند: آری.
و با این معجزه، بر همگان مسلم شد که غدیر از منبع وحی سرچشمه گرفته و یک فرمان الهی است.
بدین ترتیب پس از سه روز، مراسم پایان پذیرفت و آن روزها به عنوان ایام الولایه در ذهنها نقش بست. گروهها و قبائل عرب، هر یک با دنیایی از معارف اسلام، پس از وداع با پیامبرشان و معرفت کامل به جانشین او راهی شهر و دیار خود شدند، و پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم عازم مدینه گردید.
خبر واقعه غدیر در شهرها منتشر شد و به سرعت شایع گردید و به گوش همگان رسید، و بدینگونه خداوند حجتش را بر مردم تمام کرد.
کلمات کلیدی: واقعه غدیر خم
| |
امام صادق(ع) فرمودند: |
کلمات کلیدی:
| |
امام صادق(ع) فرمودند: |
کلمات کلیدی:
پیامبراکرم (ص) فرمودند:
لَئِن یَهدِی اللهُ بِکَ رَجُلاً واحِداً خَیرٌ لَکَ مِنَ الدُّنیا وَ ما فِیها
اگر خداوند بوسیله تو یک نفر را هدایت کند برای تو بهتر است از دنیا و هر آنچه در آن است
(بحارالانوار،ج2ص2)
کلمات کلیدی: حدیث روزانه
این جشن بازتابی از آواهای اقوام ترکمن، لر، آذری، بوشهری، خراسانی و سیستان و بلوچستان در نکوداشت اعیاد قربان تا غدیرخم است.
همچنین در این جشنواره سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران با هدف تکریم عید ولایت از سادات محلههای تهران تجلیل میکند.
شایان ذکر است که نمایش ورزش باستانی در این مراسم به مدیریت آقای محمد نجات مهر وبه مربیگری آقای منوچهر عطاء الهی اجرا خواهد شد.
کلمات کلیدی: تجلیل از سادات
![]() |
کلمات کلیدی: درگذشت دو پهلوان
عید قربان که پس از وقوف در عرفات (مرحله شناخت) و مشعر (محل آگاهی و شعور) و منا (سرزمین آرزوها، رسیدن به عشق) فرا مىرسد، عید رهایى از تعلقات است. رهایى از هر آنچه غیرخدایى است. در این روز حجگزار، اسماعیل وجودش را، یعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنیوى پیدا کرده قربانى مىکند تا سبکبال شود.
صدای پای عید میآید. عید قربان عید پاکترین عیدهاست، عید سر سپردگی و بندگی است. عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است. عید قربان، عید نزدیک شدن دلهایی است که به قرب الهی رسیدهاند. عید قربان عید بر آمدن روزی نو و انسانی نو است.
و اکنون در منایی، ابراهیمی، و اسماعیلت را به قربانگاه آوردهای. اسماعیل تو کیست؟ چیست؟! مقامت؟ آبرویت؟ موقعیتت، شغلت؟ پولت؟ خانهات؟ املاکت؟ ... ؟
این را تو خود میدانی، تو خود آن را، او را - هر چه هست و هر که هست - باید به منا آوری و برای قربانی، انتخاب کنی، من فقط میتوانم " نشانیهایش" را به تو بدهم:
آنچه تو را، در راه ایمان ضعیف میکند، آنچه تو را در "رفتن"، به "ماندن" میخواند، آنچه تو را، در راه "مسئولیت" به تردید میافکند، آنچه تو را به خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگیاش نمیگذارد تا " پیام" را بشنوی، تا حقیقت را اعتراف کنی، آنچه ترا به "فرار" میخواند، آنچه ترا به توجیه و تاویلهای مصلحتجویانه میکشاند، و عشق به او، کور و کرت میکند، ابراهیمی و "ضعف اسماعیلی" ات، ترا بازیچه ابلیس میسازد. در قله بلند شرفی و سراپا فخر و فضیلت، در زندگیات تنها یک چیز هست که برای به دست آوردنش، از بلندی فرود میآیی، برای از دست ندادنش، همه دستاوردهای ابراهیموارت را از دست میدهی، او اسماعیل توست، اسماعیل تو ممکن است یک شخص باشد، یا یک شیء، یا یک حالت، یک وضع، و حتی، یک " نقطه ضعف"!
قربانی انسان برای خدا - که در گذشته، یک سنت رایج دینی بود و یک عبادت - ممنوع! در "ملت ابراهیم" ، قربانی گوسفند، به جای قربانی انسان! و از این معنیدارتر، یعنی که خدای ابراهیم، همچون خدایان دیگر، تشنه خون نیست. این بندگان خدایاند که گرسنهاند، گرسنه گوشت! و از این معنیدارتر، خدا، از آغاز، نمیخواست که اسماعیل ذبح شود، میخواست که ابراهیم ذبح کننده اسماعیل شود، و شد، چه دلیر! دیگر، قتل اسماعیل بیهوده است، و خدا، از آغاز میخواست که اسماعیل، ذبیح خدا شود، و شد، چه صبور!
اما اسماعیل ابراهیم، پسرش بود!
سالخورده مردی در پایان عمر، پس از یک قرن زندگی پر کشاکش و پر از حرکت، همه آوارگی و جنگ و جهاد و تلاش و درگیری با جهل قوم و جور نمرود و تعصب متولیان بتپرستی و خرافههای ستارهپرستی و شکنجه زندگی. جوانی آزاده و روشن و عصیانی در خانه پدری متعصب و بتپرست و بتتراش! و در خانهاش زنی نازا، متعصب، اشرافی: سارا .
و اکنون، در زیر بار سنگین رسالت توحید، در نظام جور و جهل شرک، و تحمل یک قرن شکنجه، "مسئولیت روشنگری و آزادی"، در "عصر ظلمت و با قوم خو کرده با ظلم"، پیر شده است و تنها، و در اوج قله بلند نبوت، باز یک " بشر" مانده است و در پایان رسالت عظیم خداییاش، یک " بنده خدا" .
دوست دارد پسری داشته باشد، اما زنش نازا است و خودش، پیری از صد گذشته، آرزومندی که دیگر امیدوار نیست، حسرت و یأس جانش را میخورد، خدا، بر پیری و ناامیدی و تنهایی و رنج این رسول امین و بنده وفادارش، که عمر را همه در کار او به پایان آورده است، رحمت میآورد و از کنیز سارا - زنی سیاه پوست - به او یک فرزند میبخشد، آن هم یک پسر! اسماعیل، اسماعیل، برای ابراهیم، تنها یک پسر، برای پدر، نبود، پایان یک عمر انتظار بود، پاداش یک قرن رنج، ثمره یک زندگی پر ماجرا، تنها پسر جوان یک پدر پیر، و نویدی عزیز، پس از نومیدی تلخ .
و اکنون، در برابر چشمان پدر - چشمانی که در زیر ابروان سپیدی که بر آن افتاده، از شادی، برق میزند - میرود و در زیر باران، نوازش و آفتاب عشق پدری که جانش به تن او بسته است، میبالد و پدر، چون باغبانی که در کویر پهناور و سوختهی حیاتش، چشم به تنها نو نهال خرّم و جوانش دوخته است، گویی روئیدن او را، میبیند و نوازش عشق را و گرمای امید را در عمق جانش حس میکند.
در عمر دراز ابراهیم، که همه در سختی و خطر گذشته، این روزها، روزهای پایان زندگی با لذت
"داشتن اسماعیل" میگذرد، پسری که پدر، آمدنش را صد سال انتظار کشیده است، و هنگامی آمده است که پدر، انتظارش را نداشته است!
اسماعیل، اکنون نهالی برومند شده است، جوانی جان ابراهیم، تنها ثمر زندگی ابراهیم، تمامی عشق و امید و لذت پیوند ابراهیم!
در این ایام، ناگهان صدایی میشنود:
"ابراهیم! به دو دست خویش، کارد بر حلقوم اسماعیل بنه و بکُش"!
مگر میتوان با کلمات، وحشت این پدر را در ضربه آن پیام وصف کرد؟
ابراهیم، بنده خاضع خدا، برای نخستین بار در عمر طولانیاش، از وحشت میلرزد، قهرمان پولادین رسالت ذوب میشود، و بت شکن عظیم تاریخ، در هم میشکند، از تصور پیام، وحشت میکند اما، فرمان، فرمان خداوند است. جنگ! بزرگترین جنگ، جنگِ در خویش، جهاد اکبر! فاتح عظیمترین نبرد تاریخ، اکنون آشفته و بیچاره! جنگ، جنگ میان خدا و اسماعیل، در ابراهیم.
داستان این دین، داستان شکنجه و خودآزاری انسان و خون و عطش خدایان نیست؛ داستان "کمال انسان" است، آزادی از بند غریزه است، رهایی از حصار تنگ خودخواهی است، و صعود روح و معراج عشق و اقتدار معجزهآسای اراده بشریست و نجات از هر بندی و پیوندی که تو را به نام یک «انسان مسئول در برابر حقیقت"، اسیر میکند و عاجز، و بالأخره، نیل به قله رفیع "شهادت"، اسماعیل وار، و بالاتر از "شهادت" - آنچه در قاموس بشر، هنوز نامی ندارد - ابراهیم وار! و پایان این داستان؟ ذبح گوسفندی، و آنچه در این عظیمترین تراژدی انسانی، خدا برای خود میطلبید؟ کشتن گوسفندی برای چند گرسنهای!
دشواریِ "انتخاب"!
کدامین را انتخاب میکنی ابراهیم؟! خدا را یا خود را؟ سود را یا ارزش را؟ پیوند را یا رهایی را ؟ لذت را یا مسئولیت را ؟ پدری را یا پیامبری را ؟ بالاخره، "اسماعیلت" را یا " خدایت" را ؟
انتخاب کن! ابراهیم .
در پایان یک قرن رسالت خدایی در میان خلق، یک عمر نبوتِ توحید و امامتِ مردم و جهاد علیه شرک و بنای توحید و شکستن بت و نابودی جهل و کوبیدن غرور و مرگِ جور، و از همه جبههها پیروز برآمدن و از همه مسئولیتها موفق بیرون آمدن و هیچ جا، به خاطر خود درنگ نکردن و از راه، گامی، در پی خویش، کج نشدن و از هر انسانی، خداییتر شدن و امت توحید را پی ریختن و امامتِ انسان را پیش بردن و همه جا و همیشه، خوب امتحان دادن ...
ای ابراهیم! قهرمان پیروز پرشکوهترین نبرد تاریخ!
ای روئین تن، پولادین روح، ای رسولِ اُلوالعَزْم،
مپندار که در پایان یک قرن رسالت خدایی، به پایان رسیدهای! میان انسان و خدا فاصلهای نیست، "خدا به آدمی از شاهرگ گردنش نزدیکتر است"، اما، راه انسان تا خدا، به فاصله ابدیت است، لایتناهی است! چه پنداشتهای؟
اکنون ابراهیم است که در پایان راهِ دراز رسالت، بر سر یک "دو راهی" رسیده است: سراپای وجودش فریاد میکشد: اسماعیل! و حق فرمان میدهد: ذبح! باید انتخاب کند!
"این پیام را من در خواب شنیدم، از کجا معلوم که ..."! ابلیسی در دلش "مِهر فرزند" را بر میافروزد و در عقلش، " دلیل منطقی" میدهد.
کدامین را انتخاب میکنی ابراهیم؟! خدا را یا خود را؟ سود را یا ارزش را؟ پیوند را یا رهایی را ؟ لذت را یا مسئولیت را ؟ پدری را یا پیامبری را ؟ بالاخره، "اسماعیلت" را یا " خدایت" را ؟ انتخاب کن! ابراهیم .
این بار اول، "جمره اولی"، رمی کن! از انجام فرمان خودداری میکند و اسماعیلش را نگاه میدارد،
"ابراهیم، اسماعیلت را ذبح کن"!
این بار، پیام صریحتر، قاطعتر! جنگ در درون ابراهیم غوغا میکند. قهرمان بزرگ تاریخ بیچارهای است دستخوش پریشانی، تردید، ترس، ضعف، پرچمدار رسالت عظیم توحید، در کشاکش میان خدا و ابلیس، خُرد شده است و درد، آتش در استخوانش افکنده است.
روز دوم است، سنگینی "مسئولیت"، بر جاذبهی "میل" ، بیشتر از روز پیش میچربد. اسماعیل در خطر افتاده است و نگهداریش دشوارتر.
ابلیس، هوشیاری و منطق و مهارت بیشتری در فریب ابراهیم باید به کار زند. از آن "میوه ممنوع" که به خورد "آدم" داد!
ابلیس در دلش "مهر فرزند" را بر میافروزد و در عقلش "دلیل منطقی" میدهد.
"اما ... من این پیام را در خواب شنیدم، از کجا معلوم که ..." ؟
این بار دوم، "جمره وسطی"، رمی کن!
از انجام فرمان خودداری میکند و اسماعیل را نگه میدارد.
"ابراهیم! اسماعیلت را ذبح کن"! صریحتر و قاطعتر.
ابراهیم چنان در تنگنا افتاده است که احساس میکند تردید در پیام، دیگر توجیه نیست، خیانت است، مرز "رشد" و "غی" چنان قاطعانه و صریح، در برابرش نمایان شده است که از قدرت و نبوغ ابلیس نیز در مغلطهکاری، دیگر کاری ساخته نیست. ابراهیم مسئول است، آری، این را دیگر خوب میداند، اما این مسئولیت تلختر و دشوارتر از آنست که به تصور پدری آید. آن هم سالخورده پدری، تنها، چون ابراهیم!
و اکنون، در زیر بار سنگین رسالت توحید، در نظام جور و جهل شرک، و تحمل یک قرن شکنجه، "مسئولیت روشنگری و آزادی"، در "عصر ظلمت و با قوم خو کرده با ظلم"، پیر شده است و تنها، و در اوج قله بلند نبوت، باز یک " بشر" مانده است و در پایان رسالت عظیم خداییاش، یک " بنده خدا" .
و آن هم ذبح تنها پسری، چون اسماعیل!
کاشکی ذبح ابراهیم میبود، به دست اسماعیل، چه آسان! چه لذت بخش! اما نه، اسماعیلِ جوان باید بمیرد و ابراهیمِ پیر باید بماند، تنها، غمگین و داغدار ...
ابراهیم، هر گاه که به پیام میاندیشد، جز به تسلیم نمیاندیشد، و دیگر اندکی تردید ندارد، پیام، پیام خداوند است و ابراهیم، در برابر او، تسلیمِ محض!
اکنون، ابراهیم دل از داشتن اسماعیل برکنده است، پیام، پیام حق است. اما در دل او، جای لذت
"داشتن اسماعیل" را، درد "از دست دادنش" پر کرده است. ابراهیم تصمیم گرفت، انتخاب کرد، پیداست که "انتخابِ" ابراهیم، کدام است؟ "آزادی مطلقِ بندگی خداوند"!
ذبح اسماعیل! آخرین بندی که او را به بندگی خود میخواند!
ابتدا تصمیم گرفت که داستانش را با پسر در میان گذارد، پسر را صدا زد، پسر پیش آمد، و پدر، در قامت والای این "قربانی خویش" مینگریست!
اسماعیل، این ذبیح عظیم! اکنون در منا، در خلوتگاهِ سنگی آن گوشه، گفتگوی پدری و پسری!
پدری برف پیری بر سر و رویش نشسته، سالیان دراز بیش از یک قرن، بر تن رنجورش گذشته، و پسری، نوشکفته و نازک!
آسمانِ شبه جزیره، چه میگویم؟ آسمانِ جهان، تاب دیدن این منظره را ندارد. تاریخ، قادر نیست بشنود. هرگز، بر روی زمین چنین گفتگویی میان دو تن، پدری و پسری، در خیال نیز نگذشته است. گفتگویی این چنین صمیمانه و این چنین هولناک!
- "اسماعیل، من در خواب دیدم که تو را ذبح میکنم ...!"
این کلمات را چنان شتابزده از دهان بیرون میافکند که خود نشنود، نفهمد. زود پایان گیرد. و پایان گرفت و خاموش ماند، با چهرهای هولناک و نگاههای هراسانی که از دیدار اسماعیل وحشت داشتند!
اسماعیل دریافت، بر چهرهی رقتبار پدر، دلش بسوخت، تسلیتش داد:
- "پدر! در انجامِ فرمانِ حق تردید مکن، تسلیم باش، مرا نیز در این کار تسلیم خواهی یافت و خواهی دید که - اِنْ شاءَ الله - از صابران خواهم بود!"
ابراهیم اکنون، قدرتی شگفت انگیز یافته بود. با ارادهای که دیگر جز به نیروی حق پرستی نمیجنبید و جز آزادی مطلق نبود، با تصمیمی قاطع، به قامت برخاست، آنچنان تافته و چالاک که ابلیس را یکسره نومید کرد، و اسماعیل - جوانمردِ توحید - که جز آزادی مطلق نبود، و با ارادهای که دیگر جز به نیروی حقپرستی نمیجنبید، در تسلیم حق، چنان نرم و رام شده بود که گویی، یک " قربانی آرام و صبور" است!
پدر کارد را برگرفت، به قدرت و خشمی وصف ناپذیر، بر سنگ میکشید تا تیزش کند!
مهر پدری را، درباره عزیزترین دلبندش در زندگی، این چنین نشان میداد، و این تنها محبتی بود که به فرزندش میتوانست کرد. با قدرتی که عشق به روح میبخشد، ابتدا، خود را در درون کُشت، و رگ جانش را در خود گسست و خالی از خویش شد، و پر از عشقِ به خداوند .
زندهای که تنها به خدا نفس میکشد!
آنگاه، به نیروی خدا برخاست، قربانی جوان خویش را - که آرام و خاموش، ایستاده بود، به قربانگاه برد، بر روی خاک خواباند، زیر دست و پای چالاکش را گرفت، گونهاش را بر سنگ نهاد، بر سرش چنگ زد، - دستهای از مویش را به مشت گرفت، اندکی به قفا خم کرد، شاهرگش بیرون زد، خود را به خدا سپرد، کارد را بر حلقوم قربانیش نهاد، فشرد، با فشاری غیظ آمیز، شتابی هولآور، پیرمرد تمام تلاشش این است که هنوز به خود نیامده، چشم نگشوده، ندیده، در یک لحظه "همه او" تمام شود، رها شود، اما ...
آخ! این کارد!
این کارد ... نمیبرد!
آزار میدهد،
این چه شکنجه بیرحمی است!
کارد را به خشم بر سنگ میکوبد!
همچون شیر مجروحی میغرد، به درد و خشم، بر خود میپیچد، میترسد، از پدر بودنِ خویش بیمناک میشود، برق آسا بر میجهد و کارد را چنگ میزند و بر سر قربانیاش، که همچنان رام و خاموش، نمیجنبد دوباره هجوم میآورد،
که ناگهان،
گوسفندی!
و پیامی که:
" ای ابراهیم! خداوند از ذبح اسماعیل درگذشته است، این گوسفند را فرستاده است تا به جای او ذبح کنی، تو فرمان را انجام دادی!"
آنچه تو را، در راه ایمان ضعیف میکند، آنچه تو را در "رفتن"، به "ماندن" میخواند، آنچه تو را، در راه "مسئولیت" به تردید میافکند، آنچه تو را به خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگیاش نمیگذارد تا " پیام" را بشنوی، تا حقیقت را اعتراف کنی، آنچه ترا به "فرار" میخواند، آنچه ترا به توجیه و تاویلهای مصلحتجویانه میکشاند، و عشق به او، کور و کرت میکند، ابراهیمی و "ضعف اسماعیلی" ات، ترا بازیچه ابلیس میسازد. در قله بلند شرفی و سراپا فخر و فضیلت، در زندگیات تنها یک چیز هست که برای به دست آوردنش، از بلندی فرود میآیی، برای از دست ندادنش، همه دستاوردهای ابراهیموارت را از دست میدهی، او اسماعیل توست، اسماعیل تو ممکن است یک شخص باشد، یا یک شیء، یا یک حالت، یک وضع، و حتی، یک " نقطه ضعف"!
الله اکبر!
یعنی که قربانی انسان برای خدا - که در گذشته، یک سنت رایج دینی بود و یک عبادت - ممنوع! در "ملت ابراهیم" ، قربانی گوسفند، به جای قربانی انسان! و از این معنیدارتر، یعنی که خدای ابراهیم، همچون خدایان دیگر، تشنه خون نیست. این بندگان خدایاند که گرسنهاند، گرسنه گوشت! و از این معنیدارتر، خدا، از آغاز، نمیخواست که اسماعیل ذبح شود، میخواست که ابراهیم ذبح کننده اسماعیل شود، و شد، چه دلیر! دیگر، قتل اسماعیل بیهوده است، و خدا، از آغاز میخواست که اسماعیل، ذبیح خدا شود، و شد، چه صبور! دیگر، قتل اسماعیل، بیهوده است! در اینجا، سخن از " نیازِ خدا" نیست، همه جا سخن از " نیازِ انسان" است، و این چنین است " حکمتِ" خداوند حکیم و مهربان، "دوستدارِ انسان"، که ابراهیم را، تا قله بلند "قربانی کردن اسماعلیش" بالا میبرد، بی آن که اسماعیل را قربانی کند! و اسماعیل را به مقام بلند "ذبیح عظیم خداوند" ارتقاء میدهد، بی آن که بر وی گزندی رسد!
که داستان این دین، داستان شکنجه و خودآزاری انسان و خون و عطش خدایان نیست؛ داستان "کمال انسان" است، آزادی از بند غریزه است، رهایی از حصار تنگ خودخواهی است، و صعود روح و معراج عشق و اقتدار معجزهآسای اراده بشریست و نجات از هر بندی و پیوندی که تو را به نام یک «انسان مسئول در برابر حقیقت"، اسیر میکند و عاجز، و بالأخره، نیل به قله رفیع "شهادت"، اسماعیل وار، و بالاتر از "شهادت" - آنچه در قاموس بشر، هنوز نامی ندارد - ابراهیم وار! و پایان این داستان؟ ذبح گوسفندی، و آنچه در این عظیمترین تراژدی انسانی، خدا برای خود میطلبید؟ کشتن گوسفندی برای چند گرسنهای!
موسم عید است. روز شادى مسلمانان. روز قبولى در جشن بندگى خداوند. اى مسلمان حجگزار و اى کسى که در شکوهمندترین آیین دینى از زخارف دنیا دور شدى و به او نزدیکتر. ایام حج را نشانهاى از پاکیزگى، رهایى، آزادگى، آگاهى و معنویت بدان. بدان که زمین سراسر حجى است که تو در آنى و باید با سادگى، وقوف در جهان درون و بیرون و قربانى کردن همه آرزوهاى پوچ دنیوى، خود را براى سفر بزرگ آماده کنى. انسان مسافر چند روزه کاروان زندگى است. سلام بر ابراهیم، سلام بر محمد و سلام بر همه بندگان صالح خداوند .
نویسنده: احمد محمدی نسب
کلمات کلیدی: عید قربان؛ جلوهگاه تعبد
ستایش برای خداست، پروردگار هستیها. خدایا ستایش برای توست که آسمانها و زمین را بیمثال آفریدی، ای صاحب بزرگیِ تام و احسانِ تمام، مهتر مهتران، معبود هر معبود، آفریدگار هر آفریده، میراث بَرندهی هر چه هست. هیچ کس به تو نمانَد و علم به هیچ موجودی از دسترست به دور نباشد. بر همه چیز احاطه داری، و همه را نگاهبانی. تو آن خدایی که جز تو معبودی نیست؛ آن یکتایِ تنهایِ بیهمتای بدل ناپذیر.
تو آن خدایی که جز تو معبودی نیست؛ آن بخشندهی در اوج بخشندگی، آن بزرگِ در بزرگی بیهمتا، و آن برترین، که همه چیز در برابرش حقیر و ناچیز است. تو آن خدایی که جز تو معبودی نیست، آن بلند مرتبه که به قدرت خود بر همه استیلا دارد، و سخت انتقام گیرنده است. تو آن خدایی که جز تو معبودی نیست، آن بخشایندهی مهربان و دانای کل که هر چیز را از روی دانش و به استواری آفرید. تو آن خدایی که جز تو معبودی نیست؛ آن شنوایِ بینا که وجودش بیسبب، و خود بر همه چیز آگاه است. تو آن خدایی که جز تو معبودی نیست؛ آن بخشندهی در بخشش از همه پیش، و پایندهی تا همیشه پا برجا. تو آن خدایی که جز تو معبودی نیست؛ آن نخستین که پیش از همه بوده است، و آن واپسین که پس از همه خواهد بود. تو آن خدایی که جز تو معبودی نیست؛ آن که در اوج بلند مرتبگی، نزدیک است، و در عین نزدیکی، بلند مرتبه است. تو آن خدایی که جز تو معبودی نیست؛ صاحب شکوه و عظمت و بزرگواری، و سزاوار سپاس. تو آن خدایی که جز تو معبودی نیست؛ پدیدهها را بیاصل و مایه پدید آوردهای، و صورتها را بیمثال و نمونه نقش بستهای، و آفریدهها را بیپیروی از دیگران هستی بخشیدهای. تویی که با حکمت خود، هر چیز را کمالی بسزا بخشیدهای، و هر چیز را برای انجام دادن وظیفهای آماده ساختهای، و هر چه غیر خود را به نیکی سامان دادهای. تویی که در آفرینش، هیچ شریکی یاریات نکرده، و هیچ وزیری دستیار تو نشده، و هیچ کس تو را ندیده، و برای تو مثل و مانندی نبوده است. تویی که چون اراده کنی، هر چه خواهی همان شود، و چون حکم برانی، حکم تو عین عدالت است، و چون داوری کنی، داوری کردنت بر اساس انصاف است.تویی که هیچ مکانی گنجایشت را ندارد، و هیچ قدرتی اقتدار تو را تحمل نتواند، و هیچ برهانی و بیانی تو را درمانده نکند.تویی که همه چیز را یک به یک به شمار آوردهای، و برای هر چیز پایانی گذاشتهای، و به مقتضای حکمت، اندازه معین کردهای. تویی که دستِ درازِ اوهام از رسیدن به او ج ذاتت کوتاه است، پای اندیشهها را به چگونگی تو راهی نیست، و دیدهها کجاییِ تو را در نیابند. تویی که چون به پایان نمیرسی، محدود نیستی، و چون به صورتی مجسّم نمیشوی، به ادراک در نیایی، و چون فرزند نمیزایی، زاییده نشدهای. تویی که رقیبی نداری تا با تو رقابت کند، و همتایی که بر تو برتری یابد، و همانندی که پیش تو عرضِ اندام نماید.تویی که بیپیروی از کسی، آفرینش را بنیاد نهادی، و از هیچ، همه را آفریدی، و بیهیچ سابقهای پدید آوردی، و بیهیچ وسیلهای جهان را ساختی، و هر نقشی که بستی، همه نیکو بستی. پاک و منزّهی تو، و چه والا مرتبهای تو، و چه بلند است جایگاه تو، و چه خوب آشکار کرده است حق را «فرقان» تو. پاک و منزّهی تو، ای خدای لطیف، چه بسیار است لطفِ تو؛ ای خدای مهربان، چه فراوان است مهربانیِ تو؛ ای خدای حکیم، چه اندازه است داناییِ تو. پاک و منزّهی تو، ای فرمانروا، چه نفوذ ناپذیر است قدرتِ تو؛ ای بخشنده، چه گسترده است خوانِ بخشش تو؛ ای بلند پایه، چه رفیع است شأن و مقام تو. تویی که شکوه و جلال و بزرگی داری و سزاوار حمد و سپاسی. پاک و منزّهی تو، که به نیکیها دست خود گشودهای، و هدایت همه از جانب توست، و تو آن را به ما آموختهای. پس هر که برای دین یا دنیای خود از تو چیزی خواست، لطف و احسان تو را دریافت. پاک و منزّهی تو، که هر چه در وادی علم تو وارد شده، سر به فرمان تو فرود آورده، و هر چه زیر عرش توست، در برابر عظمتت فرو تن گشته، و هر آفریده تسلیم حُکم تو شده است. پاک و منزّهی تو، با هیچ یک از حواس بیرونی و درونی تو را درنیابند، و با سودنِ دست و لمس احساست نکنند. نتوانند با تو حیلهگری کنند و از خویش دورت سازند و با تو دشمنی نمایند و به مخالفت برخیزند و بر تو چیره شوند و فریبت دهند و با تو نیرنگ بازند. پاک و منزّهی تو، راه تو مستقیم و هموار است، و طریقت تو بر پایهی حق استوار، و تو زندهای هستی که همه نیازخواه تواَند. پاک و منزّهی تو، سخنت حِکمت، فرمانت لازم، و ارادهات پا برجاست. پاک و منزّهی تو، هیچ کس نتواند مشیتّت را باز گرداند و کلماتت را دگرگون سازد. پاک و منزّهی تو، نشانههای تو آشکار است، ای خدایی که پدید آورندهی آسمانها و آفردگار جانهایی. ستایش برای توست، ستایشی که با جاودانگی تو جاودانه شود. ستایش برای توست، ستایشی که با دوام نعمت تو تا همیشه باقی مانَد. ستایش برای توست، ستایشی که همسنگ احسان تو باشد. ستایش برای توست، ستایشی که بر خشنودیات بیفزاید. ستایش برای توست، ستایشی که با ستایش دیگر ستایشگران همراهی کند، و سپاسی که دستِ سپاس دیگر سپاسگزاران بدان نرسد؛ ستایشی که تنها سزاوار توست، و با آن، جز تقرّب به درگاه تو را نتوان جست؛ ستایشی که سپاس نخستین را تداوم بخشد و سپاس واپسین را در پی آورَد؛ ستایشی که در گردش روزگاران فزونی یابد و پیوسته و پی در پی دو چندان گردد؛ ستایشی که فرشتگانِ حسابگر شمارش آن نتوانند، و از آنچه فرشتگان کتابت در لوح محفوظ تو مینویسند، افزونتر باشد؛ ستایشی که با عرش بزرگ تو همطراز، و با کرسی رفیع تو هم اندازه شود؛ ستایشی که پاداش آن نزد تو به کمال رسد، و پاداش آن تمام جزاها را در برگیرد؛ ستایشی که پیدا و پنهانِ آن یکی باشد، و پنهانش توأم با نیّتِ راست؛ ستایشی که هیچ آفریدهای تو را مثل آن ستایش نکند، و هیچ کس جز تو به کمالِ آن پی نبَرد؛ ستایشی که هر کس در شمارش آن بکوشد، نیازمند یاری شود، و هر کس در به جای آوردن حقِ آن سعی بلیغ کند، نیروی بیشتری خواهد؛ ستایشی که هر ستایش دیگر را که آفریدهای گرد هم آورَد، و هر ستایشی را که پس از آن بیافرینی، در بر گیرد؛ ستایشی که نزدیکتر از آن به سخن تو هیچ نباشد، و بیش از آن کس که تو را با آن میستاید، کسی تو را نستاید؛ ستایشی که با بخشش تو موجب افزونی نعمت و فراوانی آن شود، و تو با احسان خود، پیوسته آن را بیفزایی؛ ستایشی که زیبندهی بزرگیِ ذات تو باشد، و با عزّتِ جلال و عظمتت برابر گردد. پروردگار من، درود فرست بر محمد و خاندان محمد، آن انسان برگزیدهی پسندیدهی گرامیِ مقربِ درگاهت. برترین درودهای خود را، و کاملترین برکات خود را نثارش کن، و پُر بهرهترین رحمتهای خود را نصیب او گردان. ای پروردگار من، بر محمد و خاندانش درود فرست؛ درودی فزاینده که فزایندهتر از آن نباشد. و درود فرست بر او؛ درودی فراوان که فراوانتر از آن به دست نیاید. و درود فرست بر او؛ درودی خشنود کننده که برتر از آن صورت نبندد. ای پروردگار من، بر محمد و خاندانش درود فرست؛ درودی که او را خرسند کند و خرسندیاش را فزونی دهد. و درود فرست بر او؛ درودی که تو را خشنود گردانَد و بر خشنودیات بیفزاید. و درود فرست بر او؛ درودی که جز آن را برای او نپسندی و دیگری را شایستهی آن ندانی. پروردگار من، بر محمد و خاندانش درود فرست؛ درودی که از مرز خشنودی تو فراتر رود و به جاودانگی تو پیوند خورَد و به پایان نرسد؛ آن سان که کلمات تو را پایانی نیست. پروردگار من، بر محمد و خاندانش درود فرست؛ درودی که درود فرشتگان و پیامبران و فرستادگان و اهل طاعت تو را در بر گیرد، و درود بندگان جنّی و اِنسی و دعوت پذیران تو را شامل شود، و درود هر یک از اصناف آفریدگانت که آنان را آفریدهای و در زمین پراکندهای، گردِ هم آورَد. پروردگار من، بر او خاندانش درود فرست؛ درودی که بر هر درودِ پیش از آن و پس از آن احاطه یابد. و بر او و خاندانش درود فرست؛ درودی که تو و دیگران را پسند آید، و با آن درودهایی پدید آوری که درودهای پیشین را با آن چندین برابر کنی، و در گردش روزگاران بارها بر آن بیفزایی، چندان که جز تو هیچ کس آن را شمردن نتواند. پروردگار من، درود فرست بر اهلبیت او که پاکتریناند، و تو آنان را برای انجام دادن کار مهمِ خود برگزیدی، و ایشان را نگهبانان علم خود و نگهداران دین خود و جانشینانت در زمین، و حجّتهای خود بر بندگانت قرار دادی، و به خواستِ خود از هر گناه و آلودگی پاک کردی، و آنان را چنان آفریدی که وسیلهی رسیدن به تو و راه درآمدن به بهشت تو باشند.
پروردگار من، بر محمد و خاندانش درود فرست؛ درودی که با آن، عطا و کرامت خود را بر آنان وسیع گردانی، و هر گونه بخشش و احسان را در حقّشان به کمال رسانی، و بهرهی ایشان را از هدیّه ها و سودهای خود سرشار کنی. پروردگار من، بر او و بر ایشان درود فرست؛ درودی که آغازش حد و مرز ندارد، و مدتش بیپایان است، و انجامش را نهایت نیست. پروردگار من، بر آنان درود فرست؛ همسنگ عرش خود و آنچه زیر آن است، و هموزن آنچه آسمانهای تو و بالاتر از آن را پُر ساخته، و به شمار زمینهای تو و هر چه در زیر و در میان آنهاست؛ درودی که ایشان را به تو نزدیک نماید، و خشنودی تو و ایشان را فراهم سازد، و تا همیشه درودهایی چنین در پی داشته باشد. خدایا، تو در هر زمان دین خود را به وسیلهی پیشوایی نیرو بخشیدهای که او را چونان نشانِ هدایت پیش چشم بندگانت به پا داشتهای و در سرزمینهای خود عَلَمِ راه قرارش دادهای، پس از آن که رشتهی وجود او را به رشتهی وجود خود گره زدهای، و او را وسیلهی خشنودی خود ساختهای، و پیرویاش را لازم گرداندهای، و از نافرمانیاش بر حذر داشتهای، و به اطاعت فرمانهایش و پرهیز از نهیهایش امر کردهای، و فرمودهای که هیچ کس نباید بر او پیشی گیرد یا از او واپس مانَد، و اوست که پناهجویان را در پناه خود نگه میدارد، و پناهگاه مؤمنان است، و رشتهی نجاتِ آویختگان، و حُسنِ جمالِ هستیها. خدایا، به ولّی خود شکرانهی نعمتی را که به او دادهای، الهام نما، و مانند آن شکرانه را به ما نیز الهام کن تا نعمت وجود او را سپاس گوییم. او را از جانب خود سلطهای یاری دهنده عطا کن، و راههای سخت را به آسانی پیش پای او بگشای، و او را به نیرومندترین تکیهگاه خود یاری فرما. پشت وی را محکم، و بازویش را توانا گردان، و چشم عنایت خود را از او برمدار، و به نگهداری خود حمایتش فرما، و با فرشتگانت مددکار او باش، و با برترین سپاه پیروز خود نیرومندش ساز. به دست او کتاب و احکام و راههای هدایت خود و سنتهای پیامبر خود را ـ که درودهای تو ای خدا بر او و خاندانش باد ـ بر پای دار، و آن نشانههای دین تو را که ستمگران میراندهاند، دوباره زنده ساز، و گرد و غبار ستم را از جادّهی شریعت خود بزدای، و دشواریهای راه خویش را برطرف نمای، و به یُمن وجود او منحرفان از دین خود را از میان بردار، و آنان را که راه مستقیم تو را کج میخواهند، نیست گردان. او را با دوستان خود نرمخو گردان، و بر دشمنانت مسلط ساز، و مهربانی و رحمت و دلسوزی و مهرورزی او را به ما ارزانی کن، و ما را بر آن دار که شنوندگانِ سخن و فرمانبران دستور او شویم، و در راه خشنودیاش بکوشیم، و در یاری و دفاع از او، مددکار وی باشیم، و بدین وسیله، به تو و پیامبرت ـ که درود تو ای خدا بر او و خاندانش باد ـ تقرب جوییم.
خدایا، بر دوستدارنِ این خاندان درود فرست، که به مقام و منزلت ایشان معترفاند، و به راه روشن آنان میروند، و نشانههایشان را دنبال میکنند، و به رشتهی محبّتشان چنگ میزنند، و به ولایتشان تمسک میجویند، و امامت و پیشواییشان را میپذیرند، و به فرمانشان گردن مینهند، و در اطاعتشان میکوشند، و روزگار دولت ایشان را منتظرند، و چشم امیدشان به آنا دوخته شده است؛ درودهای فرخنده و پاکیزه و فزاینده در هر بامداد و شامگاه. بر آنها و جانهایشان سلام فرست و کارشان را بر اساس تقوا سامان بخش، و حال و روزشان را نیکو گردان، و توبهشان را پذیرا شو، که تویی بسیار توبهپذیرِ مهربان و بهترینِ آمرزگاران، و به رحمتِ خود ما را در جوار ایشان در سرای سلامت وارد کن، ای مهربانترین مهربانان.
خدایی، امروز روز عرفه است؛ روزی که تو آن را شرافت دادهای و کرامت بخشیدهای و بزرگ داشتهای، و در چنین روزی رحمت خود را بر ما گستردهای، و به عفوت بر ما منّت نهادهای، و بخشش خود را فراوان ساختهای، و به یُمن آن، بیش از پیش، بر بندگانت نعمت ارزانی کردهای. خدایا، من همان بندهی تواَم که پیش از آن که روح خود را در او بدمی، و پس از آن که او را آفریدی، از نعمت خویش برخوردارش کردی، و سپس در زمرهی کسانی قرارش دادی که آنان را به دین خود راه نمودهای، و به ادای حقِ خود کامیاب ساختهای، و به رشتهی محبت خود از آتش در امان داشتهای، و در حزب خود وارد کردهای، و به آنان راه دوستی ورزیدن با دوستانت، و دشمنی کردن با دشمنانت را نشان دادهای؛ همان بندهای که چون فرمانش دادی، آن را زمینی گذاشت، و چون منعش کردی، دست بر نداشت، و چون از نافرمانی خود بر حذرش داشتی، با آن مخالفت کرد و مرتکب نهی تو شد، اما نه از روی دشمنی با تو و نه از سَرِ گردنکشی در برابر تو، بلکه خواهشِ نفسانی، او را به کارهایی برانگیخت که از آنها دورش کرده بودی و ترسانده بودیاش. در این میان، دشمن تو و دشمن او، شیطان، تا آن جا وسوسهاش کرد که با این که از تهدید تو با خبر بود و به عفو و گذشت تو امید و اطمینان داشت، از فرمان تو سرپیچی نمود؛ در حالی که با این همه بخشش که تو در حق او روا داشتهای، از دیگران به گناه نکردن شایستهتر بود. اینک این منم، افتاده در برابر تو، خوار و ذلیل و سرافکنده و فروتن و ترسان، و معترف به گناهان بزرگ که مرتکب شدهام و خطاهای سنگینی که انجام دادهام؛ در حالی که از عفو تو امید امنیّت دارم و از رحمتت پناه میخواهم، و به یقین میدانم که هیچ کس مرا از تو در امان نخواهد داشت، و در برابر عذابت از من حمایت نخواهد کرد. پس بر من تفضّل کن و همچنان که گنهکاران را به احسان خود مینوازی و بر گناهانشان پرده میاندازی، با من و گناهانم نیز چنین کن، و آنسان که عفو خود را نصیب کسی میکنی که به اختیار خودش تسلیم تو شده، مرا هم از بخشش خود نصیبی عطا فرما، و به آمرزش خود ـ که چون آن را به آرزومندش ارزانی کنی، در نظرت بزرگ نیاید ـ بر من نیز منّت گذار. در این روز، برای من نصیبی قرار ده که با آن از خشنودی تو بهرهمند شوم، و مرا از آنچه بندگان کوشای تو از درگاهت به ارمغان میآورند، دست تهی بر مگردان. من از کارهای نیکی که ایشان کردهاند، با خود هیچ ندارم، اما پیش از این، به یگانگی تو و نفی اضداد و امثال و همانند از تو معتقد بودهام، و از درهایی به سوی تو آمدهام که خود فرمودهای از آن درها بر تو وارد شویم، و با چیزی به درگاه تو تقرّب جستهام که هرگز کسی جز با آن به درگاه تو تقرّب نتواند جست. سپس در پی این حالت، با توبه و اخلاص به سویت آمدهام؛ با خواری و زاری به درگاه تو، و با گمان نیک به تو، و اطمینان به رحمت تو در دو جهان. و امید به تو را ضمیمهی آن کردهام؛ امیدی که آرزومندانت از آن بینصیب نمیمانند. و همچون بندهی حقیر خوار بینوای فقیر ترسانی که به تو پناه آورده است، نیاز خود را از تو خواستهام؛ با ترس و تضرّع و پناهجویی و امان طلبی، نه از سَرِ گردن فرازیِ متکبّران به تکبّر، و نه از روی بلند پروازیِ طاعت پیشگان به گستاخی، و نه از روی دلخوشی به شفاعت شفیعان. اینک من از هر کمی کمتر، و از هر خواری خوارترم؛ چنان ذرّهای یا کمتر از آن. پس ای آن که در کیفر بدکاران شتاب نمیورزی و ناز پروردگانِ در نعمت را به ناگاه نمیمیرانی، ای آن که به احسان حود گنهکاران را میآمرزی و خطاکاران را به نیکی کردن زیاد مهلت میدهی، من بندهی گنهکار معترفِ خطا پیشهی لغزش خوردهام. من کسی هستم که در برابر تو گستاخی ورزیدهام. من کسی هستم که به دلخواه خود تو را نافرمانی کردهام. من کسی هستم که اعمال زشت خود را از بندگانت پوشیدهام و پیش تو آشکارشان ساختهام. من کسی هستم که از بندگانت ترسیدهام و خود را از تو در امان دیدهام. من کسی هستم که از قهر و غلبهی تو پروا نکردهام و از خشم تو نهراسیدهام. منم که بر خود ستم کردهام. منم که گروگانِ بلای خود شدهام. منم که شرم و حیای اندک دارم. منم که رنجی دراز و دیرینه خواهم داشت. خدایا، سوگندت میدهم به حقِ آن کس که از میان آفریدگانت او را برگزیدهای، به آن که او را برای خود پسندیدهای، به حقِ آن که اطاعت او را به اطاعت خود پیوستهای، به آن که نافرمانی او را نافرمانی خود شمردهای، به حق آن که دوستی او را با دوستی خود قرین ساختهای، به آن که دشمنی او را در شمار دشمنی خود آوردهای، در این روز، مرا مثل کسانی که بیزار از گناه در پیشگاه تو زاری میکنند و توبهکنان به آمرزشت پناه میآورند و تو آنان را میآمرزی، جامهی رحمت و بخشایش بپوشان. و کار مرا سامان ده، به آن چیزی که کار طاعت پیشگان و مقرّبان و منزلتداران خود را با آن به اصلاح میآوری. و خود به تنهایی مرا سرپرستی کن؛ آن سان که خود به تنهایی از کسانی سرپرستی میکنی که به عهد تو وفا کردهاند و خود را در اطاعت از تو به رنج افکندهاند و در طلب خشنودیات به سختی کوشیدهاند. مرا به سبب این که در جلب ثوابت کوتاهی کردهام و در محرّماتت پای از حدّ خود فراتر نهادهام و از مرز احکامت بیرون رفتهام، کیفر مکن، و با مهلت دادنِ خود، مرا به غفلت مینداز و غافلگیر مساز؛ همچون کسی که خیر خود را از من دریغ کرد و چنین پنداشت که رساندنِ آن خیر به من، تنها به دست اوست، و حتی در نعمت بخشی خود تو را شریک ندانست. از خوابِ بیخبران و ناهشیاریِ اسرافکاران و خواب آلودگیِ به خود رها شدگان بیدارم کن، و قلب مرا به کاری بر گمار که طاعت پیشگان را بدان گماشتهای، و اهل عبادت را بدان واداشتهای، و با آن، مردم سست و کاهل را از آتش رها ساختهای. مرا از چیزهایی که از تو دورم میسازند و میان من و بهرهام از تو فاصله میشوند و مرا از درخواست خود باز میدارند، در پناه خود آور، و چنان کن که من به آسانی راه نیکیها را به سوی تو بپیمایم، و از همان راه که تو فرمودهای، در رسیدن به نیکیها شتاب نمایم، و بدان گونه که خود خواستهای، در انجام دادن آنها حریصانه بکوشم. مرا با کسانی که تهدید تو را به هیچ نمیگیرند، هلاک مفرما، و با آنان که خود را در معرض خشم سنگین تو قرار میدهند، نابود مگردان، و با آنان که از راه تو منحرف شدهاند، در هم مشکن، و مرا از ناگواریهای بلا و فتنه رهایی بخش، و از تنگناهای آشوب بیرون آور، و به مهلت دادنِ خود غافلگیر مساز، و حائل شو میان من و دشمنی که گمراهم سازد، و خواهش نفسانی که در هلاکم اندازد، و زیانی که به من روی آورَد. از من رو مگردان همچون رویگردان شدنت از کسی که بر او خشم گرفتهای و دیگر از او خشنود نگشتهای، و مرا از دل بستن به امید خود مأیوس مکن، چندان که ناامیدی از رحمتت بر من غالب شود، و مرا به نعمتی که تاب آن ندارم میازمای که بار محبتت بر شانههایم سنگینی کند و از پای درآیم، و مرا مانند کسی که در او هیچ خبری نیست و تو را با او کاری نبوَد و بازگشتش به سوی تو ممکن نباشد، از دست فرو مگذار، و مثل کسی که از چشم عنایت تو افتاده و دست تو جامهی شوربختی بر تنش پوشانده است، از درگاه خود دور مساز، بلکه دستم را بگیر و از افتادنِ فرو افتادگان و دلهرهی گمراهان و لغزشِ فریب خوردگان و گردابِ مرگِ هلاک شدگان، نجاتم ده. و مرا از امتحانی که غلامان و کنیزان خود را بدان میآزمایی، به سلامت دار، و به مقام و مرتبهی کسانی رسان که به آنان توجه داری و نعمتشان دادهای و از ایشان خشنود بودهای و آنان را زندگیِ پسندیده عطا کردهای و با سعادت میراندهای. چنان کن که فکرِ دل برکندن از هر چه نیکیهایم را نابود میکند و برکاتم را به باد میدهد، هرگز از من جدا نشود، و همانند گردنبندی، پیوسته بر گردنم باشد، و قلب من، خود را در جامهی تنفّر از زشتیهای خطا و رسواییهای گناه بپوشاند. مرا به کاری که جز با عنایت تو بدان دست نمییابم، سرگرم مکن، تا از کاری که جز با آن به خشنودیات نمیرسم، وانمانم، و از دلِ من محبت این دنیای بیقدر و منزلت را ریشهکن ساز؛ دنیایی که مرا از آنچه نزد توست باز میدارد، و مانع میشود که وسیلهای برای رسیدن به تو فراهم آورم، و مرا از تقرّب جستن به تو غافل میگردانَد. زیباییهای تنها بودن در شب و روز، و راز و نیاز با خود را به چشمم بیارای، و مرا عصمتی بخش که به ترس از تو نزدیکم سازد، و میان من و ارتکاب گناهان جدایی اندازد، و مرا از کمند معاصیِ بزرگ وارهانَد. از آلودگیِ نافرمانی پاکیزهام گردان، و ناپاکی خطاها را از من بزدای، و مرا با جامهی سلامت بپوشان، و تن پوش عافیت بر تنم کن، و با نعمت گستردهی خود مرا در بر گیر، و فضل و احسان خود را پی در پی به من برسان. به توفیق و راهنمایی خود مرا نیرو بخش، و بر نیّت شایسته و گفتار پسندیده و کردار نیکو یاریام فرما، و بیقوّت و قدرت خود، به قدرت و قوّت خویشم وامگذار، و در آن روز که مرا برای دیدار خود میبرانگیزی، خوار و شرمندهام مساز، و نزد دوستداران خود رسوایم مکن، و یادت را از خاطرم مبَر، و توفیق سپاسگزاری خود را از من دریغ مدار، و هنگام غفلت و بیخبری که نادانان شکر نعمتهایت را از یاد میبرند، پیوسته آن را بر زبانم جاری کن، و به من الهام فرما که در برابر آنچه عطایم کردهای، تو را ثنا گویم، و به آن خوبیها که در حقِ من روا داشتهای، اعتراف کنم.
چنان کن که اشتیاق من به تو، از اشتیاق دیگران فراتر باشد، و ستایش من دربارهی تو، بالاتر از ستایش دیگران قرار گیرد. آن دم که حاجت خود پیش تو آورم، مرا وامگذار، و به کارهای نیکی که خود پسندیام را سبب گردیده، در عذابم میفکن، و آن دست رد که بر سینةی دشمنانت میزنی، بر سینهی من مزن. گوش من به فرمان توست، و میدانم که دلیل و برهانِ تو راست است و تو به فضل و بخشش سزاوارتر، و به نیکی و احسان خوکردهتری. تو شایستهی آنی که از کیفرت بیم نمایند، و آنان را که طاعت پیشه کردهاند، بیامرزی. عفو از تو زیبندهتر است تا عقوبت کردن، و تو به پرده پوشی نزدیکتری تا پرده دری. مرا به زندگیای پاکیزه زنده بدار که با آنچه دلخواه من است توأم گردد، و به آنچه دوست میدارم پایان یابد، و در این میان، کاری که تو ناپسند میداری، انجام ندهم، و چیزی را که نهی فرمودهای، مرتکب نشوم، و مرا همچون کسی بمیران که نورش در پیش رو و از سمت راستش در حرکت است. مرا در پیشگاه خودت خوار گردان و پیش آفریدگانت بزرگوار. چون با تو خلوت کنم، مرا سرافکنده ساز، و در بین بندگانت سرافراز. از کسی که به من نیاز ندارد، بینیازم کن، و نیاز من به خودت را فزونی بخش. مرا از سرزنش دشمنان و پیش آمدنِ بلاها و خواری و گرفتاری در پناه آور، و گناهانم را که از آنها خبر داری، بپوشان؛ مانند کسی که اگر بردباریِ او مانع نشود، بر انتقام گرفتن قدرت دارد، و اگر مدارای او نباشد، گناهان را کیفر میدهد. آنگاه که بخواهی گروهی را به فتنه و پیشامد بَد دچار کنی، چون به تو پناه آورم، مرا از آن میان رهایی ده، و چنان که در این جهان رسوایم نخواستهای، در آن جهان نیز رسوایم مخواه، و در حقِ من، رشتهی نعمتهای این جهان و نعمتهای آن جهان و رشتهی فواید دیرینه و تازه را پیوسته گردان، و چندان عمرِ مرا دراز مکن که به سبب آن سنگدل شوم، و مرا چندان به سختی و ناگواری دچار مکن که بزرگی و خوشی و سر زندگیام را از میان ببَرد، و مرا به حقارتی که قدر و منزلتم را بکاهد، یا به عیب و نقصی که با آن جایگاه خود را نشناسم، گرفتار مساز. مرا آن گونه مترسان که از نومیدی و غم خاموشی گزینم، و چندان بیم مده که به وحشت افتم. چنان کن که تنها از تهدیدهای تو بترسم، و تنها از مهلت دادن و هشدارهای تو بپرهیزم، و تنها هنگام خواندن کتاب تو بیمناک شوم. شبم را آباد گردان با بیداریام برای عبادت تو، و تنها شب زندهداری کردنم برای تو، و مردم گریزی و مأنوس شدنم با تو، و فرود آوردن بار نیاز خود بر درگاه تو، و پی در پی خواهش کردنم برای رهایی از آتش دوزخ، و پناه بردنم به تو از عذابی که اهلش در آن گرفتارند. مرا سرگشته در وادی طغیان رها مکن، و تا دم مرگ در گرداب جهل و بیخبری مگذار، و مایهی پند و عبرت دیگران مخواه، و موجب گمراهی آن کس که به من مینگرد مساز، و با من مثل کسانی که با سلامت و نعمت مهلتشان دادهای، رفتار مکن، و دیگری را به جای من برمگزین، و نام مرا از دفتر نیکان مزدای، و پیکر مرا به آفتهای این جهانی و آتش آن جهانی دگرگون مساز، و مرا مضحکهی آفریدگان و مسخرهی درگاه خود مکن، و چنان کن که جز در پیِ خشنودی تو نروم، و جز برای انتقام گرفتن از دشمنان تو، خود را به رنج نیفکنم. لذتِ بخششت را، شیرینی رحمتت را، آسودگی و رزق و روزیات را، و بهشت پُر نعمتت را به من ارزانی کن، و با بینیازی خود، طعم آسوده خیالی و مشغول شدن به آنچه را تو دوست میداری، و طعم کوشش در آنچه را موجب تقرّب به درگاه توست، به من بچشان، و تحفهای از تحفههای خود را برای من بفرست. تجارتم را پُر سود، و بازگشتم را بیزیان قرار ده، و چنان کن که از روزِ ایستادن در برابر تو و حساب پس دادن بترسم، و هم آرزومند دیدرات باشم. مرا به توبهای بیبازگشت و خالص کامیاب ساز که پس از آن، هر گناه کوچک و بزرگ، و هر گناه آشکار و پنهان را نابود کنی. کینهی مؤمنان را از دلِ من ریشه کن ساز، و قلبم را با فروتنان مهربان گردان، و با من چنان باش که با نیکان هستی، و مرا به جامهی پرهیزگاران بیارای، و برای من در میان آیندگان نام نیکو گذار و در میان معاصران آوازهی بلند، و در روز رستاخیز مرا در زمرهی کسانی درآور که در اطاعت و ایمان، نخستین کسان بودند. گستردگیِ نعمتت بر من را به حدّ کمال رسان، و بهترینهایش را در حقِّ من پی در پی ساز. دستان مرا از عطایای خود بیاکَن، و بخششهای بزرگ خود را به سوی من روان گردان، و مرا در باغهایی که در بهشت برای برگزیدگانت آراستهای، با خوبترین دوستان خود همسایه کن، و در مقاماتی که برای محبان خود فراهم آوردهای، مرا خلعت عطایای بیعوض بپوشان. برای من نزد خود مکانی مطمئن قرار ده که در آن آرامش یابم، و منزلی که در آن فرود آیم و مَسکن گیرم و چشمم بدان روشن شود. کیفر مرا به اندازهی گناهان بزرگی که کردهام قرار مده. در آن روز که هر نهانی آشکار شود، هلاکم مکن، و هر شبههای را از دلم بزدای، و از هر رحمتی برای من راهی به سوی حق بگشای، و بهرههای بخشش خود را در حقِ من فراوان ساز، و به فضل خود نصیب مرا از احسانت افزون گردان. چنان کن که دلم به آنچه نزد توست مطمئن گردد، و همهی همّت من در عبادت تو به کار افتد. مرا به کاری وادار که بندگان خالص خود را بدان وا میداری، و هنگام غفلتِ عقل و خرد، دل مرا با طاعت خود درهم آمیز، و بینیازی و پاک دامنی و آسایش و تن درستی و وسعت روزی و آرامش و عافیت را برای من فراهم ساز. کارهای نیک مرا با گناهانی که به آن درآمیزد، تباه مساز، و خلوتهایم را به نعمت یا محنتی که برای آزمایش من میفرستی، آشفته مکن، و آبرویم را از گزند نیازخواهی از آفریدگانت نگاه دار، و مرا از درخواست آنچه نزد بدکاران است، باز دار.
مددکار ستمگران قرارم مده، و مگذار که در نابود کردن کتاب تو با آنان همدست شوم. مرا آن گونه حفظ و حمایت کن که خود نمیدانم، و با آن، از هر بدی در امان میمانم. درهای توبه و رحمت و مهربانی و روزیِ فراوان خود را به روی من بگشای که من از روی آورندگان به درگاه تواَم. نعمت دادنت به من را به حدّ کمال رسان، که تو بهترینِ نعمت دهندگانی. ای پروردگار هستیها، چنان کن که ماندهی عمر من، برای جلب خشنودی تو، در کار حج و عمره سپری شود. خدای تعالی درود فرستد بر محمد و خاندان پاک و پاکیزهی او، و سلام و تهیّت بر ایشان، تا ابد.
کلمات کلیدی: دعای روز عرفه