سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با هرکه دوستی می کنید، در راه خدا دوستی کنید و با هرکه دشمنی می کنید، در راه خدا دشمنی کنید . [امام علی علیه السلام]
زورخانه - منوچهر عطاءالهی
پیوندها

 

دبیر فدراسیون پهلوانی و زورخانه ای اعلام کرد :تیم فولاد ماهان سپاهان  (اصفهان) در پایان هفته پنجم دومین دوره لیگ هنرهای فردی ورزش زورخانه ای با غلبه بر تیم مقاومت ، قهرمان زود هنگام این مسابقات است .

فرهاد طلوع کیان افزود : تیم فولاد با 4 امتیاز اختلاف نسبت به تیم دوم حتی اگر در هفته پایانی رقابت ها با باخت مواجه شود بازهم عنوان قهرمانی را کسب خواهد نمود .

وی اظهار داشت : هفته ششم و اختتامیه دومین دوره لیگ هنرهای فردی ورزش زورخانه ای در اصفهان مورخ 26/10/87 با رقابت فولاد مقابل ایرانیان و همچنین مقاومت با فارس برگزار خواهد شد



نوشته شده توسط منوچهرعطاءالهی 87/10/25:: 6:32 عصر     |     () نظر

   

آیین گلریزان به روایت تاریخ
منوچهر عطاالهی _ آیین سنتی " گلریزان " در اصل براساس یک سنت دیرینه رسم پهلوانی‌ در ایران آغاز شد و سرآغازی برای فتوت مردان نیک ضمیر بوده است. عنصرالمعالی در کتاب خویش ویژگی‌های جوانمردی را اول "خرد" ، دوم "راستی" و سوم "مردمی" بر می‌شمارد و آنها را از نشانه‌های رادمنشی و جوانمردی و عیاری می‌داند. همچنین در کتاب "مینوی خرد" برای جوانمردی سه اصل خرد، درستی و رادی به عنوان ویژگی‌های بارز یاد شده است .

"عبدالرزاق کاشانی" در کتاب فتوت‌نامه نیز جوانمرد را انسانی آزاده و نیک‌سرشت می‌داند. وی معتقد بود، برای رسیدن به کسوت جوانمرد باید راه‌های دشواری را طی کرد تا بر دیو نفس فائق و پیروز شد. برای رسیدن به کسوت جوانمردی در نزد ایرانیان سه اصل مهم "شریعت"، "طریقت" و "حقیقت" طی می‌شود، تا جوانمردی و بخشندگی پا گیرد. در اصل پهلوانی، رادی و بخشندگی همان گلریزان است، که خاستگاه این بخشندگی طبیعت و بهار بوده، چرا که بهار و طبیعت هرچه دارد به امر خداوندگار به زمین می‌بخشد تا حیاتی دوباره یابد و فردوسی رادی و درستی را شکل‌شناسی پهلوانان اساطیری خود می‌داند که

همه مردمی باید آیین تو/ همه رادی و راستی دین تو

ایرانیان از دیر باز براساس تکریم و نوع دوستی خود همواره بر آیین گلریزان همت گماشته‌اند و این آیین را شکرانه نعمت خدادادی خویش می‌دانند که مانند ابر بهاری طراوات زیستن دوباره بر مستمند و نیازمند روا می‌دارند آن گونه که "وقت گلشن، خوش که گلریزان ابر رحمت است" .

این سنت ایرانیان در رادی و رادمنشی و پهلوانی همواره یک افتخار بوده و بسیاری از شرق‌شناسان از این امر به نیکی یاد می‌کنند به گونه‌ای که پروفسور "هانری کربن" محقق دیرینه‌شناس و مردم‌شناس برجسته غربی آن را نمادی از زیباترین حرکت‌های بشری در طول تاریخ می‌داند که فقط مختص ایرانیان بوده است. وی، در کتاب خود به صراحت یاد می‌کند که در ایران مردانی قابل احترام برای برداشتن موانع ‌از پیش‌ پای دیگران هرچه در توان خود داشته را به دیگران بدون هیچ منتی می‌بخشیدند. آیین گلریزان بخشی از تاریخ بزرگ ایرانیان است و برخی از مورخان ثبت این سنت را از زمان حمله مغول عنوان کرده‌اند، که در "باشتین" خراسان عیارانی برای کمک به نیازمندان، در سردابه‌ شالی قرمز پهن کردند و آنان که زور بازو و توان مالی داشته، قدم پیش نهاده و هرچه داشتند برای کمک رو کردند.

ذکر پهلوانان در آیین گلریزان گرفتن دست مستمندان و اقتدا به حضرت علی‌بن ابی طالب(ع) نخستین امام شیعیان بوده و صاحب زنگ نیز در این آیین، پهلوانان و جوانمردان را به گلریزان فرا می‌خوانده است .مهمترین آثار تاریخی به جای مانده از آیین معنوی و سنتی گلریزان در ایران بنای تاریخی "سی و سه پل" است، که در آن هنگام شاه عباس برای ساخت این بنا، از مردم استمداد کرد و آیین گلریزان برپا شد. مردم نیز به پهلوانان مهرگستر القاب "راد آیین"،"زاد مهر" ،" گلریز" و "رادی" نسبت می‌دادند و بین پهلوانان و عیاران نیز برگزاری آیین گلریزان و کمک به مستمندان نشانه‌ای از پیش کسوتی و مرشدی و صاحب زنگی بوده است.

هنگامی که جوانمردان و رادان وارد گود می‌شدند، مرشد و صاحب زنگ با نواختن صدای زنگ از آنان "رخصت" می‌طلبید و پهلوانان خطاب به پیر میدان‌دار گود از او می‌خواستند تا برای کسی که ناتوان است، گلریزی کند و فریاد "اگر ناتوانی بگو یا علی (ع)، اگر خسته جانی بگو یا علی (ع)" بلند می‌شد. در پس زمان، گلریزان از گود زورخانه‌ها به خانه‌ها کشیده شد به گونه‌ای که زنان نیز در این سنت حسنه حضور یافته و حتی برای انداختن سفره نذر ابوالفضل(ع) که با نذری‌های زنان گسترده می‌شد، نوعی گلریزان کوچک برپا می‌داشتند.

اکنون با گذر زمان آیین سنتی گلریزان و رادی در ایران جلوه‌ای با شکوه‌تر به‌ خویش گرفته و مردان و زنان توانمند و جوانمرد برای آزادی زندانیان غیر عمد در بند، گلریزی می‌کنند.

گلریزان به معنای رایج اجتماعی آن زاییده فرهنگ فتوت و پهلوانی مبتنی بر الگویی همچون "پوریای ولی" است که با تعمیم ریختن گل بر سر پهلوانان به گرد آوری کمک برای افراد گرفتار و دربند معنا یافته است. گلریزان به واقع ریختن و ایجاد گل زندگی و امید در چله سرما رنج و سختی و گرفتاری است که با ریختن گلی از شاخسار زندگی خود باغ بقا و بهار وصل را به خانواده‌های در رنج هدیه می‌کنند. این مفهوم که تجلی اجرایی دستور دینی "انفاق" است ساز و کار حمایتی متناسب با فضای اجتماعی و فرهنگی زندگی گذشته ایرانیان و نهادهای اجتماعی موجود آن دوره بوده است.

زورخانه در فرهنگ ایرانی اسلامی نه فقط محل پرورش جسم که فضایی برای تهذیب نفس و همچنین امکان و مجالی برای مراودات اجتماعی و شکل‌گیری رفتارهای گروهی همچون گلریزان بوده است. گلریزان اما رواج گذشته را ندارد و تحت تأثیر شرایط گذار اجتماعی، افزایش جمعیت و شهرنشیی و کاهش ارتباطات مبتنی بر محله‌ها باعث افت و به محاق افتادن گلریزان شده است. از آثار مهم برپایی جشن گلریزان همزیست‌گرایی و همدلی در جامعه است که چنانچه فردی از افراد جامعه بنا به دلایل غیر عمد و سهوی دچار گرفتاری شد، جامعه برای نجات او همراه و همدل باشد.

از منظر روانشناسی اجتماعی یکی از مهمترین نیازهای اجتماع احساس خوب داشتن نسبت به یکدیگر است و در یک معنای وسیع‌تر نوع دوستی و انسان‌دوستی نیاز اساسی جامعه است. گلریزان سنت حسنه‌ای است که سمبل و نماد نوع‌دوستی انسان‌ها است و تقویت آن می‌تواند در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی اثر گذارد. تاثیر اقتصادی گلریزان یکی از مهمترین دستاوردهای این حرکت انسانی است که کمک‌های مردم در فعالیتی به کار گرفته می‌شود که هم دستاورد معنوی دارد و هم مشکلی را از کسی برطرف می‌سازد.
 
                                                             علی یار و خدا نگهدارتان



نوشته شده توسط منوچهرعطاءالهی 87/10/24:: 11:58 صبح     |     () نظر
< codeBase=http://download.macromedia.com/pub/shockwave/cabs/flash/swflash.cab#version=6,0,40,0 height=600 width=550 classid=clsid:d27cdb6e-ae6d-11cf-96b8-444553540000>
 پرتوی از سیمای امام زین العابدین 
 دلایل امامت على بن الحسین (علیه السلام ) 
 منحرفان از خط امامت راستین 
 امام سجاد و حکومت 
 نقش دعا در زمانه امام 
 سخنان آتشین امام سجاد (علیه السلام ) با کوفیان 
 امام سجاد (علیه السلام ) در مجلس عبیدالله بن زیاد 
 سخنان امام سجاد(علیه السلام) در مجلس یزید 
 خطبه على بن الحسین (علیه السلام) در شام 
 خطبه امام در مدینه 
 عاشورای امام سجاد 
 حزن یعقوب یا مصیبت فرزند رسول؟ 
 امام سجاد در محراب عبادت و معنویت 
 دستگیری از درماندگان 
 حماسه فرزدق در زمان امام سجاد(علیه السلام ) 
 صحیفه؛ اثری ماندگار 
 چگونگی دست یابی به کتاب صحیفه 
 صحیفه کامله(مستدرک صحیفه) 
 توصیه امام زمان به خواندن صحیفه 
 وصیت امام در لحظات پایانی حیات 
 ماجرای شتر امام سجاد 
 بخش ویژه 
 چهل گوهر ناب از صدف زینت عبادت کنندگان 
 ترجمه دعاهای صحیفه سجادیه 
 دانلود صحیفه سجادیه (به همراه دانلود مخصوص تلفن همراه) 
 تصاویر ویژه 

کلمات کلیدی: شاهدنامه کربلا


نوشته شده توسط منوچهرعطاءالهی 87/10/22:: 4:34 عصر     |     () نظر

مهندس علی آبادی: برای رشد و تعالی جوانان در ورزش کمر همت بسته‌ایم

 

معاون رییس جمهور و رییس سازمان تربیت بدنی گفت: کمر همت بسته‌ایم تا کلیه امکانات مورد نیازی جوانان ایران اسلامی را برای حضور و درخشش آنها در عرصه ورزش کشور فراهم آوریم.
به گزارش پایگاه خبری ورزش ایران، مهندس محمد علی آبادی در جشنواره فرهنگی ورزشی فجر که صبح امروز و همزمان با همه مراکز استان ها در سالن شهدای هفتم تیر تهران برگزار شد، در جمع پرشور جوانان ورزشکار و ورزش دوست، اظهار داشت: جوانان ذخیره‌های ایران اسلامی هستند، جوانانی که در عرصه های گوناگون سیاسی، علمی و اقتصادی مرزهای ممنوعه قدرت های استکباری را درنوردیند و امروز همه جهان، نظام اسلامی را به عنوان یکی از قدرت های برتر نه تنها منطقه که همه دنیا می‌داند و روزی خواهد رسید که در عرصه ورزش نیز به این مهم دست خواهند یافت.
رییس سازمان تربیت بدنی، با اشاره به برگزاری همزمان این همایش در 30 استان کشور به مناسبت سی امین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی تصریح کرد: امروز خوشحالیم که نسل سوم انقلاب اسلامی قدردان امام راحل و مقام معظم رهبری هستند و امیدواریم با توجه به توانایی های شما جوانان ایران اسلامی در عرصه ورزش سد شکن شده و قله های رشد و ترقی را یکی پس از دیگری طی کنید.
مهندس علی آبادی خاطرنشان کرد: امروز سازمان تربیت بدنی همه تلاش خود را به کار گرفته است تا کلیه امکانات و زمینه های لازم را برای رشد و تعالی جوانان این مرز و بوم در عرصه ورزش فراهم آورد تا در آینده ای نزدیک شاهد درخشش بیش از پیش ورزشکارانمان در عرصه های مختلف بین المللی باشیم.
در این مراسم که با حضور استاندار تهران، معاونان سازمان و مدیران تربیت بدنی استان تهران برگزار شد از تلاشگران انقلاب اسلامی در عرصه ورزش و مدریت ورزش استان تهران تجلیل شد.

شایان ذکر است که تیم ورزش پهلوانی وزورخانه ای تهاران به سرپرستی آقای منوچهر عطاء الهی به اجرای نمایش ورزش باستانی پرداخه که مورد تشویق حاضرین قرا گرفتند.



نوشته شده توسط منوچهرعطاءالهی 87/10/21:: 4:0 عصر     |     () نظر

مدیرکل امور فرهنگی سازمان تربیت بدنی با اشاره به برگزاری نشست هم اندیشی مسوولان فرهنگی فدراسیونهای ورزشی و ادارات کل تربیت بدنی استانهای سراسر کشور در آکادمی ملی المپیک گفت: برترین های حوزه فرهنگی دستگاه ورزش در دو بخش استانها و فدراسیونها معرفی شدند. چ

 

 

 

محمود صیدانلو در گفت و گو با سایت خبری سازمان، هدف از برگزاری این نشست را تعامل با مسوولان فرهنگی دستگاه ورزش به منظور شناسایی چالش ها ، مشکلات و موانع موجود، ارائه پیشنهاد از سوی مسوولان فرهنگی و بررسی راهکارهای مناسب به منظور فعالیت موثر و بهبود وضعیت این حوزه در فدراسیونها و ادارات کل تربیت بدنی اعلام کرد.
وی افزود: همچنین در این نشست نتایج ارزیابی عملکرد فرهنگی شش ماهه اول ادارات کل تربیت بدنی استانها و فدراسیونهای ورزشی که توسط کارشناسان دفتر فرهنگی مورد ارزیابی قرار گرفته بود، اعلام شد .
وی درادامه با رضایت بخش خواندن دستاوردهای این نشست در خصوص مطالب مطرح شده اظهار داشت: در این نشست تعیین بودجه فرهنگی حوزه فرهنگی ادارات کل تربیت بدنی استانها و فدراسیونهای ورزشی،ساماندهی تماشاگران ورزشی و اعتلای اخلاق ورزشکاران ، حاکم شدن تفکر انتخاب مدیران ، مربیان ، مدیرعاملان و کاربران ورزشی با نگرش اخلاقی و فرهنگی ، برگزاری مراسم ویژه گرامیداشت ایام محرم و ایام الله دهه فجر به بحث و تبادل نظر گذاشته شد که خوشبختانه به نتایج بسیار خوبی نیز دست یافتیم.
مدیر کل امور فرهنگی سازمان تربیت بدنی ، تشکیل کمیته های تخصصی با حضور و مشارکت مسوولان فرهنگی فدراسیونها و استانها با هدف تعریف وظایف انجام کار مشارکتی وهدایت امور فرهنگی را یکی از دستاوردهای این جلسه اعلام کرد.
وی افزود: در پایان نیز ضمن معرفی ادارات کل تربیت بدنی استانها و فدراسیونهای برتر، شاخص های ارزیابی به منظور بازنگری و اصلاح امور در اختیار مسوولان فرهنگی قرار گرفت .
در پایان این نشست اردبیل ، هرمزگان، اصفهان، مازندران ، قزوین، خراسان رضوی ، لرستان، سیستان وبلوچستان و گلستان به عنوان 9 اداره کل تربیت بدنی برتر و فدراسیون های هاکی ، پهلوانی و زورخانه ای ، کونگ فو ، آمادگی جسمانی ، وزنه برداری و والیبال به عنوان 6 فدراسیون ورزشی برتر در حوزه فرهنگی معرفی شدند که درپایان از آنان با اهدای لوح تقدیر و هدایایی تقدیر شد.

شایان ذکراست در این نشست آقای منوچهر عطاء الهی رئیس کمیته فرهنگی فدراسیون ژهلوانی و زورخانه ای حضور داشت و دیدگاههای فرهنگی خود را در این جلسه مطرح نمود.



نوشته شده توسط منوچهرعطاءالهی 87/10/21:: 11:45 صبح     |     () نظر
روز دهم محرم الحرام

شب : 10

شب عاشورا است و در این شب جناب سید الشهداء اصحاب خود را جمع کرد و خطبه اى خواند و کلماتى با آنها فرمود که حاصلش آنکه من بیعت خود را از شما برداشتم و شما را باختیار خودتان گذاشتم تا بهر جانب که خواهید کوچ دهید و اکنون پرده شب ، شما را فرو گرفته . شب رامطیه رهوار خود قرار دهید و بهر سو که خواهید بروید. اهل بیتش عرض کردند: براى چه این کار بکنیم آیا براى اینکه بعد از تو زندگى کنیم . خداوند هرگز نگذارد که ما این کار نا شایسته را دیدار کنیم و اصحاب نیز هر یک باین نحو کلماتى گفتند و شهادت در خدمت آن حضرت را بر زندگى دنیا اختیار نمودند.
از جناب على بن الحسین علیه السلام روایت است که فرمود: در آن شبى که پدرم در صباح آن شهید شد من بحالت مرض ‍ نشسته بودم و عمه ام زینب پرستارى من مى کرد و که ناگاه دیدم ، پدرم کناره گرفت و بخیمه خود رفت و با آن جناب بود جون آزاد کرده ابوذر و شمشیر آنجناب را اصلاح مى نمود. پدرم مى گفت : یادهر اف لک من خلیل الخ . و این ابیات را دو دفعه یا سه مرتبه انشاد فرمود و من حفظ کردم . پس چون دانستم که از خواندن آنها چه اراده کرده ، گریه گلویم را گرفت ، بر آن صبر نمودم و اظهار جزع ننمودم و لکن عمه ام زینب چون این کلمات را بشنید خویشتن دارى نتوانست کرد، چه زنها را حالت رقت و جزع بیشتر است .
پس برخاست و بیخودانه با سر و پاى برهنه بجانب آنحضرت شتافت و گفت : ای کاش مرگ ، مرا نابود ساختى و این زندگى از من برداشتى . این وقت زمانى را ماند که مادرم و پدرم على و برادرم حسن از دنیا رفته ، چه اى برادر! تو جانشین گذشتگان و فریادرس بازماندگانى .
حضرت بجانب او نظر کرد و فرمود: ایخواهر نگران مباش که شیطان حلم ترا نرباید و اشگ در چشمهاى مبارکش ‍ بگشت و باین مثل تمثل جست :
لو ترک القطا لنام : یعنى اگر صیاد، مرغ قطا را بحال خود گذاشتى ، آن حیوان در آشیانه خود، شاد بخفتى .
زینب گفت : یا ویلتاه ، آیا به ستم جان شریفت گرفته خواهد شد. پس این مطلب بیشتر دل مرا مجروح خواهد کرد و غصه آن بر من سخت تر اثر خواهد نمود. پس لطمه بر صورت خود زد و بر رو افتاد و غش کرد.
پس جناب امام حسین ع آب بر صورت او بپاشید تا بهوش آمد و او را بکلماتى چند تسلیت داد. پس از آن فرمود: اى خواهر من ! ترا قسم مى دهم و باید که بقسم من عمل کنى . گاهى که من کشته شوم ، گریبان در مرگ من چاک مزنى و چهره خویش را بناخن نخراشى و از براى شهادت من بویل و ثبور فریاد نکنى . پس سید سجاد ع فرمود که پدرم عمه ام را آورد و در نزد من نشانید.
روایت است که حضرت امام حسین علیه السلام در آن شب فرمود که خیمه هاى حرم محترم را بیکدیگر متصل کردند و بر دور آنها خندقى حفر کردند و از هیزم پر کردند که جنگ از یکطرف باشد و دشمن نتواند متعرض خیام حرم شود.
خدا داند که آن خداپرستان در آن شب آخر عمرشان چه زحمتها کشیدند از حفر خندق و جمع کردند هیزم و تحصیل آب براى وضو و غسل و شستن جامه هاى خویش که کفنهاى ایشان بود و چه عبادتها و تضرعات و مناجات با قاضى الحاجات که در آن شب بجا آوردند و پیوسته صداى تلاوت و عبادت از عسکر سعادت اثر آن نور دیده خیرالبشر بلند بود و شایسته است که شیعیان بآن سعادتمندان تاءسى کنند و این شب را بعبادت و تلاوت و گریه و اندوه احیاء دارند.
سید در اقبال از براى این شب ، دعا و نمازهاى بسیار با فضیلت هاى بسیار نقل کرده و از جمله ، چهار رکعت نماز است در هر رکعت حمد و پنجاه مرتبه توحید و این نماز مطابق است با نماز امیر المؤ منین ع که فضیلت بسیار دارد و بعد از نماز فرموده ذکر خدا بسیار کند و صلوات بفرستد بر رسولخداص و لعن کند بر دشمنان ایشان ، آنچه میتواند.
در فضیلت احیاى این شب ، روایت کرده که مثل آنست که عبادت کرده باشد خدا را بعبادت جمیع ملائکه و اگر کسى را توفیق شامل حال شود و در این شب در کربلا باشد و زیارت امام حسین ع کند و بیتوته نزد آن جناب نماید تا صبح ، خدا او را محشور فرماید در جمله شهداء و ملطخ بخون سید الشهداءع چنانچه شیخ مفید فرموده .
در روایت جناب صادق علیه السلام است که :
من بات عند قبر الحسین علیه السلام لیلة عاشوراء لقى الله یوم القیمه ملطخا بدمه و کانما قتل معه فى عرصه کربلا.
بدانکه در همان شب قتل امام حسین علیه السلام ، اعمش و عمر بن عبدالعزیز و هشام بن عروه و زهرى و قتاده متولد شدند.
در شب عاشورا، سنه 361، سلطان محمود سبکتکین نیز متولد شد.
1ـ چند نماز برای این شب در روایات آمده است که یکی از آنها چنین است:
چهار رکعت نماز که در هر رکعت بعد از سوره‌ی حمد، 50 بار سوره‌ی اخلاص خوانده می‌شود. پس از پایان نماز، 70 بار «سبحان الله و الحمدالله و لا اله الاّ الله و الله اکبر و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلیّ العظیم» خوانده شود.
2ـ احیای این شب کنار قبر امام حسین(ع).
3ـ دعا و نیایش.

روز : 10
روز دهم محرم الحرام

روز عاشوراء و روز شهادت امام حسین علیه السلام است و در این روز در کربلا در وقت صباح حضرت امام حسین ع دست به دعا برداشت و گفت :
اللهم انت ثقتى فى کل کرب و انت رجائى فى کل شده الخ .
پس صف آرائى لشکر خود نمود و امر فرمود تا آتش در هیزم هاى خندق زدند که آن خندق آتش حاجب باشد از رفتن لشکر بجانب خیمه هاى زنان .
از آنطرف عمر سعد نیز صفوف لشکر خود را آراست .
در آن زمان ، حضرت سوار بر شترى شد و ما بین دو لشکر ایستاد و اهل عراق را ندا کرد و بعد از حمد52 و صلوة ، نسب خود را اظهار نمود و بیان فرمود که آیا شما نیستید که نامه هاى متواتر بمن نوشتید و مرا بدینجا دعوت کردید. الحال چه شده ؟ آیا من کسى را کشته ام یا کسى را آسیبى زده ام یا مالى از کسى برده ام ؟ براى چه براى کشتن من جمع شده اید؟
عمر سعد تیرى بچله کمان گذاشت و با لشکر گفت که شهادت دهید نزد امیر که من بودم اول کسى که تیر بجانب حسین افکند. همینکه آن تیر را افکند، لشکر او نیز سید الشهداء را تیر باران کردند.
حضرت فرمود باصحاب خود که خدا رحمت کند شماها را، مهیا شوید مرگى را که چاره ندارید و در همان ساعت جماعتى از اصحاب آنجناب شهید شدند و پیوسته یک یک بمیدان رفتند و شهید شدند تا وقت ظهر شد. ابو ثمامه عرض کرد وقت زوال است مى خواهیم یک نمازى دیگر با شما بجا بیاورم . از لشکر عمر سعد مهلت نماز خواستند. آن کافران بى حیا، مهلت ندادند. لاجرم زهیر بن قین و سعید بن عبدالله خود را وقایه آن جناب کردند و هر تیر و نیزه که وارد مى شد بر بدن خود مى خریدند تا آن جناب نماز خود را تمام کرد.
بالجمله ، یک یک اصحاب بمیدان رفتند و شهید شدند تا نوبت بجوانان هاشمى رسید. ایشان نیز یک یک ، بجهاد رفتند و بنحوى جهاد کردند و شهید شدند که از تصور حالشان ، جگرها آتش میگیرد.
جناب على اکبر، چون خواست بمیدان برود، پدر نگاه ماءیوسانه بقامت او کرد، گریه او را فرو گرفت و کلمات معروفه اللهم اشهد على هولاء القوم را فرمود. على اکبر چون بمیدان رفت و جنگ کرد و تشنگى در او خیلى تاءثیر کرد، برگشت نزد پدر و گفت : یا ابا العطش قد قتلنى و ثقل الحدید اجهدنى .
خدا داند که در این حال چه بر آن پدر مهربان گذشت که آبى نداشت که جگر تفته فرزندش را خنک کند. لاجرم سخت بگریست و على بمیدان برگشت و جهاد کرد تا او را شهید کردند. همینکه پدر بالاى سر او آمد و آن بدن پاره پاره و صورت شبیه رسولخداص را بخون و غبار آلوده دید، صورت بآنصورت نهاد و فرمود:
قتل الله قوما قتلوک ما اجرئهم على الرحمن و على انتهاک حرمة الرسول على الدنیا بعدک العفاء.
و هکذا ملاحظه نمود شهادت قاسم و واقعه قطع شدن دستهاى جناب ابوالفضل و کیفیت شهادت آنمظلوم و سایر شهداء که مجال ذکر نیست .
بالاتر از همه تذکر شهادت آن طفل رضیع است . نمى دانم که سید مظلومان چه حالى داشته آنوقتى که آن طفل را بآنجناب دادند که آبى براى او بگیرد عوض آنکه آن قوم بیحیا آنطفل را آب دهند تیرى بگلوى نازک او زدند که آن طفل در دست پدر، جان داد و تاءمل کن در حال عبدالله بن الحسن آن هنگامى که عموى خود را در قتلگاه میان لشکر تنها دید از خیمه نزد آن جناب دوید، وقتى رسید که ظالمى شمشیر بلند کرده بود که آنحضرت زند. عبدالله گفت واى بر تو، اى فرزند خبیثه مى خواهى عموى مرا بکشى . پس دست خود را سپر کرد. شمشیر دست مقدس او را قطع کرد و بپوست آویزان شد. پس آن مظلوم ناله اش بلند شد که یا اماه عماه .
حضرت او را در دامن گرفت و او را تسلى میداد که حرمله او را تیرى بزد و شهید کرد.
ملاحظه کن و کیفیت شهادت خود آن مظلوم را ببین که چه گذشته بر آن حضرت و بر اهل بیت او. خصوص آنوقتى که بجهت وداع ایشان بخیام آمد و آنها را صدا زد و با یکیک وداع کرد و امر بصبر فرمود و آن لباس کهنه را طلبید و در زیر جامه هاى خود پوشید و بمیدان رفت و رجز خواند و با آن حال تشنگى و داغهاى کمرشکن که آن حضرت دیده بود، چه نوع مبارزت و شجاعتى از آنحضرت ظاهر شد تا آنکه پیشانى مقدسش را شکستند. جامه بلند کرد که خون از چهره پاک نماید، تیر زهر آلود سه شعبه بقلب مبارکش رسید، همینکه آن تیر را از قفا بیرون کشید، مانند ناودان خود از جاى آن جارى شد. حضرت دستها را از آن پر میکرد و بجانب آسمان میریخت و هم بسر و صورت خویش میمالید.
در اینوقت بواسطه آن زخم و زخمهاى فراوان دیگر که بر بدنش بود ضعف و ناتوانى عارض آن جناب شد، از کارزار ایستاد. مالک بن یسر بجانب آن جناب روان شد و ناسزا گفت و شمشیرى بر سر مبارکش زد که کلاه زیر عمامه آن حضرت مملو از خون شد و صالح بن وهب نیزه بر پهلوى مبارکش زد که از اسب بر روى زمین افتاد.
جناب زینب چون این بدید، از خیمه بیرون دوید و فریاد برداشت واخاه و اسیداه وا اهل بیتاه . اى کاش ‍ آسمان خراب مى شد و بر زمین مى افتاد و کاش کوهها از هم مى پاشید و عمر سعد را فرمود: اى عمر! ابو عبدالله را مى کشند و تو او را نظاره مى کنى . آن ملعون جواب نگفت .
زینب با لشکر فرمود: واى بر شما مگر میان شما یکنفر مسلمان نیست . احدى جواب او را نداد و بالجمله شمر لشکر را ندا کرد که مادر بر شماها بگرید چه انتظار مى برید، چرا کار حسین را تمام نمیکنید. پس همگى بر آن حضرت از هر سو حمله کردند.
حصین بن نمیر تیرى بر دهان مقدسش زد و ابو ایوب غنوى تیرى بر حلقوم شریفش زد و رزعة بن شریک ضربتى بر شاءنه چپش زد و سنان بن انس نیزه بر گلوى مبارکش فرو برد و تیرى بر نحر شریف آن مظلوم زد.
پس آن جناب را شهید کردند بنحوى که ذکرش را شایسته نمى دانم . پس از آن ، بدن مقدسش را برهنه کردند و لشکر بخیام محترمش ریختند و آنچه در خیمه ها بود، بردند و زنهاى داغدیده را بیازردند. زنها ناله هاشان بلند شد. عمر سعد بجانب خیام آمد. زنها نزدیک او جمع شدند و چنان صیحه کشیدند و گریستند که ابن سعد بحال آنها رقت کرد. فریاد زد که کسى متعرض ایشان نشود. زنها خواهش لباسهاى ربوده خود را نمودند. عمر سعد حکم به رد کرد، لکن کسى بر ایشان رد نکرد و این واقعه ، مفصل است و مقام را گنجایش بیش از این نیست والى الله المشتکى و هو المستعان .
شایسته است که شیعیان در این روز مشغول کارى از کارهاى دنیا نشوند و از براى خانه خود چیزى ذخیره نکنند و مشغول گریه و نوحه و مصیبت باشند و تعزیت حضرت امام حسین علیه السلام را اقامه نمایند و بماتم اشتغال نمایند چنانچه در ماتم عزیزترین اولاد و اقارب خود اشتغال مى نمایند و زیارت کنند حضرت سید الشهداء را بزیارات عاشوراء و سعى کنند بر نفرین و لعن بر قاتلان آن حضرت و تعزیت گویند یکدیگر را در مصیبت آنحضرت و بگویند:
اعظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا بالحسین علیه السلام و جعلنا و ایاکم من الطالبین بثاره مع ولیه الامام المهدى من آل محمد علیهم السلام .
و اگر کسى در این روز در نزد قبر امام حسین ع باشد و مردم را آب دهد مثل کسى باشد که لشکر آن حضرت را آب داده باشد و با آن جناب در کربلا حاضر شده باشد.
خواندن هزار مرتبه توحید در این روز فضیلت دارد.
از حضرت صادق علیه السلام مرویستکه هر که در روز عاشوراء هزار مرتبه سوره اخلاص بخواند، خداوند رحمن نظر کند به او و کسى را که خداوند رحمن نظر فرماید عذاب نکند هرگز. ظاهرا مراد، نظر رحمت و شفقت است .
و نیز شایسته است که شیعیان در این روز امساک کنند از خوردن و آشامیدن بى آنکه قصد روزه کنند و در آخر روز، بعد از عصر افطار کنند بغذائیکه اهل مصیبت مى خورند مثل ماست 53 یا شیر و امثال آنها، نه مثل غذاهاى لذیذه و آنکه جامه هاى پاکیزه بپوشند و بندها را بگشایند و آستین ها را بالا کنند بهیئت صاحبان مصیبت .
شیخ طوسى در مصباح از عبدالله بن سنان روایت کرده است که گفت : من در روز عاشوراء بخدمت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رفتم ، دیدم که رنگ مبارکش متغیر و آثار حزن و اندوه از روى شریفش ظاهر است و مانند مروارید آب از دیده هاى مبارکش میریزد. گفتم : یابن رسول الله ! سبب گریه شما چیست ؟ هرگز دیده شما گریان مباد. فرمود: مگر غافلى که امروز چه روزیست . مگر نمى دانى که در مثل این روز، جد من حسین ، شهید شده است . گفتم : یابن رسول الله ! چه مى فرمائید درباره روزه این روز. فرمود روزه بدار، بى نیت روزه ، و در روز افطار کن نه از روى شماتت و تمام روز را روزه مدار و بعد از عصر بیکساعت بشربتى از آب افطار کن که مثل این روز در این وقت جنگ از آل رسول منقضى شد و سى نفر از ایشان باموالى ایشان بر زمین افتاده بودند که هر یک از ایشان اگر در حیات حضرت رسول ص فوت مى شد، آنحضرت صاحب تعزیه او بود. پس حضرت آنقدر گریست که محاسن شریفش تر شد. الخ .
در اواخر روز عاشوراء سزاوار است که یاد آورى از حال حرم امام حسین و دختران و اطفال آنحضرت که در این وقت در کربلا اسیر اعدا و مشغول بحزن و بکاء بودند و مصیبتهائى بر ایشان گذشته که در خاطر هیچ آفریده خطور نکند و قلم را تاب نوشتن نباشد. پس برخیزى و سلام کنى بر رسولخدا و على مرتضى و فاطمه زهرا و حسن مجتبى و سایر امامان از ذریه سید الشهداء علیهم السلام و ایشان را تعزیت گوئى بر این مصائب عظیمه با قلب محزون و چشم گریان .
بدانکه در این روز، سنه 226 بشر بن حارث حافى عارف معروف وفات کرد. گویند اصلش از مرو است و در ابتداء امر، مردى بوده پیوسته بشرب خمر و استماع ساز و غنا و طرب و سایر ملاهى اشتغال داشته تا آنکه روزى حضرت موسى بن جعفرع از در خانه او عبور مى فرمود، یکى از کنیزان بشر از خانه بیرون آمده بود. حضرت باو فرمود: آقاى تو آزاد است یا بنده . گفت : حرو آزاد است . فرمود: چنین است ، اگر بنده بود بشرائط عبودیت و بندگى رفتار میکرد. چون کنیز وارد خانه شد این سخن را براى بشر نقل کرد. کلام آنجناب در دل او اثر کرد. پا برهنه دوید تا بخدمت آنحضرت رسید و بر دست آنجناب توبه کرد و ترک خانه و زندگى گفت و پیوسته پا برهنه راه مى رفت بجهت آنکه باین حال بسعادت و خدمت امام رسیده بود و باین سبب او را حافى لقب دادند و او را سه خواهر بود و هر سه بر طریقه او بودند و صوفیه را اعتقاد تمامى است باو.
در این روز، سنه 352، معزالدوله دیلمى مردم بغداد را امر کرد که دکاکین و بازارها را ببندید و طباخین طبخ نکنند و قبه هائى در بازارها نصب کنند. پس زنها با موهاى آشفته بیرون شدند و لطمه بر صورت زدند و اقامه ماتم براى جناب حسین بن على نمودند و این اول روزى بود که نوحه گرى شد براى آنحضرت در بغداد.
در این روز، سنه 656، هلاکو وارد بغداد شد و واقعه او در بغدد معروف است و در روز بیست و هشتم بآن اشاره خواهد شد.

روز دهم محرم - سال پنجم هجرى قمرى
وقوع غزوه ذات الرقاع .

مردان دو تیره بنى محارب و بنى ثعلبه از قبیله غطفان در سرزمین نجد در بخش مرکزى شبه جزیره عربستان آماده نبرد با مسلمانان شده و در صدد هجوم به مدینه منوره ، مرکز حکومت پیامبر برآمدند.
نیروهاى اطلاعاتى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم این خبر مهم را به آن حضرت رسانیدند. آن حضرت در دهم ماه محرم سال پنجم هجرى چهل و هفتمین ماه هجرت به همراه چهارصد و به روایتى هفتصد یا هشتصد تن از اصحاب خود از مدینه خارج شد و به سوى نجد حرکت کرد. سپاه اسلام پس از عبور از دهکده مضیق ، به وادى شقره رسید و یک روز در آن جا توقف کرد. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم گروه هایى از مسلمانان را جهت پى جویى دشمن به اطراف اعزام نمود. همه آنان پس از تلاش فراوان ، شبانگاه برگشته و اظهار داشتند که به کسى از دشمنان برخورد نکردند ولى آثار پاهایشان را دیده اند که تازه بود.
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم دستور داد تا این که به سرزمین اصلى دشمن رسیدند. دشمنان که از آمادگى رزمى مسلمانان و پیش تازى آنان باخبر شده بودند، توان رزمى خویش را از دست داده و به کوه هاى اطراف پراکنده شدند و از دور مراقب مسلمانان بوده تا به گمان خود، آنان را در کمین خود گرفتار سازند.
به همین جهت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و مسلمانان همراه وى براى نخستین بار، نماز خوف اقامه نمودند. زیرا اجتماع آنان در نماز جماعت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم ، در کمین دشمن قرار مى گرفت .
سپاه اسلام پس از چند روز رزمایش نظامى و به دست آوردن مقدارى غنایم جنگى ، بدون روبرو شدن با جنگ جویان دشمن ، به سوى مدینه بازگشت نمود. در این میان ، مردى از قبیله غطفان ، سپاه اسلام را تعقیب مى کرد تا در فرصت مناسب جانگاهى بر مسلمانان وارد سازد و یا حداقل خونى از یک مسلمان را بر زمین جارى سازد.
سپاه اسلام در بازگشت به مدینه ، در دره اى گسترده توقف نمود و شب را در آن جا استراحت پرداخت . دو تن از یاران پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به نام هاى عمار بن یاسر و عباد بن بشیر نگهبان مسلمانان شدند. آن دو، ساعات شب را در میان خویش تقسیم نمودند و قرار بر این گذاشتند که نیم اول شب را عباد نگهبانى دهد و نیم دوم را عمار بن یاسر.
همین که آن دو در جایگاه نگهبانى خود مستقر گردیدند، عمار طبق قرار به استراحت پرداخت و عباد به گشت زنى و نگهبانى .
عباد چون چیز خاصى مشاهده نکرد، با اطمینان کامل به خواندن نماز و نوافل شبانه اقدام کرد، مردى که از سپاه دشمن ، آنان را تعقیب مى کرد، از این فرصت استفاده نمود و چند تیر به سوى عباد نشانه گرفت و در نتیجه ، او را از پاى درآورد.
عباد در آغاز اعتنایى به این کار نمى کرد و با بیرون آوردن پیکان تیر از بدن خود، به نمازش ادامه مى داد ولى تعداد تیرها توان را از او گرفت و به ناچار بر زمین افتاد و در همان حال ، عمار را از خواب بیدار و متوجه دشمن نمود.
عمار برخاست و در پى دشمن به راه افتاد ولى به او دست نیافت . سپس به رفیق خود گفت : برادر، چرا نخستین تیر را که احساس نمودى ، مرا با خبر نکردى ؟
عباد گفت : من در نماز، مشغول خواندن سوره کهف بودم و نخواستم پیش ‍ از اتمام آن ، نمازم را بشکنم . ولى بعد ترسیدم مبادا فرمان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را درباره نگهبانى و حفاظت جان مسلمانان اجرا نکرده باشم .
به این جهت تو را بیدار کرده و متوجه دشمن نمودم . و گر نه اگر کشته هم مى شدم ، نمازم را نمى شکستم .
آرى ، یاران رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و پرورش یافتگان مکتب وحى ، با چنین عقیده و ایمانى از اسلام پاسدارى و نگهبانى مى کردند.

روز دهم محرم - سال ششم هجرى قمرى وقوع سریه قرطاء.

قرطاء، نام گروهى از قبیله بنى بکر بن کلاب بود که نسبت به مسلمانان مدینه ، ستیز و دشمنى داشتند و همیشه ، دشمنان اسلام را تقویت و همراهى مى کردند. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم براى تنبیه این طایفه سرکش ، محمد بن مسلمه را به همراهى سى رزمنده مسلمان ماءمور هجوم به منطقه طایفه قرطاء نمود.
محمد بن مسلمه ، دهم محرم سال ششم قمرى از مدینه خارج گردید و رفت و بازگشت او به مدت نوزده روز ادامه یافت و یک روز مانده به آخر ماه محرم به مدینه بازگشت نمود. وى به فرمان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شب ها را راه پیمایى و روز را در استتار کامل به استراحت مى پرداخت .
تا این که پس از چند روز راه پیمایى به گروهى از قبیله محارب رسید که آنان نیز در دشمنى با اسلام ، همدست مخالفان بودند. آنان را غافلگیر کرده و با کشتن یک تن از آنان ، شتران و گوسفندان آنان را به غنیمت گرفتند و سایر افراد دشمن تاب مبارزه نیافته و به ناچار گریخته و در صحراى عربستان پراکنده شدند.
محمد بن مسلمه ، پس از آن به منطقه اى رسید که مشرف بر طایفه بنى بکر بود. وى ، در آن جا بر آنان شبیخون زد و با کشتن ده نفر از افراد بنى بکر، شتران و گوسفندان آنان را به غنیمت گرفت و با این کار، دشمن را از جهت نیروى انسانى و هم از جهت اقتصادى و مالى در فشار قرار داد و توان و تهاجمى را از آنان سلب نمود. محمد بن مسلمه در این نبرد، در حدود یک صد و پنجاه شتر و سه هزار گوسفند و بز از بنى بکر و بنى محارب به غنیمت گرفت و همه آنها را به مدینه منتقل نمود.

روز دهم محرم - سال 61 هجرى قمرى
شهادت امام حسین علیه السلام و بیش از هفتاد تن از یارانش در کربلا.

پس از آن که امام حسین بت على علیه السلام به دعوت اهالى کوفه ، از مکه عازم عراق شده بود، پیش از رسیدن به کوفه از سوى نیروهاى نظامى عبیدالله بن زیاد به فرماندهى حر بن یزید ریاحى ، مورد تعقیب قرار گرفت و از ورود آن حضرت به کوفه ، ممانعت به عمل آمد.
پس از چند روز گفت و گو و ادامه ضمنى حرکت کاروان امام حسین علیه السلام ، سرانجام حر بن یزید آن حضرت را در صحراى کربلا فرود آورد و در آن جا دو سپاه در برابر یک دیگر خیمه هاى خویش را بر پا کردند.
ورود امام حسین علیه السلام به سرزمین کربلا، مصادف با دوم سال 61 قمرى بود. آن حضرت ، نه روز در این زمین سکونت نمود و در روز دهم محرم که معروف به عاشورا است ، به همراه یاران فداکارش به دست سپاهیان جنایت کار عمر بن سعد و با دستور مستقیم عبیدالله بن زیاد عامل یزید بن معاویه در کوفه و بصره به شهادت رسید.
سپاه کم تعداد امام حسین علیه السلام که به روایتى 72 تن و به روایتى دیگر 145 تن سواره و پیاده بودند، به خاطر برخوردارى از روحیه فداکارى و ایمان به مبارزه با طاغوت و رفع منکر از جامعه ، با رهبرى هاى پیشواى نمونه خود، یعنى اباعبدالله الحسین علیه السلام از بامداد روز عاشورا تا عصر آن در برابر سپاه حجیم و پر تعداد عمر بن سعد که بنا به روایتى 30000 تن بودند، مقاومت کرده و سرانجام مظلومانه و آزاد مردانه جام شهادت را سرکشیدند. از همه مظلومتر پیشواى شهیدان ، حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بود که پس از مبارزه هاى زیاد، تمام بدنش از زخم شمشیر، نیزه و تیرهاى دشمن مجروح و خون آلود شده بود و سرانجام به دست شمر بن ذى جوشن به شهادت رسید.براى اطلاع بیشتر به بخش واقعه کربلا، که پس از این خواهد آمد مراجعه کنید.

روز دهم محرم - سال 67 هجرى قمرى
کشته شدن عبیدالله بن زیاد به دست مختار.

شیعیان عراق پس از شهادت امام حسین علیه السلام از این که در قیام خونین آن حضرت کوتاهى کرده و وى را همراهى و یارى نکرده بودند، بسیار پشیمان و افسرده خاطر بودند. آنان مترصد زمانى بودند که بتوانند انتقام خون امام حسین علیه السلام و یاران شهیدش را از دشمنان اسلام بگیرند. بدین جهت در نهضت توابین حضور یافتند و نبردهاى سخت و سنگینى با سپاهیان اموى به راه انداختند، ولى با دادن کشته ها و زخمى هاى فراوان متحمل شکست گردیده و به آرزوى خویش نرسیدند. تا این که عبدالله بن زبیر پس از سال ها مبارزه بر ضد امویان ، حکومت مستقلى در حجاز به وجود آورد و آن را به اطراف ، از جمله عراق گسترش ‍ داد. شیعیان عراق در حکومت عبدالله بن زبیر نیز جایگاهى براى انتقام گیرى خویش نیافتند.
مختار بن ابى عبیده ثقفى که سالیان دراز با عاملان بنى امیه مبارزه کرده و در جنبش عبدالله بن زبیر حضور چشمگیرى داشت ، هنگامى که آمادگى شیعیان عراق را براى جنبش شیعى ضد اموى مشاهده کرد، از مکه مقر حکومت ابن زبیر به کوفه رفت و مخالفان بنى امیه و شیعیان این منطقه را بسیج کرد و با شعار خون خواهى از قاتلان امام حسین علیه السلام نهضتى را به راه انداخت .
مختار با استقبال گسترده شیعیان و دوستداران اهل بیت علیه السلام در عراق مواجه گردید. به همین جهت توانست با یارى آنان ، عامل عبدالله بن زبیر را از کوفه اخراج و زمامدارى این شهر بزرگ و شیعه نشین را در ربیع الاول سال 66 قمرى به دست گیرد.
نخستین اقدامات وى ، سرکوبى لانه هاى توطئه و دستگیرى و مجازات قاتلان امام حسین علیه السلام بود. در اندک مدتى تعداد زیادى از فرماندهان سابق عبیدالله بن زیاد که در ماجراى کربلا حضور داشتند، مانند عمر بن سعد، شمر بن ذى جوشن و حرملة بن کاهل ، دستگیر شده و به کیفر کردار ننگینشان رسیدند.
مختار پس از گسترش استیلاى خویش بر بخش اعظم عراق و تصرف شهرهاى مرکزى و شمالى این منطقه ، در صدد انتقام از جنایت کارانى برآمد که در شام حکومت کرده و براى نهضت او، خطر جدى محسوب مى شدند.
به همین جهت در 24 ذى حجه سال 66 قمرى ، سپاهى به استعداد 30000 مرد جنگى به فرماندهى ابراهیم بن مالک اشتر نخعى به سوى شهر موصل در شمال عراق گسیل داشت تا در آن جا با سپاهیان حکومت اموى به نبرد پردازند.
از آن سو، عبیدالله بن زیاد که نقش اساسى و کلیدى در ماجراى کربلا و شهادت مظلومانه امام حسین علیه السلام و یارانش داشت ، از طرف عبدالملک بن مروان پنجمین خلیفه اموى ماءمور مقابله با ابراهیم بن مالک اشتر و حرکت به سوى کوفه جهت نابودى قیام مختار گردید. عبیدالله بن زیاد در راس سپاهى به استعداد بیش از 80000 نیروى رزمى از شام خارج شد و به جانب عراق به حرکت درآمد.
دو سپاه در ساحل نهر خاذز در چهار فرسنگى شهر موصل به هم رسیده و نبرد خونینى را به راه انداختند. تعداد زیادى از طرفین کشته شده و تعداد فراوانى زخمى و از کار افتاده شدند. ولى تلفات سپاهیان شام ، بسیار سنگین و کمر شکن بود.
از لشکریان عبیدالله ، تعداد بى شمارى در میدان جنگ به هلاکت رسیده و تعداد زیاد دیگرى در هنگام عقب نشینى از رودخانه خاذر که از رود اصلى زاب منشعب بود غرق شدند. برخى از تاریخ نگاران ، تعداد کشته هاى سپاه شام را بیش از 70000 تن دانسته اند.
سپاهیان عراق به فرماندهى ابراهیم بن مالک در این نبرد خونین پیروز شده و به شامیان درس عبرت فراموش ناشدنى دادند.
مهم ترین رویداد این نبرد، کشته شدن عبیدالله بن زیاد فرمانده سپاه شام به دست ابراهیم بن مالک اشتر بود که با یک ضربت شمشیر، از کمر به دو نیم شد و به سزاى کردار ننگین خود رسید.
پس از پیروزى سپاهیان عراق ، ابراهیم بن مالک دستور داد که تعداد هفتاد سر از بدن کشته شدگان شامى به تعداد سرهاى شهیدان کربلا جدا کرده و براى مختار در کوفه ارسال کنند.
مختار به شکرانه این پیروزى بزرگ ، فرمان داد که سرهاى بریده جنایت کاران را در محل دارالاماره همان محلى که سرهاى شهیدان کربلا را نصب کرده بودند نصب نمایند. پس از چند روز، سرهاى جنایت کاران را بالاى نیزه کرد و به نزد اهل بیت علیه السلام و بازماندگان واقعه کربلا، در مدینه فرستاد و موجب خرسندى و خشنودى آنان گردید.
امام زین العابدین علیه السلام که جنایت هاى عبیدالله و سپاهیان ستمگرش ‍ را در واقعه کربلا از نزدیک مشاهده کرده بود، هنگامى که سرهاى جنایت کاران ، از جمله سر عبیدالله بن زیاد را به نزد وى بردند، بسیار خرسند گردید و به این مضمون مختار را دعا کرد: خدا به مختار جزاى خیر دهد که از ما خون خواهى کرد.
لازم به یادآورى است که نبرد خاذر و پیروزى ابراهیم بن مالک اشتر بر سپاهیان شام ، در روز دهم محرم عاشورا سال 67 قمرى به وقوع پیوست . این روز مصادف بود با روزى که شش سال پیش از آن ، سپاهیان یزید به دستور عبیدالله بن زیاد، فاجعه خونین کربلا را پدید آورده و امام حسین علیه السلام و بیش از هفتاد تن از یارانش را مظلومانه و به طور فجیع به شهادت رسانیدند.
در نبرد خاذز، غیر از عبیدالله بن زیاد که در 39 سالگى به هلاکت رسید، تعداد دیگرى از صاحب منصبان شامى نیز به خوارى و هلاکت گرفتار شدند. در این جا به نام برخى از آنان اشاره مى کنیم :
1- حصین بن نمیر سکونى ، از جنایت کاران واقعه کربلا و سرکوب کننده قیام توابین .
2- شر حبیل بن ذى کلاع ، از سران دربار یزید و مروان بن حکم و قاتل شهیدان قیام توابین .
3- ابن حوشب ، از سران عالى رتبه ارتش اموى .
4- غالب باهلى ، از فرماندهان ارتش اموى .
5- ابى اشرس ، از فرماندهان ارتش اموى .
6- ابن ضعبان کلبى ، از شجاعان سپاه شام .

روز دهم محرم - سال 226 هجرى قمرى
درگذشت بشر حافى از بزرگان تصوف در بغداد.

ابونصر بشر بن حارث بن عبدالرحمن بن عطاء بن هلال ، معروف به بشر حافى در سال 150 یا 152 قمرى در روستاى مابرسام از توابع مرو که هم اکنون در کشور ترکمنستان قرار دارد دیده به جهان گشود. پدر و نیاکانش از بزرگان و کاتبان مرو بودند. او نیز به خاطر استعدادهاى درخشان و نوآورى هایش ، جذب دستگاه خلافت عباسى شد و بدین سبب از مرو به عراق مهاجرت کرد و در بغداد مقر خلافت عباسیان ساکن شد.
وى به خاطر تمکن مالى و برخوردارى از موقعیت سیاسى و اجتماعى ، زندگى اشرافى اى براى خود به وجود آورد و از این راه به بطالت ، هرزگى و خوش گذرانى مبتلا گردید. ولى پس از مدتى اشتغال به لهو و لعب ، تغییر حالتى در او پدید آمد و یک باره تمامى کارهاى ناپسند و غیر مشروع را کنار نهاد و در طریق عرفان و تصوف قرار گرفت و در این راه از امتحان سختى ، سربلند بیرون آمد .وى به ریاضت ، تزکیه نفس و خودسازى پرداخت و در میان عارفان و صوفیان عصر، یگانه شد و یکى از ارکان تصوف و طریقت محسوب گردید.
بشر از طبقه صوفیان است و با صوفى معروف عصر خود فضیل بن عیاض مصاحب بود و به دایى خود على خشرم ارادت تمام داشت .
وى پس از توبه ، در تمام عمر بر طریق زهد بود و در تصوف ، مشربه معامله داشت و گویند از راه زهد و تقوا، غله بغداد را نمى خورد.
قشیرى که از پیشوایان اهل طریقت و تصوف است درباره ارتباط روحى وى با خاندان عصمت و طهارت ، نقل کرده است : بشر گفت : پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را در خواب دیدم . آن حضرت به من فرمود: اى بشر، آیا دانى که چرا خدا مقام و منزلتت را بالاتر از هم ردیفانت قرار داد؟ عرض ‍ کردم : نه ، اى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم .
فرمود: به خاطر این است که تو نسبت به سنت من پاى بند، خدمت گذار صالحان ، پند دهنده برادران ایمانى ات و دوستدار اهل بیت و اصحاب من هستى .
هم چنین روایت شده است که بشر گفت : امیرمؤ منان على علیه السلام را در خواب دیدم . به آن حضرت عرض کردم : اى امیرمؤ منان ، مرا پندى ده . آن حضرت فرمود: چه نیکو است شفقت توانگران به مستمندان براى به دست آوردن ثواب الهى ، و از آن نیکوتر است ، روى گردانى مستمندان از توانگران و سرمایه داران برى اعتماد کردن به کرم خداى سبحان .
عرض کردم : اى امیرمؤ منان پند بیشترى بده !
فرمود: اى بشر، تو روزى نبودى ، سپس حیات پیدا کردى و زندگى دنیایى را آغاز نمودى و پس از آن خواهى مرد. خودت را به آبادى خانه اى در دار فنا دنیا سرگرم نساز و براى خود در دار بقا عالم آخرت خانه اى بساز.
درباره علت تحول روحى و سبب توبه بشر، گفتار چندى روایت شده است . بسیارى از شرح حال نویسان گفته اند که وى به دست مبارک امام موسى بن جعفر علیه السلام تنبه و هدایت یافت و موفق به توبه گردید.
بنابر آن چه در این باره روایت شده است : روزى امام موسى کاظم علیه السلام که در آن هنگام از سوى خلیفه نابکار عباسى به بغداد احضار شده بود، از خیابانى در بغداد مى گذشت ، عبورش به خانه اى افتاد که صداى ساز و آواز از آن بلند بود و حکایت از خوش گذرانى صاحب خانه داشت . در همان هنگام کنیزى از خانه بیرون آمد، امام علیه السلام از آن کنیز پرسید: آیا صاحب تو آزاد است یا بنده ؟ کنیز گفت : آزاد است . یعنى بنده و برده کسى نیست .
امام علیه السلام فرمود: راست گفتى ، اگر او بنده بود، بندگى مى کرد و از خداى تعالى شرم مى نمود و این چنین در فسق و فجور غوطه ور نمى شد.
پس از این گفت و گوى کوتاه ، کنیز به اندرون خانه برگشت و ماجرا را براى بشر بازگو کرد. بشر با شنیدن پیام و اندرز امام علیه السلام یکباره از خود بى خود شد و جرقه اى در اندیشه و روانش پدید آمد و از خواب گران بیدار شد و در همان حال با پاى برهنه به بیرون آمد تا گوینده کلام را ببیند. ولى هنگامى بیرون آمد که امام علیه السلام از آن جا رفته بود.
بشر به دنبالش دوید تا آن حضرت را یافت . از آن حضرت درخواست کرد که بار دیگر آن کلمات هدایت گر را برایش بازگوید. امام کاظم علیه السلام با سخنى کوتاه ، وى را از خواب غفلت بیدار کرد و به سوى نور و حقیقت هدایت نمود.
بشر به دست مبارک امام علیه السلام توبه کرد و دست و پاى مبارکش را بوسید و به آن حضرت قول داد که دیگر مرتکب معصیت و گناه نگردد.
وى به تعهد خویش پاى بند ماند و با آخر عمرش در زهد و پارسایى زندگى کرد و هرگز به سوى معصیت ، بطالت و فجور رغبت نکرد.
سبب دیگرى که براى توبه او، غالبا در کتب صوفیه گفته شد، این است که وى روزى به حالت مستى از جایى عبور مى کرد و ورق پاره اى دید که بر زمین افتاده و بر زیر پاهایش قرا داشت و بر آن ورق ، جمله مبارک بسم الله الرحمن الرحیم نوشته شده بود. وى آن را برداشت و چند درهمى که به همراه داشت ، عطرى خرید و آن را معطر نمود و در شکاف دیوارى گذاشت . پس از آن در خواب دید که کسى به او مى گوید: اى بشر، نام مرا معطر ساختى ، نام تو را در دنیا و آخرت معطر خواهم ساخت . بشر، همین که از خواب بیدار شد، حالتى در او به وجود آمد و از کردارهاى پیشین خود شرمنده گردید و در همان ساعت ، توبه کرد. بشر، پس از توبه ، همیشه پابرهنه بود. براى پابرهنگى اش نیز اقوال مختلفى نقل شده است . برخى گفته اند: وى هنگامى که به دست مبارک امام موسى کاظم علیه السلام توبه مى کرد، پابرهنه بود و به این سبب تصمیم گرفت همان حالت زمان توبه را که بهترین ساعات عمرش بود، ادامه دهد.
برخى گفته اند: وى از کفش دوزى خواست که کفش او را تعمیر کند و کفش دوز از آن دریغ کرد. بشر این کار را منافى مقام انقطاعش دید و کفش خود را به دور افکند و از آن پس در همه عمر پابرهنه بود.
برخى دیگر گفته اند: علت پابرهنگى را از خودش پرسیدند، وى در پاسخ گفت : والله جعل لکم الارض بساطا، ادب نباشد که بر بساط شاهان با کفش روند.
گفته شد که بشر داراى سه خواهر بود که آنان نیز زاهد و عابد بودند و نام هاى آنان عبارت بود از: مفنعه ، مخه و زبده .
سرانجام این عارف والامقام و صوفى بى بدیل در روز دهم عاشورا محرم الحرام سال 226 قمرى در 74 و یا در 76 سالگى در بغداد بدرود حیات گفت و در همان جا به خاک سپرده شد و مقبره اش در این شهر، باقى و معروف است و مزار صوفیان مى باشد. اما برخى مرقد او را در روستاى دلگشا از توابع شوشتر در جنوب غربى ایران و برخى دیگر در مرو مى دانند که درستى آنان مورد تردید مى باشد.
منبع : فیض الاعلام و وقایع الایام شیخ عباس قمی ، روزشمار تاریخ اسلام سید تقى واردى
منبع:سایت راسخون

کلمات کلیدی: روز دهم محرم الحرام


نوشته شده توسط منوچهرعطاءالهی 87/10/21:: 11:38 صبح     |     () نظر
روز نهم محرم الحرام

روز تاسوعا است و روزیست که شمر بن ذى الجوشن با نامه ابن زیاد در باب قتل امام حسین علیه السلام وارد کربلا شد و ابن سعد بر حسب آن نامه ، مهیاى قتل آنحضرت شد. لاجرم وقت عصر بود که لشکر خود را بانگ زد که : یا خیل الله ارکبى و بالجنة ابشرى .
جنود نامسعود او سوار شد ورو به سپاه سید الشهداء آوردند در حالیکه آن حضرت در پیش خیمه ، شمشیر خود را در بر گرفته بود و سر بزانو نهاده بود و بخواب رفته بود. جناب زینب چون هیاهوى لشکر را شنید، بنزد برادر دوید، عرض کرد: برادر مگر صداهاى لشکر را نمی شنوید که نزدیک شده اند. پس حضرت سر از زانو برداشت و خواهر را فرمود که ای خواهر اکنون رسولخدا را در خواب دیدم که بمن فرمود: تو بسوى من خواهى آمد.
حضرت زینب تا این خبر را شنید، طپانچه بر صورت زد و واویلا گفت . حضرت فرمود که ای خواهر ویل و عذاب از براى تو نیست ، صبر کن و ساکت باش ، خدا ترا رحمت کند.
پس جناب عباس را فرستاد تا تحقیق کند چه مطلب شده چون معلوم کرد که بناى قتل است ، آنشب را حضرت از ایشان مهلت خواست که قدرى نماز و دعا و استغفار بجا آورد و بالجمله این روز، روز اندوه و حزن اهل بیت ع است .
شیخ کلینى از جناب صادق علیه السلام روایت کرده که آنجناب فرمود: تاسوعا روزى بود که جناب حسین علیه السلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام بر قتال آنحضرت اجتماع کردند و ابن مرجانه و عمر سعد خوشحال شدند بسبب کثرت سپاه و بسیارى لشکر که براى آنها جمع شده بود و جناب حسین ع و اصحابش ضعیف شمردند و یقین کردند که یاورى از براى آن حضرت نخواهد آمد و اهل عراق او را مدد نخواهند نمود. پس فرمود پدرم : فداى آن ضعیف غریب .

1.محاصره خیمه ها در کربلا

امام صادق علیه السلام فرمودند: تاسوعا روزی بود که حسین علیه السلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام بر قتل آن حضرت اجتماع نمودند،و پسر مرجانه و عمر سعد به خاطر کثرت سپاه ولشکری که برای آنها جمع شده بود خوشحال شدند،وآن حضرت و اصحابش را ضعیف شمردند ویقین کردند که یاوری از برای او نخواهد آمد واهل عراق حضرتش را مدد نخواهند نمود.1

2. آمدن امان نامه برای فرزندان ام البنین علیها السلام

در این روز شمر ملعون برای حضرت عباس علیه السلام و برادرانش امان نامه آورد . 2آن لعین خود را نزدیک خیام با جلالت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام رسانید وبانگ برآورد:"أین بنو اختنا": "پسران خواهر ما کجایند"؟ ولی آن بزرگواران جواب ندادند.امام حسین علیه السلام فرمودند:جواب او را بدهید اگر چه فاسق است.
حضرت عباس علیه السلام در جواب فرمودند:چه می گویی؟شمر گفت:من از جانب امیر برای شما امان نامه آورده ام. شما خود را به خاطر حسین علیه السلام به کشتن ندهید.
حضرت عباس علیه السلام با صدای بلند فرمود:"لعنت خدا بر تو وامیر تو (و برامان تو ) باد . ما را امان میدهید در حالیکه پسر رسول خدا را امان نباشد"؟!3

3.در خواست تأخیر جنگ از سوی امام حسین علیه السلام

در عصر تاسوعا امام علیه السلام برای به تعویق انداختن جنگ یک شب دیگر مهلت گرفتتند.4چون عمر سعد لشکر را آماد? جنگ با امام علیه السلام نمود ومعلوم شد که قصد جنگ دارد،حضرت به برادرش عباس علیه السلام فرمود تا یک شب دیگر مهلت بگیرد.آنها ابتدا قبول نکردند،ولی بعد قبول نمودند که شبی را صبر کنند.5

4.آمدن لشکر تازه نفس به کربلا

در این روز لشکر مجهزی به دستور ابن زیاد از کوفه وارد کربلا شد،وشمر نامه ابن زیاد را آورد.6

5.خطابه امام حسین علیه السلام برای اصحابش

در عصر این روز امام حسین علیه السلام در جمع یاران خطبه ای قرائت فرمودند، و اصحاب اعلام وفاداری نمودند.

6. یک شب مهلت برای راز و نیاز

پس حضرت عباس ( علیه السلام ) نزد سپاهیان دشمن بازگشت و ازآنها شب عاشورا را برای نماز وعبادت مهلت خواست عمربن سعد درموافقت با این درخواست مردد بود وسرانجام ازلشکریان خود پرسید که : چه باید کرد ؟
عمروبن حجاج گفت : سبحان الله اگراهل دیلم ( کنایه ازمردم بیگانه ) و کفارازتو چنین تقاضائی می کردند سزاوار بود که با آنها موافقت کنی .
قیس بن اشعث گفت : درخواست آنها را اجابت کن بجان خودم سوگند که آنها صبح فردا با توخواهند جنگید .
ابن سعد گفت : بخدا سوگند که اگربدانم چنین کنندهرگز با درخواست آنها موافقت نکنم .
و عاقبت فرستاده ابن سعد به نزد حضرت عباس بن علی ( علیه السلام ) آمد و گفت :
ما به شما تا فردا مهلت می دهیم اگرتسلیم شدید شما را به نزد عبیدالله بن زیاد خواهیم فرستاد واگر سرباززدید ، دست ازشما برنخواهیم داشت .
منبع:
1 .کافی:ج4 ص 174.
2.اعلام الوری :ج1 ص455. فیض العلام:ص143.بحار الانوار :ج44ص361.
3از مدینه تا مدینه :ص381_382
4.اعلام الوری:ج1 ص455.فیض العلام:ص146.بحارالانوار :ج44ص392.
5 .مناقب ابن شهر آشوب:ج4 ص107.
6.اعلام الوری :ج1 ص455.فیض العلام:ص146.
7. مناقب ابن شهر آشوب:ج4 ص107.
فیض الاعلام و وقایع الایام شیخ عباس قمی


 


کلمات کلیدی: روز نهم محرم الحرام


نوشته شده توسط منوچهرعطاءالهی 87/10/21:: 11:35 صبح     |     () نظر
هشتم محرم الحرام


 

در این روز هشتم محرم سال ?? هجری قمری آب در خیمه های سید الشهدا(ع) نایاب شد.
"خوارزمی" در مقتل الحسین و "خیابانی" در وقایع الایام نوشته‏اند که در روز هشتم محرم امام حسین علیه‏السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابراین امام علیه‏السلام کلنگی برداشت و در پشت خیمه‏ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را کَند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشک ها را پر کردند سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. هنگامی که خبر این ماجرا به عبیداللّه‏ بن زیاد رسید، پیکی نزد عمر بن سعد فرستاد که: به من خبر رسیده است که حسین چاه می‏کَند و آب به دست می‏آورد. به محض اینکه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت کن که دست آنها به آب نرسد و کار را بر حسین علیه‏السلام و یارانش سخت بگیر. عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود.
در این روز "یزید بن حصین همدانی" از امام علیه‏ السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو کند. حضرت اجازه داد و او بدون آنکه سلام کند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام کردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می‏پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفته‏ای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن می‏نوشند از آنها مضایقه می‏کنی؟
عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من می‏دانم که آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفته‏ام و نمی‏دانم باید چه کنم؛ آیا حکومت ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاقش می‏سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی که می‏دانم کیفر این کار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حکومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی‏بینم که بتوانم از آن گذشت کنم.
یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه‏السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حکومت ری به قتل برساند.
امام علیه‏السلام مردی از یاران خود بنام "عمرو بن قرظه?" را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند. شب هنگام امام حسین علیه‏السلام با ?? نفر و عمر بن سعد با ?? نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسین علیه‏السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علی‏اکبر" را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص کرد.
در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه‏السلام که فرمود: آیا می‏خواهی با من مقاتله کنی؟ عذری آورد. یک بار گفت: می‏ترسم خانه‏ام را خراب کنند! امام علیه‏السلام فرمود: من خانه‏ات را می‏سازم. ابن سعد گفت: می‏ترسم اموال و املاکم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان افراد خانواده‏ام از خشم ابن زیاد بیمناکم و می‏ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند.
حضرت هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی‏گردد، از جای برخاست در حالی که می‏فرمود: تو را چه می‏شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند! من می‏دانم که از گندم عراق نخواهی خورد!
ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.
پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامه‏ای به عبیداللّه‏ نوشت و ضمن آن پیشنهاد کرد که حسین علیه‏السلام را رها کنند؛ چرا که خودش گفته است که یا به حجاز برمی‏گردم یا به مملکت دیگری می‏روم. عبیداللّه‏ در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذی الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت عبیداللّه‏ با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت کند.
در این روز، سنه 686، وفات کرد بدرالدین محمد بن محمد بن مالک اندلسى نحوى معروف به ابن ناظم شارح الفیه پدرش و صاحب شرح کافیه و غیره .
منبع:فیض الاعلام و وقایع الایام شیخ عباس قمی


 


کلمات کلیدی: هشتم محرم الحرام


نوشته شده توسط منوچهرعطاءالهی 87/10/16:: 10:57 صبح     |     () نظر
روز هفتم محرم الحرام
1. در روز هفتم محرم عبید اللّه‏ بن زیاد ضمن نامه‏ای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد.
عمر بن سعد نیز بدون فاصله "عمرو بن حجاج" را با 500 سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین علیه‏السلام و یارانش به آب شدند.
2. در این روز مردی به نام "عبداللّه‏ بن حصین ازدی" ـ که از قبیله "بجیله" بود ـ فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند که قطره‏ای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی!
امام علیه‏السلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.
حمید بن مسلم می‏گوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود، قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، دیدم که عبداللّه‏ بن حصین آنقدر آب می‏آشامید تا شکمش بالا می‏آمد و آن را بالا می‏آورد و باز فریاد می‏زد: العطش! باز آب می‏خورد، ولی سیراب نمی‏شد. چنین بود تا به هلاکت رسید.
3. روزی است که حق تعالى تکلم فرموده با حضرت موسى در کوه طور.
4. در این روز، عمر بن سعد، عمرو بن حجاج را با پانصد سوار بر شریعه فرات موکل کرد و امام حسین ع را از آب منع کرد، بجهت نامه اى که ابن زیاد در این باب براى او نوشته بود.
5. روز هفتم محرم - سال 132 هجرى قمرى

نبرد سپاهیان بنى عباس با سپاهیان بنى امیه در عراق .

در سال 131 هجرى که دعوت عباسیان با عنوان الرضا من آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم فراگیر شده بود، هوادارانشان در مناطق مختلف اسلامى ، بسیج شده و بر ضد امویان و عاملان آنان وارد عمل شدند. قطبه فرزند شبیب ، از جمله داعیان بنى عباس و از فرماندهان آنان بود. وى از سوى ابومسلم خراسانى ماءموریت یافت که با عاملان بنى امیه در ایران و عراق به نبرد پردازد.
قحطبه در آغاز، گرگان و سپس قومس سمنان را به تصرف خود درآورد. آن گاه به سوى رى ، قم ، اصفهان و همدان لشکر کشى کرد و براى از پاى درآوردن امویان و فتح هر یک از شهرها، گروهى از سربازان خود را به فرماندهى یک فرد زبده و کاردان اعزام مى نمود.
سربازان بنى امیه ، پس از شکست از سپاهیان قحطبه ، به سوى یزید بن عمر بن هبیره در عراق عقب نشینى مى کردند.
ابن هبیره که از عاملان بزرگ بنى امیه در عراق و ایران بود، در شهر واسطواقع در عراق ، مستقر شده و مناطق و نواحى اطراف را تحت کنترل خود داشت .
قحطبه پس از تصرف شهرهاى ایران به سوى عراق هجوم آورد و ابن هبیره براى دفع تهاجمات وى از واسط بیرون آمد. دو سپاه در مکانى به نام زاب که در بیست فرسنگى کوفه است ، با هم روبرو شدند و نبرد سختى میان آنان به وقوع پیوست و از طرفین تعداد بى شمارى جان باخته و یا زخمى گردیدند.
سرانجام سپاهیان اموى ، متحمل شکست و هزیمت شده و به ناچار به سوى واسط عقب نشینى کردند. این واقعه در هفتم محرم سال 132 هجرى به وقوع پیوست.قحطبه پس از پیروزى بر امویان ، خطبه اى براى لشکریان خود خواند و ضمن آن گفت : سوگند به خدا که ما قیام نکردیم مگر براى اقامه حق و از بین بردن دولت باطل همانا به شما خبر مى دهم که امام محمد بن على بن عبدالله بن عباس به من پیش از این خبر داده بود که من با نباتة بن حنظله کلابى و عامر بن ضباره مرى از عاملان بنى امیه نبرد مى کنم و آنان را شکست مى دهم . من این خبر را قبلا به شما داده بودم و شما خود شاهد بودید که گفتارش ‍ راست درآمد و من به آنان پیروز شدم . هم اکنون به شما خبر مى دهم که امام محمد بن على به من خبر داده است که من از فرات ، عبور نمى کنم ولى شما از آن عبور کردید و مرا در میان خود نیافتید پس همانا امیر شما فرزندم حمید بن قحطبه است و اگر براى او مشکلى پیش آید، برادرش حسن بن قحطبه ، امیر شماست .
پیش گویى قحطبه ، درست بود، زیرا هنگامى که همگى از آب فرات عبور کردند، قحطبه را درمیان خود ندیدند.
از آن پس ، کسى قحطبه را ندید. برخى گفته اند که وى در آب غرق شد. برخى گفته اند که زیر آوارى مدفون شد و برخى دیگر نوشته اند که سوارى اش وى را به نیستى داد.
به هر حال سپاهان وى به فرماندهى فرزندش حمید از آب فرات گذر کرده و چهار روز بعد، کوفه را به تصرف خویش درآوردند. چندى بعد به بصره دست رسى پیدا کرده و آن را از چنگ امویان خارج ساختند.
در مناطق عرب نشین ، فرماندهى ارشد عباسیان را ابوسلمه حفص بن سلیمان بر عهده داشت . وى براى نبرد با باقى مانده سپاهیان یزید بن عمر بن هبیره ، سپاهى به فرماندهى مشترک حسن بن قحطبه و مالک بن هیثم ، بسیج کرد و به سوى واسط اعزام نمود.
سپاهیان عباسى ، شهر را از چند سو محاصره کرده و صحنه را بر ابن هبیره تنگ نمودند و سرانجام با هجوم سراسرى به داخل شهر، آن را تصرف کرده و ابن هبیره را به قتل رساندند و سپاهیان اموى را با شکست مهم و سرنوشت ساز روبرو نمودند.
در همین ماه محرم ، ابوسلمه بزرگان بنى عباس از جمله ابوالعباس سفاح و برادران و اهل بیت او را وارد کوفه کرد و براى آنان خانه هایى فراهم نمود.
آنان به مدت دو ماه به طور ناشناس در کوفه سکونت گزیدند و پس از آن ، حضورشان آشکار گردید و با ابوالعباس سفاح به عنوان نخستین خلیفه عباسى بیعت شد.
در این باره ، روایت شیرینى از امام ششم شیعیان حضرت جعفر بن محمد الصادق علیه السلام نقل شده است که به روشنى این واقعه مهم را پیش ‍ بینى و پیش گویى کرده بود.
از ابن صدقه روایت شده است : شخصى از خاندان بنى امیه که زندیق کافر متظاهر به اسلام بود، نزد امام جعفر صادق علیه السلام رسید و از آن حضرت پرسید که کلام خداوند - عز و جل - در آغاز سوره اعراف که مى فرماید: المص به چه معناست و از آن چه چیزى را اراده کرده است ؟
حلال و حرام آن چیست و مردم از این کلمه چه بهره اى مى برند؟ امام صادق علیه السلام کهاز پرسش اعتراض آمیز و کفرگویى وى ناراحت شده بود، فرمود: ساکت باش ! بدا بهحالت ، الف در این کلمه ، اشاره به یک است ، و لام اشاره به سى ، میم اشاره به چهل و صاد اشاره به شصت است 131 1+30+40+60،حال تو بگو تا کنون چند سال دنیا به کامتان بوده است ؟ یعنى شما خاندان بنى امیه چند سال حکومت کردید؟ مرد اموى ، گفت : 131سال .
آن گاه امام علیه السلام فرمود: همین که این سال به پایان رسد، حکومت خاندان شما نیز به پایان خواهد رسید.
ابن صدقه گفت : ما خود شاهد بودیم که در روز عاشورا دهم ماه محرم سال 132، سیاه جامگان هواداران بنى عباس وارد کوفه شده و حکومت بنى امیه را سرنگون کردند.
بدین گونه ، پیش گویى صادق آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم به تحقق رسید و خاندان بنى امیه و حکومت ظلم آمیز آنان ریشه کن گردید.
منبع : فیض الاعلام و وقایع الایام شیخ عباس قمی ، روزشمار تاریخ اسلام سید تقى واردى
سایت : راسخون


 



نوشته شده توسط منوچهرعطاءالهی 87/10/15:: 6:2 عصر     |     () نظر
<   <<   61   62   63   64   65   >>   >


www.b-a-h-a-r-2-0.sub.ir رفتن به بالای صفحه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن