مهر نگاه یار
هنگامی که در دوره ی دبیرستان در شهر قم درس می خواندیم، یکی از شبهای عاشورا به اتفاق دوستی تصمیم گرفتیم به مسجد جمکران مشرف شویم و در آن جا نماز شب عاشورا که یکصد رکعت است و در هر رکعت یک بار سوره ی حمد و سه بار سوره ی توحید خوانده می شود اقامه کنیم.
چون شب چهارشنبه و شب جمعه نبود، بنابراین ماشینی به آن سمت رفت و آمد نمی کرد.
برای رفتن به مسجد جمکران، دوچرخه ای را از یم دوچرخه فروشی روبه روی پل آهنچی کرایه کردیم و دو نفری به راه افتادیم. هنگامی که به مسجد رسیدیم، در بسته بود و دربان، اجازه ی ورود نمی داد. به هر حال با اصرار زیاد، از ایشان خواستیم و ایشان هم در را باز کرد و وارد مسجد شدیم.
دو تایی قرار گذاشتیم که نماز را بخوانیم و هر کس سعی می کرد از دیگری جلو بزند.
من یکی از دو رکعت ها را تمام کرده بودم که بی توجه به هر چیزی، نگاه به سمت راست نمودم و متوجه شدم که آقای بزرگواری سلام نمازش را داده و به حالت تشهد نشسته است. من بی اختیار به ایشان نگاه کردم و آن بزرگوار هم در حالی که تبسمی بر لب داشت، به من نگاه می کرد.
اما بدون درنگ، برخاستم و دو رکعت بعدی را شروع کردم تا از دوستم عقب نیافتم. در بین نماز، یادم آمد که آن آقایی که با لبخند محبت آمیز خود به من نگاه می کرد چه کسی بود؟ نماز را که سلام دادم، نگاهم را به سمت راست برگرداندم، اما ایشان را ندیدم. هر چه چشم انداخنتم از ایشان اثری نیافتم.
به سراغ رفیقم رفتم، او هم اطلاعی نداشت. از نگهبان پرسیدیم، او گفت که در بسته و کسی تا کنون وارد نشده است.
آنجا بود که متوجه شدیم چه توفیقی برای ما به دست آمده، اما ما متوجه آن نشده ایم و آن وجود شریف، به یقین، امام عصر(عج) بوده است.(1)
پی نوشت:
1ـ کتاب مهر نگاه اولیاء، از زبان سید آزادگان حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر ابوترابی، به کوشش عبدالمجید رحمانیان، ص53
کلمات کلیدی: