کلمات کلیدی: درگذشت دو پهلوان
عید قربان که پس از وقوف در عرفات (مرحله شناخت) و مشعر (محل آگاهی و شعور) و منا (سرزمین آرزوها، رسیدن به عشق) فرا مىرسد، عید رهایى از تعلقات است. رهایى از هر آنچه غیرخدایى است. در این روز حجگزار، اسماعیل وجودش را، یعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنیوى پیدا کرده قربانى مىکند تا سبکبال شود.
صدای پای عید میآید. عید قربان عید پاکترین عیدهاست، عید سر سپردگی و بندگی است. عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است. عید قربان، عید نزدیک شدن دلهایی است که به قرب الهی رسیدهاند. عید قربان عید بر آمدن روزی نو و انسانی نو است.
و اکنون در منایی، ابراهیمی، و اسماعیلت را به قربانگاه آوردهای. اسماعیل تو کیست؟ چیست؟! مقامت؟ آبرویت؟ موقعیتت، شغلت؟ پولت؟ خانهات؟ املاکت؟ ... ؟
این را تو خود میدانی، تو خود آن را، او را - هر چه هست و هر که هست - باید به منا آوری و برای قربانی، انتخاب کنی، من فقط میتوانم " نشانیهایش" را به تو بدهم:
آنچه تو را، در راه ایمان ضعیف میکند، آنچه تو را در "رفتن"، به "ماندن" میخواند، آنچه تو را، در راه "مسئولیت" به تردید میافکند، آنچه تو را به خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگیاش نمیگذارد تا " پیام" را بشنوی، تا حقیقت را اعتراف کنی، آنچه ترا به "فرار" میخواند، آنچه ترا به توجیه و تاویلهای مصلحتجویانه میکشاند، و عشق به او، کور و کرت میکند، ابراهیمی و "ضعف اسماعیلی" ات، ترا بازیچه ابلیس میسازد. در قله بلند شرفی و سراپا فخر و فضیلت، در زندگیات تنها یک چیز هست که برای به دست آوردنش، از بلندی فرود میآیی، برای از دست ندادنش، همه دستاوردهای ابراهیموارت را از دست میدهی، او اسماعیل توست، اسماعیل تو ممکن است یک شخص باشد، یا یک شیء، یا یک حالت، یک وضع، و حتی، یک " نقطه ضعف"!
قربانی انسان برای خدا - که در گذشته، یک سنت رایج دینی بود و یک عبادت - ممنوع! در "ملت ابراهیم" ، قربانی گوسفند، به جای قربانی انسان! و از این معنیدارتر، یعنی که خدای ابراهیم، همچون خدایان دیگر، تشنه خون نیست. این بندگان خدایاند که گرسنهاند، گرسنه گوشت! و از این معنیدارتر، خدا، از آغاز، نمیخواست که اسماعیل ذبح شود، میخواست که ابراهیم ذبح کننده اسماعیل شود، و شد، چه دلیر! دیگر، قتل اسماعیل بیهوده است، و خدا، از آغاز میخواست که اسماعیل، ذبیح خدا شود، و شد، چه صبور!
اما اسماعیل ابراهیم، پسرش بود!
سالخورده مردی در پایان عمر، پس از یک قرن زندگی پر کشاکش و پر از حرکت، همه آوارگی و جنگ و جهاد و تلاش و درگیری با جهل قوم و جور نمرود و تعصب متولیان بتپرستی و خرافههای ستارهپرستی و شکنجه زندگی. جوانی آزاده و روشن و عصیانی در خانه پدری متعصب و بتپرست و بتتراش! و در خانهاش زنی نازا، متعصب، اشرافی: سارا .
و اکنون، در زیر بار سنگین رسالت توحید، در نظام جور و جهل شرک، و تحمل یک قرن شکنجه، "مسئولیت روشنگری و آزادی"، در "عصر ظلمت و با قوم خو کرده با ظلم"، پیر شده است و تنها، و در اوج قله بلند نبوت، باز یک " بشر" مانده است و در پایان رسالت عظیم خداییاش، یک " بنده خدا" .
دوست دارد پسری داشته باشد، اما زنش نازا است و خودش، پیری از صد گذشته، آرزومندی که دیگر امیدوار نیست، حسرت و یأس جانش را میخورد، خدا، بر پیری و ناامیدی و تنهایی و رنج این رسول امین و بنده وفادارش، که عمر را همه در کار او به پایان آورده است، رحمت میآورد و از کنیز سارا - زنی سیاه پوست - به او یک فرزند میبخشد، آن هم یک پسر! اسماعیل، اسماعیل، برای ابراهیم، تنها یک پسر، برای پدر، نبود، پایان یک عمر انتظار بود، پاداش یک قرن رنج، ثمره یک زندگی پر ماجرا، تنها پسر جوان یک پدر پیر، و نویدی عزیز، پس از نومیدی تلخ .
و اکنون، در برابر چشمان پدر - چشمانی که در زیر ابروان سپیدی که بر آن افتاده، از شادی، برق میزند - میرود و در زیر باران، نوازش و آفتاب عشق پدری که جانش به تن او بسته است، میبالد و پدر، چون باغبانی که در کویر پهناور و سوختهی حیاتش، چشم به تنها نو نهال خرّم و جوانش دوخته است، گویی روئیدن او را، میبیند و نوازش عشق را و گرمای امید را در عمق جانش حس میکند.
در عمر دراز ابراهیم، که همه در سختی و خطر گذشته، این روزها، روزهای پایان زندگی با لذت
"داشتن اسماعیل" میگذرد، پسری که پدر، آمدنش را صد سال انتظار کشیده است، و هنگامی آمده است که پدر، انتظارش را نداشته است!
اسماعیل، اکنون نهالی برومند شده است، جوانی جان ابراهیم، تنها ثمر زندگی ابراهیم، تمامی عشق و امید و لذت پیوند ابراهیم!
در این ایام، ناگهان صدایی میشنود:
"ابراهیم! به دو دست خویش، کارد بر حلقوم اسماعیل بنه و بکُش"!
مگر میتوان با کلمات، وحشت این پدر را در ضربه آن پیام وصف کرد؟
ابراهیم، بنده خاضع خدا، برای نخستین بار در عمر طولانیاش، از وحشت میلرزد، قهرمان پولادین رسالت ذوب میشود، و بت شکن عظیم تاریخ، در هم میشکند، از تصور پیام، وحشت میکند اما، فرمان، فرمان خداوند است. جنگ! بزرگترین جنگ، جنگِ در خویش، جهاد اکبر! فاتح عظیمترین نبرد تاریخ، اکنون آشفته و بیچاره! جنگ، جنگ میان خدا و اسماعیل، در ابراهیم.
داستان این دین، داستان شکنجه و خودآزاری انسان و خون و عطش خدایان نیست؛ داستان "کمال انسان" است، آزادی از بند غریزه است، رهایی از حصار تنگ خودخواهی است، و صعود روح و معراج عشق و اقتدار معجزهآسای اراده بشریست و نجات از هر بندی و پیوندی که تو را به نام یک «انسان مسئول در برابر حقیقت"، اسیر میکند و عاجز، و بالأخره، نیل به قله رفیع "شهادت"، اسماعیل وار، و بالاتر از "شهادت" - آنچه در قاموس بشر، هنوز نامی ندارد - ابراهیم وار! و پایان این داستان؟ ذبح گوسفندی، و آنچه در این عظیمترین تراژدی انسانی، خدا برای خود میطلبید؟ کشتن گوسفندی برای چند گرسنهای!
دشواریِ "انتخاب"!
کدامین را انتخاب میکنی ابراهیم؟! خدا را یا خود را؟ سود را یا ارزش را؟ پیوند را یا رهایی را ؟ لذت را یا مسئولیت را ؟ پدری را یا پیامبری را ؟ بالاخره، "اسماعیلت" را یا " خدایت" را ؟
انتخاب کن! ابراهیم .
در پایان یک قرن رسالت خدایی در میان خلق، یک عمر نبوتِ توحید و امامتِ مردم و جهاد علیه شرک و بنای توحید و شکستن بت و نابودی جهل و کوبیدن غرور و مرگِ جور، و از همه جبههها پیروز برآمدن و از همه مسئولیتها موفق بیرون آمدن و هیچ جا، به خاطر خود درنگ نکردن و از راه، گامی، در پی خویش، کج نشدن و از هر انسانی، خداییتر شدن و امت توحید را پی ریختن و امامتِ انسان را پیش بردن و همه جا و همیشه، خوب امتحان دادن ...
ای ابراهیم! قهرمان پیروز پرشکوهترین نبرد تاریخ!
ای روئین تن، پولادین روح، ای رسولِ اُلوالعَزْم،
مپندار که در پایان یک قرن رسالت خدایی، به پایان رسیدهای! میان انسان و خدا فاصلهای نیست، "خدا به آدمی از شاهرگ گردنش نزدیکتر است"، اما، راه انسان تا خدا، به فاصله ابدیت است، لایتناهی است! چه پنداشتهای؟
اکنون ابراهیم است که در پایان راهِ دراز رسالت، بر سر یک "دو راهی" رسیده است: سراپای وجودش فریاد میکشد: اسماعیل! و حق فرمان میدهد: ذبح! باید انتخاب کند!
"این پیام را من در خواب شنیدم، از کجا معلوم که ..."! ابلیسی در دلش "مِهر فرزند" را بر میافروزد و در عقلش، " دلیل منطقی" میدهد.
کدامین را انتخاب میکنی ابراهیم؟! خدا را یا خود را؟ سود را یا ارزش را؟ پیوند را یا رهایی را ؟ لذت را یا مسئولیت را ؟ پدری را یا پیامبری را ؟ بالاخره، "اسماعیلت" را یا " خدایت" را ؟ انتخاب کن! ابراهیم .
این بار اول، "جمره اولی"، رمی کن! از انجام فرمان خودداری میکند و اسماعیلش را نگاه میدارد،
"ابراهیم، اسماعیلت را ذبح کن"!
این بار، پیام صریحتر، قاطعتر! جنگ در درون ابراهیم غوغا میکند. قهرمان بزرگ تاریخ بیچارهای است دستخوش پریشانی، تردید، ترس، ضعف، پرچمدار رسالت عظیم توحید، در کشاکش میان خدا و ابلیس، خُرد شده است و درد، آتش در استخوانش افکنده است.
روز دوم است، سنگینی "مسئولیت"، بر جاذبهی "میل" ، بیشتر از روز پیش میچربد. اسماعیل در خطر افتاده است و نگهداریش دشوارتر.
ابلیس، هوشیاری و منطق و مهارت بیشتری در فریب ابراهیم باید به کار زند. از آن "میوه ممنوع" که به خورد "آدم" داد!
ابلیس در دلش "مهر فرزند" را بر میافروزد و در عقلش "دلیل منطقی" میدهد.
"اما ... من این پیام را در خواب شنیدم، از کجا معلوم که ..." ؟
این بار دوم، "جمره وسطی"، رمی کن!
از انجام فرمان خودداری میکند و اسماعیل را نگه میدارد.
"ابراهیم! اسماعیلت را ذبح کن"! صریحتر و قاطعتر.
ابراهیم چنان در تنگنا افتاده است که احساس میکند تردید در پیام، دیگر توجیه نیست، خیانت است، مرز "رشد" و "غی" چنان قاطعانه و صریح، در برابرش نمایان شده است که از قدرت و نبوغ ابلیس نیز در مغلطهکاری، دیگر کاری ساخته نیست. ابراهیم مسئول است، آری، این را دیگر خوب میداند، اما این مسئولیت تلختر و دشوارتر از آنست که به تصور پدری آید. آن هم سالخورده پدری، تنها، چون ابراهیم!
و اکنون، در زیر بار سنگین رسالت توحید، در نظام جور و جهل شرک، و تحمل یک قرن شکنجه، "مسئولیت روشنگری و آزادی"، در "عصر ظلمت و با قوم خو کرده با ظلم"، پیر شده است و تنها، و در اوج قله بلند نبوت، باز یک " بشر" مانده است و در پایان رسالت عظیم خداییاش، یک " بنده خدا" .
و آن هم ذبح تنها پسری، چون اسماعیل!
کاشکی ذبح ابراهیم میبود، به دست اسماعیل، چه آسان! چه لذت بخش! اما نه، اسماعیلِ جوان باید بمیرد و ابراهیمِ پیر باید بماند، تنها، غمگین و داغدار ...
ابراهیم، هر گاه که به پیام میاندیشد، جز به تسلیم نمیاندیشد، و دیگر اندکی تردید ندارد، پیام، پیام خداوند است و ابراهیم، در برابر او، تسلیمِ محض!
اکنون، ابراهیم دل از داشتن اسماعیل برکنده است، پیام، پیام حق است. اما در دل او، جای لذت
"داشتن اسماعیل" را، درد "از دست دادنش" پر کرده است. ابراهیم تصمیم گرفت، انتخاب کرد، پیداست که "انتخابِ" ابراهیم، کدام است؟ "آزادی مطلقِ بندگی خداوند"!
ذبح اسماعیل! آخرین بندی که او را به بندگی خود میخواند!
ابتدا تصمیم گرفت که داستانش را با پسر در میان گذارد، پسر را صدا زد، پسر پیش آمد، و پدر، در قامت والای این "قربانی خویش" مینگریست!
اسماعیل، این ذبیح عظیم! اکنون در منا، در خلوتگاهِ سنگی آن گوشه، گفتگوی پدری و پسری!
پدری برف پیری بر سر و رویش نشسته، سالیان دراز بیش از یک قرن، بر تن رنجورش گذشته، و پسری، نوشکفته و نازک!
آسمانِ شبه جزیره، چه میگویم؟ آسمانِ جهان، تاب دیدن این منظره را ندارد. تاریخ، قادر نیست بشنود. هرگز، بر روی زمین چنین گفتگویی میان دو تن، پدری و پسری، در خیال نیز نگذشته است. گفتگویی این چنین صمیمانه و این چنین هولناک!
- "اسماعیل، من در خواب دیدم که تو را ذبح میکنم ...!"
این کلمات را چنان شتابزده از دهان بیرون میافکند که خود نشنود، نفهمد. زود پایان گیرد. و پایان گرفت و خاموش ماند، با چهرهای هولناک و نگاههای هراسانی که از دیدار اسماعیل وحشت داشتند!
اسماعیل دریافت، بر چهرهی رقتبار پدر، دلش بسوخت، تسلیتش داد:
- "پدر! در انجامِ فرمانِ حق تردید مکن، تسلیم باش، مرا نیز در این کار تسلیم خواهی یافت و خواهی دید که - اِنْ شاءَ الله - از صابران خواهم بود!"
ابراهیم اکنون، قدرتی شگفت انگیز یافته بود. با ارادهای که دیگر جز به نیروی حق پرستی نمیجنبید و جز آزادی مطلق نبود، با تصمیمی قاطع، به قامت برخاست، آنچنان تافته و چالاک که ابلیس را یکسره نومید کرد، و اسماعیل - جوانمردِ توحید - که جز آزادی مطلق نبود، و با ارادهای که دیگر جز به نیروی حقپرستی نمیجنبید، در تسلیم حق، چنان نرم و رام شده بود که گویی، یک " قربانی آرام و صبور" است!
پدر کارد را برگرفت، به قدرت و خشمی وصف ناپذیر، بر سنگ میکشید تا تیزش کند!
مهر پدری را، درباره عزیزترین دلبندش در زندگی، این چنین نشان میداد، و این تنها محبتی بود که به فرزندش میتوانست کرد. با قدرتی که عشق به روح میبخشد، ابتدا، خود را در درون کُشت، و رگ جانش را در خود گسست و خالی از خویش شد، و پر از عشقِ به خداوند .
زندهای که تنها به خدا نفس میکشد!
آنگاه، به نیروی خدا برخاست، قربانی جوان خویش را - که آرام و خاموش، ایستاده بود، به قربانگاه برد، بر روی خاک خواباند، زیر دست و پای چالاکش را گرفت، گونهاش را بر سنگ نهاد، بر سرش چنگ زد، - دستهای از مویش را به مشت گرفت، اندکی به قفا خم کرد، شاهرگش بیرون زد، خود را به خدا سپرد، کارد را بر حلقوم قربانیش نهاد، فشرد، با فشاری غیظ آمیز، شتابی هولآور، پیرمرد تمام تلاشش این است که هنوز به خود نیامده، چشم نگشوده، ندیده، در یک لحظه "همه او" تمام شود، رها شود، اما ...
آخ! این کارد!
این کارد ... نمیبرد!
آزار میدهد،
این چه شکنجه بیرحمی است!
کارد را به خشم بر سنگ میکوبد!
همچون شیر مجروحی میغرد، به درد و خشم، بر خود میپیچد، میترسد، از پدر بودنِ خویش بیمناک میشود، برق آسا بر میجهد و کارد را چنگ میزند و بر سر قربانیاش، که همچنان رام و خاموش، نمیجنبد دوباره هجوم میآورد،
که ناگهان،
گوسفندی!
و پیامی که:
" ای ابراهیم! خداوند از ذبح اسماعیل درگذشته است، این گوسفند را فرستاده است تا به جای او ذبح کنی، تو فرمان را انجام دادی!"
آنچه تو را، در راه ایمان ضعیف میکند، آنچه تو را در "رفتن"، به "ماندن" میخواند، آنچه تو را، در راه "مسئولیت" به تردید میافکند، آنچه تو را به خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگیاش نمیگذارد تا " پیام" را بشنوی، تا حقیقت را اعتراف کنی، آنچه ترا به "فرار" میخواند، آنچه ترا به توجیه و تاویلهای مصلحتجویانه میکشاند، و عشق به او، کور و کرت میکند، ابراهیمی و "ضعف اسماعیلی" ات، ترا بازیچه ابلیس میسازد. در قله بلند شرفی و سراپا فخر و فضیلت، در زندگیات تنها یک چیز هست که برای به دست آوردنش، از بلندی فرود میآیی، برای از دست ندادنش، همه دستاوردهای ابراهیموارت را از دست میدهی، او اسماعیل توست، اسماعیل تو ممکن است یک شخص باشد، یا یک شیء، یا یک حالت، یک وضع، و حتی، یک " نقطه ضعف"!
الله اکبر!
یعنی که قربانی انسان برای خدا - که در گذشته، یک سنت رایج دینی بود و یک عبادت - ممنوع! در "ملت ابراهیم" ، قربانی گوسفند، به جای قربانی انسان! و از این معنیدارتر، یعنی که خدای ابراهیم، همچون خدایان دیگر، تشنه خون نیست. این بندگان خدایاند که گرسنهاند، گرسنه گوشت! و از این معنیدارتر، خدا، از آغاز، نمیخواست که اسماعیل ذبح شود، میخواست که ابراهیم ذبح کننده اسماعیل شود، و شد، چه دلیر! دیگر، قتل اسماعیل بیهوده است، و خدا، از آغاز میخواست که اسماعیل، ذبیح خدا شود، و شد، چه صبور! دیگر، قتل اسماعیل، بیهوده است! در اینجا، سخن از " نیازِ خدا" نیست، همه جا سخن از " نیازِ انسان" است، و این چنین است " حکمتِ" خداوند حکیم و مهربان، "دوستدارِ انسان"، که ابراهیم را، تا قله بلند "قربانی کردن اسماعلیش" بالا میبرد، بی آن که اسماعیل را قربانی کند! و اسماعیل را به مقام بلند "ذبیح عظیم خداوند" ارتقاء میدهد، بی آن که بر وی گزندی رسد!
که داستان این دین، داستان شکنجه و خودآزاری انسان و خون و عطش خدایان نیست؛ داستان "کمال انسان" است، آزادی از بند غریزه است، رهایی از حصار تنگ خودخواهی است، و صعود روح و معراج عشق و اقتدار معجزهآسای اراده بشریست و نجات از هر بندی و پیوندی که تو را به نام یک «انسان مسئول در برابر حقیقت"، اسیر میکند و عاجز، و بالأخره، نیل به قله رفیع "شهادت"، اسماعیل وار، و بالاتر از "شهادت" - آنچه در قاموس بشر، هنوز نامی ندارد - ابراهیم وار! و پایان این داستان؟ ذبح گوسفندی، و آنچه در این عظیمترین تراژدی انسانی، خدا برای خود میطلبید؟ کشتن گوسفندی برای چند گرسنهای!
موسم عید است. روز شادى مسلمانان. روز قبولى در جشن بندگى خداوند. اى مسلمان حجگزار و اى کسى که در شکوهمندترین آیین دینى از زخارف دنیا دور شدى و به او نزدیکتر. ایام حج را نشانهاى از پاکیزگى، رهایى، آزادگى، آگاهى و معنویت بدان. بدان که زمین سراسر حجى است که تو در آنى و باید با سادگى، وقوف در جهان درون و بیرون و قربانى کردن همه آرزوهاى پوچ دنیوى، خود را براى سفر بزرگ آماده کنى. انسان مسافر چند روزه کاروان زندگى است. سلام بر ابراهیم، سلام بر محمد و سلام بر همه بندگان صالح خداوند .
نویسنده: احمد محمدی نسب
کلمات کلیدی: عید قربان؛ جلوهگاه تعبد
ستایش برای خداست، پروردگار هستیها. خدایا ستایش برای توست که آسمانها و زمین را بیمثال آفریدی، ای صاحب بزرگیِ تام و احسانِ تمام، مهتر مهتران، معبود هر معبود، آفریدگار هر آفریده، میراث بَرندهی هر چه هست. هیچ کس به تو نمانَد و علم به هیچ موجودی از دسترست به دور نباشد. بر همه چیز احاطه داری، و همه را نگاهبانی. تو آن خدایی که جز تو معبودی نیست؛ آن یکتایِ تنهایِ بیهمتای بدل ناپذیر.
تو آن خدایی که جز تو معبودی نیست؛ آن بخشندهی در اوج بخشندگی، آن بزرگِ در بزرگی بیهمتا، و آن برترین، که همه چیز در برابرش حقیر و ناچیز است. تو آن خدایی که جز تو معبودی نیست، آن بلند مرتبه که به قدرت خود بر همه استیلا دارد، و سخت انتقام گیرنده است. تو آن خدایی که جز تو معبودی نیست، آن بخشایندهی مهربان و دانای کل که هر چیز را از روی دانش و به استواری آفرید. تو آن خدایی که جز تو معبودی نیست؛ آن شنوایِ بینا که وجودش بیسبب، و خود بر همه چیز آگاه است. تو آن خدایی که جز تو معبودی نیست؛ آن بخشندهی در بخشش از همه پیش، و پایندهی تا همیشه پا برجا. تو آن خدایی که جز تو معبودی نیست؛ آن نخستین که پیش از همه بوده است، و آن واپسین که پس از همه خواهد بود. تو آن خدایی که جز تو معبودی نیست؛ آن که در اوج بلند مرتبگی، نزدیک است، و در عین نزدیکی، بلند مرتبه است. تو آن خدایی که جز تو معبودی نیست؛ صاحب شکوه و عظمت و بزرگواری، و سزاوار سپاس. تو آن خدایی که جز تو معبودی نیست؛ پدیدهها را بیاصل و مایه پدید آوردهای، و صورتها را بیمثال و نمونه نقش بستهای، و آفریدهها را بیپیروی از دیگران هستی بخشیدهای. تویی که با حکمت خود، هر چیز را کمالی بسزا بخشیدهای، و هر چیز را برای انجام دادن وظیفهای آماده ساختهای، و هر چه غیر خود را به نیکی سامان دادهای. تویی که در آفرینش، هیچ شریکی یاریات نکرده، و هیچ وزیری دستیار تو نشده، و هیچ کس تو را ندیده، و برای تو مثل و مانندی نبوده است. تویی که چون اراده کنی، هر چه خواهی همان شود، و چون حکم برانی، حکم تو عین عدالت است، و چون داوری کنی، داوری کردنت بر اساس انصاف است.تویی که هیچ مکانی گنجایشت را ندارد، و هیچ قدرتی اقتدار تو را تحمل نتواند، و هیچ برهانی و بیانی تو را درمانده نکند.تویی که همه چیز را یک به یک به شمار آوردهای، و برای هر چیز پایانی گذاشتهای، و به مقتضای حکمت، اندازه معین کردهای. تویی که دستِ درازِ اوهام از رسیدن به او ج ذاتت کوتاه است، پای اندیشهها را به چگونگی تو راهی نیست، و دیدهها کجاییِ تو را در نیابند. تویی که چون به پایان نمیرسی، محدود نیستی، و چون به صورتی مجسّم نمیشوی، به ادراک در نیایی، و چون فرزند نمیزایی، زاییده نشدهای. تویی که رقیبی نداری تا با تو رقابت کند، و همتایی که بر تو برتری یابد، و همانندی که پیش تو عرضِ اندام نماید.تویی که بیپیروی از کسی، آفرینش را بنیاد نهادی، و از هیچ، همه را آفریدی، و بیهیچ سابقهای پدید آوردی، و بیهیچ وسیلهای جهان را ساختی، و هر نقشی که بستی، همه نیکو بستی. پاک و منزّهی تو، و چه والا مرتبهای تو، و چه بلند است جایگاه تو، و چه خوب آشکار کرده است حق را «فرقان» تو. پاک و منزّهی تو، ای خدای لطیف، چه بسیار است لطفِ تو؛ ای خدای مهربان، چه فراوان است مهربانیِ تو؛ ای خدای حکیم، چه اندازه است داناییِ تو. پاک و منزّهی تو، ای فرمانروا، چه نفوذ ناپذیر است قدرتِ تو؛ ای بخشنده، چه گسترده است خوانِ بخشش تو؛ ای بلند پایه، چه رفیع است شأن و مقام تو. تویی که شکوه و جلال و بزرگی داری و سزاوار حمد و سپاسی. پاک و منزّهی تو، که به نیکیها دست خود گشودهای، و هدایت همه از جانب توست، و تو آن را به ما آموختهای. پس هر که برای دین یا دنیای خود از تو چیزی خواست، لطف و احسان تو را دریافت. پاک و منزّهی تو، که هر چه در وادی علم تو وارد شده، سر به فرمان تو فرود آورده، و هر چه زیر عرش توست، در برابر عظمتت فرو تن گشته، و هر آفریده تسلیم حُکم تو شده است. پاک و منزّهی تو، با هیچ یک از حواس بیرونی و درونی تو را درنیابند، و با سودنِ دست و لمس احساست نکنند. نتوانند با تو حیلهگری کنند و از خویش دورت سازند و با تو دشمنی نمایند و به مخالفت برخیزند و بر تو چیره شوند و فریبت دهند و با تو نیرنگ بازند. پاک و منزّهی تو، راه تو مستقیم و هموار است، و طریقت تو بر پایهی حق استوار، و تو زندهای هستی که همه نیازخواه تواَند. پاک و منزّهی تو، سخنت حِکمت، فرمانت لازم، و ارادهات پا برجاست. پاک و منزّهی تو، هیچ کس نتواند مشیتّت را باز گرداند و کلماتت را دگرگون سازد. پاک و منزّهی تو، نشانههای تو آشکار است، ای خدایی که پدید آورندهی آسمانها و آفردگار جانهایی. ستایش برای توست، ستایشی که با جاودانگی تو جاودانه شود. ستایش برای توست، ستایشی که با دوام نعمت تو تا همیشه باقی مانَد. ستایش برای توست، ستایشی که همسنگ احسان تو باشد. ستایش برای توست، ستایشی که بر خشنودیات بیفزاید. ستایش برای توست، ستایشی که با ستایش دیگر ستایشگران همراهی کند، و سپاسی که دستِ سپاس دیگر سپاسگزاران بدان نرسد؛ ستایشی که تنها سزاوار توست، و با آن، جز تقرّب به درگاه تو را نتوان جست؛ ستایشی که سپاس نخستین را تداوم بخشد و سپاس واپسین را در پی آورَد؛ ستایشی که در گردش روزگاران فزونی یابد و پیوسته و پی در پی دو چندان گردد؛ ستایشی که فرشتگانِ حسابگر شمارش آن نتوانند، و از آنچه فرشتگان کتابت در لوح محفوظ تو مینویسند، افزونتر باشد؛ ستایشی که با عرش بزرگ تو همطراز، و با کرسی رفیع تو هم اندازه شود؛ ستایشی که پاداش آن نزد تو به کمال رسد، و پاداش آن تمام جزاها را در برگیرد؛ ستایشی که پیدا و پنهانِ آن یکی باشد، و پنهانش توأم با نیّتِ راست؛ ستایشی که هیچ آفریدهای تو را مثل آن ستایش نکند، و هیچ کس جز تو به کمالِ آن پی نبَرد؛ ستایشی که هر کس در شمارش آن بکوشد، نیازمند یاری شود، و هر کس در به جای آوردن حقِ آن سعی بلیغ کند، نیروی بیشتری خواهد؛ ستایشی که هر ستایش دیگر را که آفریدهای گرد هم آورَد، و هر ستایشی را که پس از آن بیافرینی، در بر گیرد؛ ستایشی که نزدیکتر از آن به سخن تو هیچ نباشد، و بیش از آن کس که تو را با آن میستاید، کسی تو را نستاید؛ ستایشی که با بخشش تو موجب افزونی نعمت و فراوانی آن شود، و تو با احسان خود، پیوسته آن را بیفزایی؛ ستایشی که زیبندهی بزرگیِ ذات تو باشد، و با عزّتِ جلال و عظمتت برابر گردد. پروردگار من، درود فرست بر محمد و خاندان محمد، آن انسان برگزیدهی پسندیدهی گرامیِ مقربِ درگاهت. برترین درودهای خود را، و کاملترین برکات خود را نثارش کن، و پُر بهرهترین رحمتهای خود را نصیب او گردان. ای پروردگار من، بر محمد و خاندانش درود فرست؛ درودی فزاینده که فزایندهتر از آن نباشد. و درود فرست بر او؛ درودی فراوان که فراوانتر از آن به دست نیاید. و درود فرست بر او؛ درودی خشنود کننده که برتر از آن صورت نبندد. ای پروردگار من، بر محمد و خاندانش درود فرست؛ درودی که او را خرسند کند و خرسندیاش را فزونی دهد. و درود فرست بر او؛ درودی که تو را خشنود گردانَد و بر خشنودیات بیفزاید. و درود فرست بر او؛ درودی که جز آن را برای او نپسندی و دیگری را شایستهی آن ندانی. پروردگار من، بر محمد و خاندانش درود فرست؛ درودی که از مرز خشنودی تو فراتر رود و به جاودانگی تو پیوند خورَد و به پایان نرسد؛ آن سان که کلمات تو را پایانی نیست. پروردگار من، بر محمد و خاندانش درود فرست؛ درودی که درود فرشتگان و پیامبران و فرستادگان و اهل طاعت تو را در بر گیرد، و درود بندگان جنّی و اِنسی و دعوت پذیران تو را شامل شود، و درود هر یک از اصناف آفریدگانت که آنان را آفریدهای و در زمین پراکندهای، گردِ هم آورَد. پروردگار من، بر او خاندانش درود فرست؛ درودی که بر هر درودِ پیش از آن و پس از آن احاطه یابد. و بر او و خاندانش درود فرست؛ درودی که تو و دیگران را پسند آید، و با آن درودهایی پدید آوری که درودهای پیشین را با آن چندین برابر کنی، و در گردش روزگاران بارها بر آن بیفزایی، چندان که جز تو هیچ کس آن را شمردن نتواند. پروردگار من، درود فرست بر اهلبیت او که پاکتریناند، و تو آنان را برای انجام دادن کار مهمِ خود برگزیدی، و ایشان را نگهبانان علم خود و نگهداران دین خود و جانشینانت در زمین، و حجّتهای خود بر بندگانت قرار دادی، و به خواستِ خود از هر گناه و آلودگی پاک کردی، و آنان را چنان آفریدی که وسیلهی رسیدن به تو و راه درآمدن به بهشت تو باشند.
پروردگار من، بر محمد و خاندانش درود فرست؛ درودی که با آن، عطا و کرامت خود را بر آنان وسیع گردانی، و هر گونه بخشش و احسان را در حقّشان به کمال رسانی، و بهرهی ایشان را از هدیّه ها و سودهای خود سرشار کنی. پروردگار من، بر او و بر ایشان درود فرست؛ درودی که آغازش حد و مرز ندارد، و مدتش بیپایان است، و انجامش را نهایت نیست. پروردگار من، بر آنان درود فرست؛ همسنگ عرش خود و آنچه زیر آن است، و هموزن آنچه آسمانهای تو و بالاتر از آن را پُر ساخته، و به شمار زمینهای تو و هر چه در زیر و در میان آنهاست؛ درودی که ایشان را به تو نزدیک نماید، و خشنودی تو و ایشان را فراهم سازد، و تا همیشه درودهایی چنین در پی داشته باشد. خدایا، تو در هر زمان دین خود را به وسیلهی پیشوایی نیرو بخشیدهای که او را چونان نشانِ هدایت پیش چشم بندگانت به پا داشتهای و در سرزمینهای خود عَلَمِ راه قرارش دادهای، پس از آن که رشتهی وجود او را به رشتهی وجود خود گره زدهای، و او را وسیلهی خشنودی خود ساختهای، و پیرویاش را لازم گرداندهای، و از نافرمانیاش بر حذر داشتهای، و به اطاعت فرمانهایش و پرهیز از نهیهایش امر کردهای، و فرمودهای که هیچ کس نباید بر او پیشی گیرد یا از او واپس مانَد، و اوست که پناهجویان را در پناه خود نگه میدارد، و پناهگاه مؤمنان است، و رشتهی نجاتِ آویختگان، و حُسنِ جمالِ هستیها. خدایا، به ولّی خود شکرانهی نعمتی را که به او دادهای، الهام نما، و مانند آن شکرانه را به ما نیز الهام کن تا نعمت وجود او را سپاس گوییم. او را از جانب خود سلطهای یاری دهنده عطا کن، و راههای سخت را به آسانی پیش پای او بگشای، و او را به نیرومندترین تکیهگاه خود یاری فرما. پشت وی را محکم، و بازویش را توانا گردان، و چشم عنایت خود را از او برمدار، و به نگهداری خود حمایتش فرما، و با فرشتگانت مددکار او باش، و با برترین سپاه پیروز خود نیرومندش ساز. به دست او کتاب و احکام و راههای هدایت خود و سنتهای پیامبر خود را ـ که درودهای تو ای خدا بر او و خاندانش باد ـ بر پای دار، و آن نشانههای دین تو را که ستمگران میراندهاند، دوباره زنده ساز، و گرد و غبار ستم را از جادّهی شریعت خود بزدای، و دشواریهای راه خویش را برطرف نمای، و به یُمن وجود او منحرفان از دین خود را از میان بردار، و آنان را که راه مستقیم تو را کج میخواهند، نیست گردان. او را با دوستان خود نرمخو گردان، و بر دشمنانت مسلط ساز، و مهربانی و رحمت و دلسوزی و مهرورزی او را به ما ارزانی کن، و ما را بر آن دار که شنوندگانِ سخن و فرمانبران دستور او شویم، و در راه خشنودیاش بکوشیم، و در یاری و دفاع از او، مددکار وی باشیم، و بدین وسیله، به تو و پیامبرت ـ که درود تو ای خدا بر او و خاندانش باد ـ تقرب جوییم.
خدایا، بر دوستدارنِ این خاندان درود فرست، که به مقام و منزلت ایشان معترفاند، و به راه روشن آنان میروند، و نشانههایشان را دنبال میکنند، و به رشتهی محبّتشان چنگ میزنند، و به ولایتشان تمسک میجویند، و امامت و پیشواییشان را میپذیرند، و به فرمانشان گردن مینهند، و در اطاعتشان میکوشند، و روزگار دولت ایشان را منتظرند، و چشم امیدشان به آنا دوخته شده است؛ درودهای فرخنده و پاکیزه و فزاینده در هر بامداد و شامگاه. بر آنها و جانهایشان سلام فرست و کارشان را بر اساس تقوا سامان بخش، و حال و روزشان را نیکو گردان، و توبهشان را پذیرا شو، که تویی بسیار توبهپذیرِ مهربان و بهترینِ آمرزگاران، و به رحمتِ خود ما را در جوار ایشان در سرای سلامت وارد کن، ای مهربانترین مهربانان.
خدایی، امروز روز عرفه است؛ روزی که تو آن را شرافت دادهای و کرامت بخشیدهای و بزرگ داشتهای، و در چنین روزی رحمت خود را بر ما گستردهای، و به عفوت بر ما منّت نهادهای، و بخشش خود را فراوان ساختهای، و به یُمن آن، بیش از پیش، بر بندگانت نعمت ارزانی کردهای. خدایا، من همان بندهی تواَم که پیش از آن که روح خود را در او بدمی، و پس از آن که او را آفریدی، از نعمت خویش برخوردارش کردی، و سپس در زمرهی کسانی قرارش دادی که آنان را به دین خود راه نمودهای، و به ادای حقِ خود کامیاب ساختهای، و به رشتهی محبت خود از آتش در امان داشتهای، و در حزب خود وارد کردهای، و به آنان راه دوستی ورزیدن با دوستانت، و دشمنی کردن با دشمنانت را نشان دادهای؛ همان بندهای که چون فرمانش دادی، آن را زمینی گذاشت، و چون منعش کردی، دست بر نداشت، و چون از نافرمانی خود بر حذرش داشتی، با آن مخالفت کرد و مرتکب نهی تو شد، اما نه از روی دشمنی با تو و نه از سَرِ گردنکشی در برابر تو، بلکه خواهشِ نفسانی، او را به کارهایی برانگیخت که از آنها دورش کرده بودی و ترسانده بودیاش. در این میان، دشمن تو و دشمن او، شیطان، تا آن جا وسوسهاش کرد که با این که از تهدید تو با خبر بود و به عفو و گذشت تو امید و اطمینان داشت، از فرمان تو سرپیچی نمود؛ در حالی که با این همه بخشش که تو در حق او روا داشتهای، از دیگران به گناه نکردن شایستهتر بود. اینک این منم، افتاده در برابر تو، خوار و ذلیل و سرافکنده و فروتن و ترسان، و معترف به گناهان بزرگ که مرتکب شدهام و خطاهای سنگینی که انجام دادهام؛ در حالی که از عفو تو امید امنیّت دارم و از رحمتت پناه میخواهم، و به یقین میدانم که هیچ کس مرا از تو در امان نخواهد داشت، و در برابر عذابت از من حمایت نخواهد کرد. پس بر من تفضّل کن و همچنان که گنهکاران را به احسان خود مینوازی و بر گناهانشان پرده میاندازی، با من و گناهانم نیز چنین کن، و آنسان که عفو خود را نصیب کسی میکنی که به اختیار خودش تسلیم تو شده، مرا هم از بخشش خود نصیبی عطا فرما، و به آمرزش خود ـ که چون آن را به آرزومندش ارزانی کنی، در نظرت بزرگ نیاید ـ بر من نیز منّت گذار. در این روز، برای من نصیبی قرار ده که با آن از خشنودی تو بهرهمند شوم، و مرا از آنچه بندگان کوشای تو از درگاهت به ارمغان میآورند، دست تهی بر مگردان. من از کارهای نیکی که ایشان کردهاند، با خود هیچ ندارم، اما پیش از این، به یگانگی تو و نفی اضداد و امثال و همانند از تو معتقد بودهام، و از درهایی به سوی تو آمدهام که خود فرمودهای از آن درها بر تو وارد شویم، و با چیزی به درگاه تو تقرّب جستهام که هرگز کسی جز با آن به درگاه تو تقرّب نتواند جست. سپس در پی این حالت، با توبه و اخلاص به سویت آمدهام؛ با خواری و زاری به درگاه تو، و با گمان نیک به تو، و اطمینان به رحمت تو در دو جهان. و امید به تو را ضمیمهی آن کردهام؛ امیدی که آرزومندانت از آن بینصیب نمیمانند. و همچون بندهی حقیر خوار بینوای فقیر ترسانی که به تو پناه آورده است، نیاز خود را از تو خواستهام؛ با ترس و تضرّع و پناهجویی و امان طلبی، نه از سَرِ گردن فرازیِ متکبّران به تکبّر، و نه از روی بلند پروازیِ طاعت پیشگان به گستاخی، و نه از روی دلخوشی به شفاعت شفیعان. اینک من از هر کمی کمتر، و از هر خواری خوارترم؛ چنان ذرّهای یا کمتر از آن. پس ای آن که در کیفر بدکاران شتاب نمیورزی و ناز پروردگانِ در نعمت را به ناگاه نمیمیرانی، ای آن که به احسان حود گنهکاران را میآمرزی و خطاکاران را به نیکی کردن زیاد مهلت میدهی، من بندهی گنهکار معترفِ خطا پیشهی لغزش خوردهام. من کسی هستم که در برابر تو گستاخی ورزیدهام. من کسی هستم که به دلخواه خود تو را نافرمانی کردهام. من کسی هستم که اعمال زشت خود را از بندگانت پوشیدهام و پیش تو آشکارشان ساختهام. من کسی هستم که از بندگانت ترسیدهام و خود را از تو در امان دیدهام. من کسی هستم که از قهر و غلبهی تو پروا نکردهام و از خشم تو نهراسیدهام. منم که بر خود ستم کردهام. منم که گروگانِ بلای خود شدهام. منم که شرم و حیای اندک دارم. منم که رنجی دراز و دیرینه خواهم داشت. خدایا، سوگندت میدهم به حقِ آن کس که از میان آفریدگانت او را برگزیدهای، به آن که او را برای خود پسندیدهای، به حقِ آن که اطاعت او را به اطاعت خود پیوستهای، به آن که نافرمانی او را نافرمانی خود شمردهای، به حق آن که دوستی او را با دوستی خود قرین ساختهای، به آن که دشمنی او را در شمار دشمنی خود آوردهای، در این روز، مرا مثل کسانی که بیزار از گناه در پیشگاه تو زاری میکنند و توبهکنان به آمرزشت پناه میآورند و تو آنان را میآمرزی، جامهی رحمت و بخشایش بپوشان. و کار مرا سامان ده، به آن چیزی که کار طاعت پیشگان و مقرّبان و منزلتداران خود را با آن به اصلاح میآوری. و خود به تنهایی مرا سرپرستی کن؛ آن سان که خود به تنهایی از کسانی سرپرستی میکنی که به عهد تو وفا کردهاند و خود را در اطاعت از تو به رنج افکندهاند و در طلب خشنودیات به سختی کوشیدهاند. مرا به سبب این که در جلب ثوابت کوتاهی کردهام و در محرّماتت پای از حدّ خود فراتر نهادهام و از مرز احکامت بیرون رفتهام، کیفر مکن، و با مهلت دادنِ خود، مرا به غفلت مینداز و غافلگیر مساز؛ همچون کسی که خیر خود را از من دریغ کرد و چنین پنداشت که رساندنِ آن خیر به من، تنها به دست اوست، و حتی در نعمت بخشی خود تو را شریک ندانست. از خوابِ بیخبران و ناهشیاریِ اسرافکاران و خواب آلودگیِ به خود رها شدگان بیدارم کن، و قلب مرا به کاری بر گمار که طاعت پیشگان را بدان گماشتهای، و اهل عبادت را بدان واداشتهای، و با آن، مردم سست و کاهل را از آتش رها ساختهای. مرا از چیزهایی که از تو دورم میسازند و میان من و بهرهام از تو فاصله میشوند و مرا از درخواست خود باز میدارند، در پناه خود آور، و چنان کن که من به آسانی راه نیکیها را به سوی تو بپیمایم، و از همان راه که تو فرمودهای، در رسیدن به نیکیها شتاب نمایم، و بدان گونه که خود خواستهای، در انجام دادن آنها حریصانه بکوشم. مرا با کسانی که تهدید تو را به هیچ نمیگیرند، هلاک مفرما، و با آنان که خود را در معرض خشم سنگین تو قرار میدهند، نابود مگردان، و با آنان که از راه تو منحرف شدهاند، در هم مشکن، و مرا از ناگواریهای بلا و فتنه رهایی بخش، و از تنگناهای آشوب بیرون آور، و به مهلت دادنِ خود غافلگیر مساز، و حائل شو میان من و دشمنی که گمراهم سازد، و خواهش نفسانی که در هلاکم اندازد، و زیانی که به من روی آورَد. از من رو مگردان همچون رویگردان شدنت از کسی که بر او خشم گرفتهای و دیگر از او خشنود نگشتهای، و مرا از دل بستن به امید خود مأیوس مکن، چندان که ناامیدی از رحمتت بر من غالب شود، و مرا به نعمتی که تاب آن ندارم میازمای که بار محبتت بر شانههایم سنگینی کند و از پای درآیم، و مرا مانند کسی که در او هیچ خبری نیست و تو را با او کاری نبوَد و بازگشتش به سوی تو ممکن نباشد، از دست فرو مگذار، و مثل کسی که از چشم عنایت تو افتاده و دست تو جامهی شوربختی بر تنش پوشانده است، از درگاه خود دور مساز، بلکه دستم را بگیر و از افتادنِ فرو افتادگان و دلهرهی گمراهان و لغزشِ فریب خوردگان و گردابِ مرگِ هلاک شدگان، نجاتم ده. و مرا از امتحانی که غلامان و کنیزان خود را بدان میآزمایی، به سلامت دار، و به مقام و مرتبهی کسانی رسان که به آنان توجه داری و نعمتشان دادهای و از ایشان خشنود بودهای و آنان را زندگیِ پسندیده عطا کردهای و با سعادت میراندهای. چنان کن که فکرِ دل برکندن از هر چه نیکیهایم را نابود میکند و برکاتم را به باد میدهد، هرگز از من جدا نشود، و همانند گردنبندی، پیوسته بر گردنم باشد، و قلب من، خود را در جامهی تنفّر از زشتیهای خطا و رسواییهای گناه بپوشاند. مرا به کاری که جز با عنایت تو بدان دست نمییابم، سرگرم مکن، تا از کاری که جز با آن به خشنودیات نمیرسم، وانمانم، و از دلِ من محبت این دنیای بیقدر و منزلت را ریشهکن ساز؛ دنیایی که مرا از آنچه نزد توست باز میدارد، و مانع میشود که وسیلهای برای رسیدن به تو فراهم آورم، و مرا از تقرّب جستن به تو غافل میگردانَد. زیباییهای تنها بودن در شب و روز، و راز و نیاز با خود را به چشمم بیارای، و مرا عصمتی بخش که به ترس از تو نزدیکم سازد، و میان من و ارتکاب گناهان جدایی اندازد، و مرا از کمند معاصیِ بزرگ وارهانَد. از آلودگیِ نافرمانی پاکیزهام گردان، و ناپاکی خطاها را از من بزدای، و مرا با جامهی سلامت بپوشان، و تن پوش عافیت بر تنم کن، و با نعمت گستردهی خود مرا در بر گیر، و فضل و احسان خود را پی در پی به من برسان. به توفیق و راهنمایی خود مرا نیرو بخش، و بر نیّت شایسته و گفتار پسندیده و کردار نیکو یاریام فرما، و بیقوّت و قدرت خود، به قدرت و قوّت خویشم وامگذار، و در آن روز که مرا برای دیدار خود میبرانگیزی، خوار و شرمندهام مساز، و نزد دوستداران خود رسوایم مکن، و یادت را از خاطرم مبَر، و توفیق سپاسگزاری خود را از من دریغ مدار، و هنگام غفلت و بیخبری که نادانان شکر نعمتهایت را از یاد میبرند، پیوسته آن را بر زبانم جاری کن، و به من الهام فرما که در برابر آنچه عطایم کردهای، تو را ثنا گویم، و به آن خوبیها که در حقِ من روا داشتهای، اعتراف کنم.
چنان کن که اشتیاق من به تو، از اشتیاق دیگران فراتر باشد، و ستایش من دربارهی تو، بالاتر از ستایش دیگران قرار گیرد. آن دم که حاجت خود پیش تو آورم، مرا وامگذار، و به کارهای نیکی که خود پسندیام را سبب گردیده، در عذابم میفکن، و آن دست رد که بر سینةی دشمنانت میزنی، بر سینهی من مزن. گوش من به فرمان توست، و میدانم که دلیل و برهانِ تو راست است و تو به فضل و بخشش سزاوارتر، و به نیکی و احسان خوکردهتری. تو شایستهی آنی که از کیفرت بیم نمایند، و آنان را که طاعت پیشه کردهاند، بیامرزی. عفو از تو زیبندهتر است تا عقوبت کردن، و تو به پرده پوشی نزدیکتری تا پرده دری. مرا به زندگیای پاکیزه زنده بدار که با آنچه دلخواه من است توأم گردد، و به آنچه دوست میدارم پایان یابد، و در این میان، کاری که تو ناپسند میداری، انجام ندهم، و چیزی را که نهی فرمودهای، مرتکب نشوم، و مرا همچون کسی بمیران که نورش در پیش رو و از سمت راستش در حرکت است. مرا در پیشگاه خودت خوار گردان و پیش آفریدگانت بزرگوار. چون با تو خلوت کنم، مرا سرافکنده ساز، و در بین بندگانت سرافراز. از کسی که به من نیاز ندارد، بینیازم کن، و نیاز من به خودت را فزونی بخش. مرا از سرزنش دشمنان و پیش آمدنِ بلاها و خواری و گرفتاری در پناه آور، و گناهانم را که از آنها خبر داری، بپوشان؛ مانند کسی که اگر بردباریِ او مانع نشود، بر انتقام گرفتن قدرت دارد، و اگر مدارای او نباشد، گناهان را کیفر میدهد. آنگاه که بخواهی گروهی را به فتنه و پیشامد بَد دچار کنی، چون به تو پناه آورم، مرا از آن میان رهایی ده، و چنان که در این جهان رسوایم نخواستهای، در آن جهان نیز رسوایم مخواه، و در حقِ من، رشتهی نعمتهای این جهان و نعمتهای آن جهان و رشتهی فواید دیرینه و تازه را پیوسته گردان، و چندان عمرِ مرا دراز مکن که به سبب آن سنگدل شوم، و مرا چندان به سختی و ناگواری دچار مکن که بزرگی و خوشی و سر زندگیام را از میان ببَرد، و مرا به حقارتی که قدر و منزلتم را بکاهد، یا به عیب و نقصی که با آن جایگاه خود را نشناسم، گرفتار مساز. مرا آن گونه مترسان که از نومیدی و غم خاموشی گزینم، و چندان بیم مده که به وحشت افتم. چنان کن که تنها از تهدیدهای تو بترسم، و تنها از مهلت دادن و هشدارهای تو بپرهیزم، و تنها هنگام خواندن کتاب تو بیمناک شوم. شبم را آباد گردان با بیداریام برای عبادت تو، و تنها شب زندهداری کردنم برای تو، و مردم گریزی و مأنوس شدنم با تو، و فرود آوردن بار نیاز خود بر درگاه تو، و پی در پی خواهش کردنم برای رهایی از آتش دوزخ، و پناه بردنم به تو از عذابی که اهلش در آن گرفتارند. مرا سرگشته در وادی طغیان رها مکن، و تا دم مرگ در گرداب جهل و بیخبری مگذار، و مایهی پند و عبرت دیگران مخواه، و موجب گمراهی آن کس که به من مینگرد مساز، و با من مثل کسانی که با سلامت و نعمت مهلتشان دادهای، رفتار مکن، و دیگری را به جای من برمگزین، و نام مرا از دفتر نیکان مزدای، و پیکر مرا به آفتهای این جهانی و آتش آن جهانی دگرگون مساز، و مرا مضحکهی آفریدگان و مسخرهی درگاه خود مکن، و چنان کن که جز در پیِ خشنودی تو نروم، و جز برای انتقام گرفتن از دشمنان تو، خود را به رنج نیفکنم. لذتِ بخششت را، شیرینی رحمتت را، آسودگی و رزق و روزیات را، و بهشت پُر نعمتت را به من ارزانی کن، و با بینیازی خود، طعم آسوده خیالی و مشغول شدن به آنچه را تو دوست میداری، و طعم کوشش در آنچه را موجب تقرّب به درگاه توست، به من بچشان، و تحفهای از تحفههای خود را برای من بفرست. تجارتم را پُر سود، و بازگشتم را بیزیان قرار ده، و چنان کن که از روزِ ایستادن در برابر تو و حساب پس دادن بترسم، و هم آرزومند دیدرات باشم. مرا به توبهای بیبازگشت و خالص کامیاب ساز که پس از آن، هر گناه کوچک و بزرگ، و هر گناه آشکار و پنهان را نابود کنی. کینهی مؤمنان را از دلِ من ریشه کن ساز، و قلبم را با فروتنان مهربان گردان، و با من چنان باش که با نیکان هستی، و مرا به جامهی پرهیزگاران بیارای، و برای من در میان آیندگان نام نیکو گذار و در میان معاصران آوازهی بلند، و در روز رستاخیز مرا در زمرهی کسانی درآور که در اطاعت و ایمان، نخستین کسان بودند. گستردگیِ نعمتت بر من را به حدّ کمال رسان، و بهترینهایش را در حقِّ من پی در پی ساز. دستان مرا از عطایای خود بیاکَن، و بخششهای بزرگ خود را به سوی من روان گردان، و مرا در باغهایی که در بهشت برای برگزیدگانت آراستهای، با خوبترین دوستان خود همسایه کن، و در مقاماتی که برای محبان خود فراهم آوردهای، مرا خلعت عطایای بیعوض بپوشان. برای من نزد خود مکانی مطمئن قرار ده که در آن آرامش یابم، و منزلی که در آن فرود آیم و مَسکن گیرم و چشمم بدان روشن شود. کیفر مرا به اندازهی گناهان بزرگی که کردهام قرار مده. در آن روز که هر نهانی آشکار شود، هلاکم مکن، و هر شبههای را از دلم بزدای، و از هر رحمتی برای من راهی به سوی حق بگشای، و بهرههای بخشش خود را در حقِ من فراوان ساز، و به فضل خود نصیب مرا از احسانت افزون گردان. چنان کن که دلم به آنچه نزد توست مطمئن گردد، و همهی همّت من در عبادت تو به کار افتد. مرا به کاری وادار که بندگان خالص خود را بدان وا میداری، و هنگام غفلتِ عقل و خرد، دل مرا با طاعت خود درهم آمیز، و بینیازی و پاک دامنی و آسایش و تن درستی و وسعت روزی و آرامش و عافیت را برای من فراهم ساز. کارهای نیک مرا با گناهانی که به آن درآمیزد، تباه مساز، و خلوتهایم را به نعمت یا محنتی که برای آزمایش من میفرستی، آشفته مکن، و آبرویم را از گزند نیازخواهی از آفریدگانت نگاه دار، و مرا از درخواست آنچه نزد بدکاران است، باز دار.
مددکار ستمگران قرارم مده، و مگذار که در نابود کردن کتاب تو با آنان همدست شوم. مرا آن گونه حفظ و حمایت کن که خود نمیدانم، و با آن، از هر بدی در امان میمانم. درهای توبه و رحمت و مهربانی و روزیِ فراوان خود را به روی من بگشای که من از روی آورندگان به درگاه تواَم. نعمت دادنت به من را به حدّ کمال رسان، که تو بهترینِ نعمت دهندگانی. ای پروردگار هستیها، چنان کن که ماندهی عمر من، برای جلب خشنودی تو، در کار حج و عمره سپری شود. خدای تعالی درود فرستد بر محمد و خاندان پاک و پاکیزهی او، و سلام و تهیّت بر ایشان، تا ابد.
کلمات کلیدی: دعای روز عرفه
| |
امام محمد باقر علیه السلام فرمودند: |
کلمات کلیدی: حدیث روزانه
نام مبارک امام پنجم محمد و لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است ، دلیل اعطای این لقب به امام پنجم این است که ایشان دریاى دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکار کرد . القاب دیگرى چون شاکر، صابر و هادى نیز براى آن حضرت ذکر کردهاند که هر یک بیانگر صفتى از صفات آن امام بزرگوار است .
تولد حضرت باقر (ع ) روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى در مدینه اتفاق افتاد . در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیدالشهدا ، کودکى بود که به چهارمین بهار زندگی نزدیک مىشد .
دوران امامت امام از سال 95 هجرى که سال درگذشت امام زین العابدین (ع ) است آغاز شد و تا سال 114 یعنى 19 سال و چند ماه ادامه داشته است .
در دوره امامت امام محمد باقر و فرزندش امام جعفر صادق (ع) مسائلى مانند انقراض امویان ، بر سر کار آمدن عباسیان ، وقوع مشاجرات سیاسى ، ظهور سرداران و مدعیانى چون ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانى و دیگران مطرح است ، ترجمه کتابهاى فلسفى و مجادلات کلامى در این دوره پیش مىآید و عده اى از مشایخ صوفیه ، زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت ظهور کرده ، فعال می شوند .
این موارد عواملى بسیار خطرناک بود که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنها می ایستادند . به همین دلیل امام محمد باقر و پس از وى امام جعفر صادق از موقعیت مساعد روزگار سیاسى ، براى نشر تعلیمات اصیل اسلامى و معارف حقه
بهره گرفته ، دانشگاه تشیع و علوم اسلامى را پایه ریزى کردند . زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان، وارثان و نگهبانان حقیقى تعلیمات پیامبر، ناموس و قانون عدالت بودند و مى بایست به تربیت شاگردانى عالم و عامل و یارانى شایسته و فداکار پرداخته ، فقه آل محمد را جمع ، تدوین و تدریس می کردند .
به همین جهت محضر امام باقر(ع ) ، مرکز علما، دانشمندان ، راویان حدیث ، خطیبان و شاعران بنام بود . در مکتب تربیتى امام باقر علم و فضیلت به مردم آموخته مىشد .
مدت بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهاى دیگر اسلامى در واژگون جلوه دادن حقایق اسلامى با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خود فروخته، کوشش بسیار کردند . ناچار حضرت سجاد (ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر (ع) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهاى بىسابقه آل ابوسفیان ، که مردم به حقانیت اهل بیت توجه کردند ، در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسئله امامت و رهبرى ، که تنها شایسته امام معصوم است ، سعى بلیغ کردند و معارف حقه اسلامى را در جهات مختلف به مردم تعلیم دادند، کار نشر فقه و احکام اسلام به جایى رسید که فرزند گرامى آن امام ، حضرت امام جعفر صادق(ع) دانشگاهى با چهار هزار شاگرد پایه گذارى کرد و احادیث و تعلیمات اسلامى را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد .
امام باقر منبع انوار حکمت و معدن احکام الهى بود . نام نامى آن حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت و کلمات قصار و اندرزهایى همراه است ، که به ویژه در 19 سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شایسته خود بیان فرموده است .
امام محمد باقر مرزبان بزرگ فکرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفه اصیل اسلامى و جهان بینى خاص قرآن و تنظیم مبانى فقهى و تربیت شاگردانى چون امام شافعى داشت .
حضرت امام محمد باقر(ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین (ع ) زندگى کرد و در تمام این مدت به انجام وظایف خطیر امامت ، نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامى ، تعلیم شاگردان ، رهبرى اصحاب و مردم ، اجرای سنتهاى جد بزرگوارش در میان خلق ، متوجه کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبرى و هدایت مردم مشغول بود .
سرانجام در هفتم ذیحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى در مدینه به وسیله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست . پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع (کنار پدر بزرگوارش) به خاک سپردند .
کلمات کلیدی: باقرالعلوم (ع) خورشید درخشان حکمت الهی
ü معروف به پهلوان سید حسن رزاز
ü استاد و پهلوان نامی عصر قاجاریه و پهلوی
ü کالسکه شش اسبه را در حال حرکت به قدرت دست هایش می گرفت و متوقف می کرد.
ü شتر را با یک پا به آسانی از چاه بیرون می آورده است.
ü کشتی هایش را با فنونی که از قبل اعلام می کرد پیروز می شد.
ü روز های آخر عمر را در امامه لواسان می گذرانید.
ü در سوم اسفند 1320 مسموم گردیده و او را به تهران آوردند.
ü سرانجام در تاریخ نهم اسفند 1320 دعوت حق را لبیک گفت.
ü مراسم با شکوه تشییع جنازه این مرد بزرگ با حضور گسترده مردم تهران و پهلوانان بزرگ همچون پهلوان محمد صادق بلور فروش انجام پذیرفت.
ü آرامگاه : صحن بابویه.
برفت از جهان حاج سید حسن
شجاع زمان پهلوان کهن
شجاعت به ارث از علی برده بود
چنان کز حسن نام و خلق حسن
کلمات کلیدی: پهلوان سید حسن شجاعت
دومین دوره هفته لیگ برتر هنرهای فردی ورزش زورخانه ای با رقابت تیم های مقاومت شهید بروجردی و ایرانیان و تیم های فارس و فولاد ماهان اصفهان در زورخانه ملی شهید فهمیده تهران برگزار خواهد شد .
به گزارش روابط عمومی فدراسیون ، در هفته دوم از دور رفت این رقابت ها صبح پنج شنبه 14 آذر ماه جاری دو تیم مقاومت شهید بروجردی و ایرانیان در مقابل هم صف آرایی خواهند نمود .
این دیدار به سرداوری مجید حسین نژاد و داوری سید هادی مهران هاشمی ، سعید شمس کلاهی ، و حسین نجار در هنرهای فردی و داوری امیر اصفهانی ، محمد برجی و علیرضا حجتی در مرشدی برگزار می شود .
جلیل سیف اله پور به عنوان نماینده سازمان لیگ و سرپرست مسابقات و رضا قدیانی به عنوان نماینده فدراسیون و سرپرست فنی مسابقات حضور دارند .
در عصر پنج شنبه هم دو تیم فارس و فولاد ماهان (اصفهان) به مصاف هم می روند .
قهرمانان تیم فولاد ماهان اصفهان که در هفته گذشته توانسته بودند با نتیجه 7 بر 2 تیم ایرانیان را شکست دهند با روحیه مضاعف رو در روی حریفان فارس حاضر می شوند .
در این دیدارهم مجید حسین نژاد به عنوان سرداور، محمد برجی ، امیر اصفهانی و علیرضا حجتی به عنوان داور مرشدی وسید هادی مهران هاشمی ، سعید شمس کلاهی ، و حسین نجار به عنوان داور هنرهای فردی قضاوت خواهند نمود .
علی عینی نماینده سازمان لیگ و سرپرست مسابقات و فرامرز سعید راد ، نماینده فدراسیون و سرپرست فنی این دیدار می باشند .
گفتنی است لیگ برتر هنرهای فردی ورزش زورخانه ای در 9 رشته سنگ ، کباده ، 2 میل بازی ، 3 و 4 میل بازی ، میل گیری و میل بازی سنگین ، چرخ تیز و چمنی و مرشدی برگزار می شود که طی آن تیم ها به صورت رفت و برگشت با هم رقابت خواهند نمود .
کلمات کلیدی: دومین دوره لیگ برتر هنرهای فردی در تهران
| |
رسول مکرم اسلام(ص) می فرمایند: |
کلمات کلیدی: حدیث روزانه
طی حکمی از سوی سرلشگر دکتر سید حسن فیروزآبادی ، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح کشور ، سرهنگ پاسدار نورالله هدایتی به مدت 2 سال به عنوان رئیس هیئت پهلوانی و زورخانه ای نیروهای مسلح منصوب شد.
بر اساس این گزارش در قسمتی از این حکم آمده است : امید است با تلاش جنابعالی و نصب العین قراردادن تقوای الهی و فرامین و تدابیر مقام عظمی ولایت و امامت حضرت آیت اله خامنه ای عزیز و بهره گیری از نیروهای مستعد ، مومن ، متعهد ، متخصص و کوشا زمینه گسترش و فراگیر شدن هر چه بیشتر این رشته ورزشی را در امر آموزش ف آمادگی جسمانی و مسابقات در سطح نیروهای مسلح فراهم نمایید .
لازم به ذکر است که وی هم اکنون نایب رئیس فدراسیون پهلوانی و زورخانه ای کشور نیز می باشد .
کلمات کلیدی: رئیس هیئت پهلوانی و زورخانه ای نیروهای مسلح منصوب شد
پیروزی 7 بر 2 فولاد ماهان بر تیم ایرانیان
نخستین بازی از دومین دوره لیگ برتر هنرهای فردی ورزش زورخانه ای با نتیجه 7 بر 2 به نفع فولاد ماهان اصفهان خاتمه یافت .
بر اساس این گزارش : این دیدار که در حکم افتتاحیه لیگ برتر هنرهای فردی ورزش زورخانه ای بود تیم ها در 9 رشته چرخ تیز و چمنی ، سنگ ، کباده ، 2 میل بازی ، 3 و 4 میل بازی ، میل گیری سنگین و میانداری به رقابت پرداختند که نتایج ذیل کسب شد :
این مسابقه به میزبانی تیم فولاد ماهان اصفهان و در زورخانه علی قلی آقای این شهر برگزار شد .
کادر برگزاری مسابقات :سرداور و سرپرست فنی (حسین نجار) ، داور هنرهای فردی (سید غلامرضا ترابی ، غلامرضا غفاری ، علیرضا صغیر) ، داوران مرشدی (علیرضا حجتی ، محمد برجی) ، نماینده سازمان لیگ و سرپرست مسابقات جلیل سیف الله پور .
گفتنی است آئین افتتاحیه این مسابقات با حضور فرهاد طلوع کیان دبیر فدراسیون ، منوچهرعطاءالهی رئیس کمیته فرهنگی فدراسیون ، مسطاهری مدیر عامل فولاد ماهان ، لاچینی معاون مدیر کل تربیت بدنی استان اصفهان و تنی چند از پیشکسوتان و مربیان برگزار شد .
کلمات کلیدی: در نخستین بازی لیگ برتر هنرهای فردی ورزش زورخانه ای رقم خورد، رئیس هیئت پهلوانی و زورخانه ای نیروهای مسلح منصوب شد